دوات آنلاین-صدای نواختن پیانو در همهمه صحبتها پیچیده؛ تک قطعهای کوتاه از آهنگ "گل سنگم" مدام تکرار میشود. چند شاخه گل با روبان قرمز تزیین و تقدیم شده به نوازنده هنوز روی کلیدهای سپید و سیاه پیانوقرار دارد؛ نوازنده نه لباس شیکی بر تن دارد ونه کراواتی؛ لباس فرم سفید و سرمهای کار پوشیده و با تمرکز زیادی انگشتانش را روی کلیدها به چپ و راست میبرد و هر از گاهی عینکش را روی بینی جابهجا میکند.
به گزارش ایسنا، نورهای نارنجی دیوارکوبها و لوستر، به دیوارهای آجری قهوهای و سقف تیره کافه فضایی رمانتیک داده؛ فضا در برابر ازدحامی که منتظر ورود به کافه صف کشیدهاند بسیار کوچک است؛ کافهای کوچک که با دل بزرگ و لبخند گشاده چندکودک و نوجوان مبتلا به سندروم داون، اوتیسم و سی پی چرخانده میشود. هنوز سبدها و تاجهای گل از روز افتتاحیه در گوشه و کنار کافهای دیده می شود که نامش هم بر گرفته از بیماری کارکنانش است؛ اینجا کافه دانتیسم است.
فضای داخلی کافه را از پشت شیشهای که با کرکره ای قهوهای ازدید بیرون محفوظ کرده میبینیم؛ نوبتم که می شود داخل می شوم؛ دختر و پسری لبخند بر لب تمام تلاش خود را به کار میبرند تا «سلام» را درست تلفظ کنند؛ یکی از آنها تمرکز بسیاری میکند تا نبود منو داخل کافه را با تلفظ چای، کاپوچینو یا آبمیوه میل دارید، جبران کند؛ هرچند هراز گاهی مادری از آشپزخانه کلماتشان را بلند برای مشتریان تکرار میکند. لباسهای سفید و پیش بندهایی سرمهای بر تن دارند، با جدیت سفارش میگیرند. کافه دانتیسم هنوز لیست خوراکیهایش را به شکل مکتوب آماده نکرده و منو محدود است به همان نوشیدنیهایی که سفارش گیرندگان برای مشتریان تکرار میکنند.
از دحام جمعیت برای ورود اعم از مردم عادی و شبکههای رادیویی و تلویزیونی جهت تهیه گزارش از کافه دانتیستم ستودنی و در خور توجه است.
صبح، ظهر ، عصر و یا شب فرقی در خلوتی کافه ندارد، جذابیت اداره کافهای توسط این نوجوانان، عدهای را برای باور کردن توانایی این افراد به کافه دانتیسم کشانده است.
پدرانشان در راهروهای پاساژ راه میروند و با هم حرف میزنند؛ لحنشان پر امید و شاد است؛ مادرها اما هنوز نگران هستند و شاید به همین دلیل هم یکی دو نفرشان در آشپزخانه مسئولیت ریختن آب جوش برای تهیه قهوه و دیگر کارهای نیازمند مهارت بدنی بیشتر را بر عهده گرفتهاند.این کافه یک تفاوت دیگر هم با دیگر فضاهای همگون دارد و آن اینکه استعمال دخانیات در آن ممنوع است، ولی افراد زیادی برای حضور در آن صف میکشند.
"آیلین آگاهی"، مدیر و موسس جوان کافه دانتیسم که بیش از نیمی از عمر خود را صرف آموزش موسیقی به کودکان مبتلا به اوتیسم و سندروم داون کرده است، ایده افتتاح این کافه را مربوط به دوسال پیش و زمانی میداند که تصمیم گرفت تا برای شاگردانش کار جدیدی انجام دهد. او می گوید که «از سه شنبه یازدهم اردیبهشت ماه کافه دانتیسم پس از طی مراحل قانونی و کمک سازمان بهزیستی به بهره برداری رسید و رسما افتتاح شد.»
آگاهی با بیان اینکه فعالیت کافه در روز اول با اقبال مردم مواجه شد و بسیار فراتر از تصور ما بود، ادامه میدهد:«ما واقعا به این میزان از استقبال فکر نکرده بودیم؛ اوضاع طوری بود که باعث تعجب بسیاری از مغازهداران و کسبه پاساژ هم شد، به گونهای که آنها با دیدن جمعیت تصور کردند اتفاقی در پاساژ رخ داده که در واقع اتفاق هم رخ داده و آن یک اتفاق خوشحال کننده و تحسین برانگیز بود.»
