این دختر بعد از دوستی با سارق حرفه ای همدست او شد و با هم دزدی می کردند.

پسرعمه ام پیشنهاد داد تا با او به سرقت بروم و درآمد هنگفتی داشته باشم. ابتدا قبول نکردم اما او دست بردار نبود و مدام زیر گوشم زمزمه می کرد که چون من زن هستم کسی هنگام سرقت به ما مشکوک نمی شود .

شبی وارد یک مهمانی مختلط شدم. اصلاً حواسم به پوشش و رفتارم نبود و سر این قضیه یک نفر انگار با برنامه ریزی قبلی از من عکس گرفت و بعد از آن باج خواهی گروه از من آغاز شد.

من در فیلم‌ها دیده بودم که زنان برای اینکه باردار دیده شوند کمربند‌های خاصی استفاده می‌کنند که من هم برای اجرای نقشه‌ام یکی از آن کمربند‌ها را تهیه کردم.

مهمانی تا ساعت سه بامداد ادامه داشت که من سر درد شدیدی گرفتم و فرشته به من داروی مسکن داد و من هم خوردم. دقایقی بعد گیج شدم و به خواب رفتم تا اینکه...

این زن با حضور در بیمارستان‌ها طعمه‌هایش را اغفال و آنان را بی‌هوش می‌کرد تا نقشه‌اش را اجرا کند.

این زن برای مردان مسن نقشه‌ای پلید می‌کشید تا این‌که پلیس و شوهرش از ماجرا باخبر شدند.

شیشه کشیده بودم و در حالت خودم نبودم به شوهرم گفتم میروم دزدی می کنم که ببینی می شود پول درآورد.

سرنوشت ما این شد که الان به جای حلقه ازدواج در دستانمان دستبند زده شده است.

می‌خواهم سالم و درست زندگی کنم. پرستار خانه می‌شوم که کسی را نبینم.