نگاهی به سریال طنز آرماندو
عبدی پور تلاش کرده قصه خود را و حتی ساختار طنز آن را در بستر یک التزام خانوادگی قرار داده و یک کمدی خانوادگی بسازد که متناسب با مدیوم تلویزیون و مخاطب شناسی آن به ویژه روانشناسی سریال بینی است.
دوات آنلاین-پیش از خوانش و تحلیل و حتی تماشای سریال آرماندو باید نظریه ای در مقابل نظریه مرگ مولف رولان بارت در ذهنت خلق کنی تا بتواند با ارجاع به احسان عبدی پور به جهان قصه اش راه پیدا کنی. او پیش از این در سینما هم نشان داد نگاه و روایتی نامتعارف از قصه و موقعیتی متعارف دارد و جهان ذهنی مولف در جهان دراماتیکی قصه هایش قابل ردیابی است. از این رو باید گفت که او زبان خاص خود را در بازنمایی سوژه ها و روایت آنها می سازد که عدم آشنایی با این زبان و زاویه دید ممکن است مانع از ارتباط حسی و ذهنی با آثارش شود.
حالا او در یک سریال تلویزیونی نیز همان گفتمان و زبان نمایشی خاص خودش را در بسط قصه مداخله داده و شخصیت های قصه اش را در بستر آن صورت بندی می کند. ردپای این نگرش و نمایش را از تنهای تنها تنها و پاپ تا همین مجموعه تلویزیونی آرماندو می توان ردیابی کرد.
او واجد نوعی روایت و بصیرت بازیگوشانه است که هر ژانری را در نسبت با زبان برساخته خودش، بازتولید کرده و به تصویر می کشد. از این روست که برعکس نظریه مرگ مولف در آثار او باید مولف و نوع تالیفش را در تحلیل آنها لحاظ کرد. از این رو حتما باید به یاد داشت که آرماندو سریالی است که احسان عبدی پور ساخته است.
بر این اساس اگرچه با یک سریال کمدی مواجه هستیم اما جنس کمدی آن با نمونه های دیگر تلویزیونی در این ژانر متفاوت است و می توان آن را کمدی خانوادگی ساختارشکنانه ای دانست که حتی گاهی کلیشه های خود ژانر را بهم می زند و از دل آن به موقعیت کمیک دست می یابد.
این تفاوت نه فقط از حیث درونمایه و ساختار روایی آن بلکه در صورت فرمیک و خصلت های ظاهری اثر هم مشهود است. کمترین نمونه آن، تفاوت در گریم و چهره پردازی یا نوع استفاده از اشیاء و اکسسوار در صحنه و حتی رنگ آمیزی اثر است که شاید بتوان رگه هایی از زبیایی شناسی یا سبک زندگی جنوبی را که برساخته از فرهنگ فیلمساز است در کلیت اثر ردیابی کرد.
ضمن اینکه این ساختار شکنی در نوع بازی گرفتن از بازیگران طنز سریال هم قابل تعمیم است که اگرچه نشانه هایی از تیپ های قبلی را در کاراکتر خود دارند اما بسیار متفاوت از ذهنیت مخاطب درباره آنها قرار می گیرد و چه بسا می توان گفت کارگردان دست به نوعی آشنایی زدایی از بازیگرانش زده است. به عنوان مثال می توان به نقش الیکا عبدالرزاقی اشاره کرد که این بار در یک موقعیت کمدی، نقشی جدی دارد.
از سوی دیگر عبدی پور تلاش کرده قصه خود را و حتی ساختار طنز آن را در بستر یک التزام خانوادگی قرار داده و یک کمدی خانوادگی بسازد که متناسب با مدیوم تلویزیون و مخاطب شناسی آن به ویژه روانشناسی سریال بینی است. ضمن اینکه نوعی درام عاشقانه هم با همین زبان تازه در ذات قصه مستتر است که هم کنشمندی قصه را عمق می بخشد و هم کشش درونی قصه را برجسته تر می کند.همه این عناصر به دلیل اینکه در یک فضا و ساختار فانتزی بازنمایی می شوند، آشنایی زدایی اتفاق می افتد و شاید به همین دلیل است که برخی از مخاطبان نتوانسته اند زبان ارتباطی خود با این سریال را دریابند.