سفارشها در مدت زمان کوتاهی آماده میشود؛ بوی قهوه آماده شده با گلهای درون کافه در هم پیچیده که رنگ و لعابی خاص به فضای نیمه تاریک آنجا بخشیده است. سفارشم را « علی» میآورد. سینی را پایین میگیرد تا آبمیوه را بردارم. بلافاصله با همان لحن قبلی میپرسد: «چیز دیگهای احتیاج ندارید؟» و در کنار آبمیوه، ظرف شیرینی کوچکی را با ظرافت و دقت قرار میدهد تا مبادا شیرینیها جا به جا شوند.
آگاهی ۳۶ سال دارد، اما نزدیک به ۱۷ سال است که به کودکان مبتلا به سندرم داون، اوتیسم و سی پی موسیقی آموزش میدهد. آشنایی او با این افراد به همین آموزشها باز میگردد. خودش می گوید: «هنگام کار با این افراد به تواناییهای فوق العادهشان پیبردم. من شاگردانی دارم که در شهرهای بزرگ و مقابل ۲۰۰۰ نفر موسیقی زنده اجرا می کنند و اعتماد به نفس بالایی دارند؛ با دیدن این همه استعداد و توانایی آنها تصمیم گرفتم دست به کارهای بزرگتری بزنم تا توانایی این افراد بیشتر به خودشان و از همه مهمتر جامعه ثابت شود و استعدادهای خفته آنها شکوفا شود، چرا که هنوز فرهنگ مواجهه با این بچه ها در جامعه جا نیفتاده و مردم با دیده ترحم به آنها نگاه میکنند، در حالی که آنها دوست ندارند به هیچ وجه مورد ترحم واقع شوند.»
به گفته مدیر و مو موسس کافه دانتسیم، تاکنون در ایران کافهای وجود نداشته که توسط این دسته از بیماران اداره شود، شاید هم به دلیل همین نوآوری است که جمعیت زیادی از مردم برای دیدن کافه میآیند.
پشت در کافه جمعیتی منتظر هستند تا نوبتشان برای ورود به کافه برسد. میزها در زمان کوتاهی پر و خالی می شوند؛ میزبانان حواسشان به همه چیز هست و چند لحظه بعد از حضور مشتریان برای دریافت سفارش سراغشان میروند.
مادر یکی کودکان مبتلا به سندروم داون از آنها با اشتیاق و هیجانی خاص که در برق نگاهش دیده میشود، میگوید:« کودکان مبتلا به سندروم دان فقط یک کروموزوم اضافی دارند و البته همین مساله باعث می شود تا از عواطف و احساساتی قوی برخوردار باشند. به همین دلیل هم مهربانی شان در تعامل با مشتریانشان به دل مهمانان کافی مینشیند و راضی هستند.»
مدیر موسس کافه دانتیسم که فضای کافه را شلوغ میبیند با ما به بیرون کافه میآید و صحبتهایش را ادامه میدهد: « ابتدا قرار بود کار را با ۱۰ نفر از این کودکان آغاز کنیم، قصد داشتم تا اول ببینم این کار چه بازخوردی دارد به همین دلیل ابتدا ۱۰ نفر را که از شاگردان خودم و پیانیست هستند، برای همکاری دعوت به کار کردم و فعالیت کافه آغاز شد، اما تعداد بچههای علاقه مند به کار کردن در این کافه به این تعداد محدود نماند و همزمان با آغاز کار آن و مراجعه سایر بچهها و خانوادههایشان علاقه مندان بیشتری هم برای فعالیت در کافه پیدا شد. روزی که کافه افتتاح شد بچههای دیگر نیز آمدند و گفتند «میشه ما هم اینجا کار کنیم؟» من هم مجبور شدم پیش بند یکی از ۱۰ بچه را باز کنم و به او بدهم. از روز گذشته این جمعیت ۱۰ نفره به ۳۵ نفر رسیده است که این حضور مرا دلگرم میکند. از یک «باریستا» دعوت کردم که در ماه رمضان به آنها آموزش بدهد و صفرتا صد کار توسط خود بچهها انجام شود که امیدوارم بعد از ماه رمضان بچهها خودشان کار را پیش ببرند.»
بچه های کوچکتری که مبتلا به سندروم داون یا اوتیسم هستند و همراه خانوادههایشان برای دیدن کافه و دوستانشان آمده اند، گاهی از آنجا خارج میشوند و با خوشحالی اطراف معلم پیانوشان که حالا دیگر مدیر کافه متعلق به آنها هم هست، می چرخند و بازی می کنند.
آگاهی در حالی که به بچهها لبخند میزند همراهی نهادها و دستگاه های دولتی نظیر سازمان بهزیستی را مثبت ارزیابی میکند: «بهزیستی از این ایده به شکل ۱۰۰ درصدی حمایت کرد. به لحاظ مالی اگر بهزیستی نبود ما نمیتوانستیم در این منطقه و با این متراژ کافه را افتتاح کنیم. حتی مسئولان بهزیستی به ما سر می زنند که ببینند چیزی کم و کسری نداشته باشیم که از این بابت از آنان و حمایتهایشان تشکر میکنم.»