قصه حول محور شخصیتی به اسم آرمان روایت می شود. او جوان ساده و مهربانی است که سعی دارد مشکلات خواهرش ( مرجانه گلچین) و فرزندان خواهرش را برطرف کند اما خودش در این میان بگرفتار موقعیت و ماجرایی عاشقانه می شود.
قصه در کشمکش این موقعیت پارادوکسیکال بنا شده و به دو قطبی «عشق و وظیفه» بدل می شود که اتفاقا طنز ماجرا نیز محصول همین تضاد است. در واقع یک سنتز کمدی که این امکان را فراهم می کند تا هم بتوان بافت کمیک قصه را بسط داد و هم سویه انتقادی- اجتماعی قصه قوام یابد. در واقع نوعی جدیت در کنار کمدیت قرار می گیرد که منطق آن را در رفتارشناسی روزانه آدمها هم می توان تشخیص داد. آدمهایی که در عین اینکه به شکل جدی به زندگی می پردازند یا زندگی را جدی می گیرند اما شوخ طبعی های آنها فراموش نمی شود.
در واقع در آرماندو با آدمها و دردسرهایشان مواجه می شویم . دردسرهایی که نه با سردرد همراه است و نه سرگیجه بلکه در یک درهم تنیدگی دراماتیک، هویتی واحد پیدا کرده و یگانه می شود.
شاید بتوان برگ برنده سریال آرماندو را که او در نوع خودش متمایز می کند پرداختن آن به مساله هنروران سینمایی است که در دل قصه گنجانده شده و از طریق مخاطب به نوعی با پشت صحنه سینما و فیلم و سریال سازی هم آشنا می شود.
توجه به زندگی هنروران و بهره گیری طنازانه از این ظرفیت را باید هوشمندی عبدی پور و تیمش در جذب مخاطب دانست. اینکه وارد زندگی خانوادگی هنروران و مناسبت های آن شده فرصتی فراهم می کند تا نسبت به زندگی روزمره و زندگی حرفه ای در این صنف بازنمایی شود که از کنار آن البته امکان تاویل های دیگری از جمله تاویل های روانشناختی از نسبت بین نقش های که انسان در زندگی و در موقعیت های مختلف بازی می کند، فراهم شده است. در میان بازیگران نمی توان به سادگی از بازی حمید رضا آذرنگ گذشت که شخصیت اصلی و محوری این سریال را بازی می کند.
درک درست او از نقش و بازنمایی آن در موقعیت های پر فراز و نشیب نقش آرمان، هم بخش دیگری از توانمندی او را در بازیگری نشان می دهد و هم در بالانس کردن درام و ریتم آن در این سریال بسیار موثر است. تغییر چهره آرمان به واسطه هنرور بودن او زیاد اتفاق می افتد و این به آذرنگ کمک کرده تا توانایی خود در پردازش و پرزنت کردن نقش را بیشتر نشان دهد.
او چند شخصیته نیست اما به دلیل موقعیت حرفه ای اش چند نقش و شخصیت را بازی می کند و به خوبی از پس آنها بر می آید. احسان عبدی پور با انتخاب آذرنگ برای نقش اصلی سریالیش هوشمندی خود را در انتخاب بازیگر نشان داده است.
آرماندو هم در انتخاب سوژه و نوع قصه اش و هم در شیوه روایت و داستان پردازی و هم در شکل دهی به ساختار کمدی و طنازانه اش، سریال متفاوتی است و این تفاوت ممکن است با عادات متعارف مخاطب سریال های تلویزیونی متمایز باشد. تمایزی که باید آن را پاس داشت و تلاش کرد تا آن را به مثابه یک تجربه جدید اما جذاب سریال دیدن، درونی کرد.
منبع: بانی فیلم- سید رضا صائمی
12jav.net