او درباره حقوق و مزایای کارکنان کافه دانتیسم هم توضیحاتی می دهد. به گفته او برای تمام این افراد که مبتلا به اوتیسم، سندروم دان و سی پی هستند، پیشبینی پرداخت حقوق و مزایا انجام شده است.
وی می گوید: «بچهها را شیفت بندی کردهایم و هر دو ساعت شیفت شان عوض شده و هرچه قدر کافه درآمد داشته باشد به شکل مساوی بین بچهها تقسیم میشود. همچنین آنها بیمه شدهاند و حتی بیمه مسئولیت و ...هم انجام شده است. افرادی که با ما همکاری میکنند باید به سن کار رسیده باشند. بچههایی هم هستند که کوچکترند، اما بنا به خواست خودشان و علاقهای که دارند به آنها لباس دادهایم تا بپوشند، اما افرادی که به شکل ثابت با ما همکاری می کنند باید به سن کار رسیده باشند.»
کافه دانتیستم درنخستین روزهای فعالیتش هنوز فهرستی از انواع قهوه ها و خوراکیها مختلف را ندارد و حتی منوی آن را به شکل مکتوب به مشتریان نمیدهند ، اما خوشرویی و مهمان نوازی و صمیمیت بچهها در زمان گرفتن سفارش از مشتریان به حدی است که این مساله را به حاشیه میبرد چرا که بیش از هر چیز مواجهه با افراد مبتلا به سندروم داون و اوتیسم برایشان جالب است.
به نظر میرسد مهمانان و مشتریان کافه پیش از این، با این سطح از توانایی مبتلایان به سندرم داون و اوتیسم آشنا نبودند. جدیت بچهها برای انجام بدون نقص کاری که به عهده شان قرار داده شده بیش از هرچیزی جلب توجه می کند. آنها با دقت سفارشها را ثبت میکنند و بعد از آماده شدن سفارش، با تمام وجود میکوشند تا رضایت مشتریان را جلب کنند. با این وجود حجم بالای مراجعان به کافه در روز اول افتتاحیه باعث خستگی دو نفر از آنها شده است که آگاهی میگوید: «به بچه ها شیفت دادیم. بعضی از این بچه ها اوتیسم شدید دارند و نمیتوانند زیاد فعالیت کنند، اما تواناییهای دیگری مانند نوازندگی حرفهای پیانو دارند و آنها در این بخش به ما کمک می کنند و به خاطر مشکلی که دارند هرگز کنار گذاشته نمیشوند بلکه نقش و مسئولیت آنها متناسب با روحیه و شرایط و تواناییهاییشان واگذار می شود.»
آگاهی درباره نظارت بر درآمدها و هزینههای این کافه نیز عنوان میکند:« نمیخواهیم با سوءاستفاده از "عواطف" درآمدی کسب کنیم؛ عواطف وقتی درگیر میشود که بگوییم « تو رو به خدا بچهها را حمایت کنید»، میخواهیم بعد از ماه رمضان منوی کافی شاپ را مثل دیگر کافهها طراحی کنیم که حتی در مورد منوی سفارشها هم حس دلسوزی در کار نباشد و اتفاقا قصد داریم که خط قرمزی روی این باورهای غلط بکشیم. برتمام هزینهها هم نظارت وجود دارد و برای خود این بچهها خرج میشود.»
به گفته مدیر کافه، دختران و پسران شرایط برابری برای کار در این کافه دارند: «اینجا محمد، علی، راضیه، باران، امیرحسین، آبتین، ملیکا، تارا، پرنیان و ... همه درکنار هم و در فرصتی برابر فعالیت میکنند.»
آگاهی با قدردانی از همراهی مردم، از برخی انجمن ها و ... نیز انتقاد کرده و می گوید: «برخی انجمنها با ما همکاری نکردند و گرچه حتی در روز افتتاحیه نیز حضور داشتند اما بیشتر آمده بودند تا از مسئولان بهزیستی بخواهند تا این حمایت به جای ما از انجمن آنان صورت میگرفت.»
"پرنیان" ۱۲ سال دارد و با ذوق فراوان بین میزهای کافه که لحظه به لحظه پر و خالی میشوند، در رفتوآمد است. فضای کافه از صدای خنده پرنیان و بچههای دیگر پر میشود. موهای بلند و لختی دارد و لبخندش با موهای «چتری» شدهاش زیبایی شیرینی به چهرهاش داده است. لبخند می زند. درست زمانی که بچهها با لحنی مؤدبانه، ذوقی سرشار و عطوفتی صادقانه از مشتریان سفارش میگیرند؛ صدای همهمه حاضران در صدای نواختن پیانو گم میشود.
موسیقی با ریتمی آرام نواخته میشود؛ تلفنهای همراه از کیف و جیب مشتریان خارج و دوربینها ضبط میکند حرکت دستان پسر روی کلیدهای پیانو را .
مادر پرنیان یکی از کودکان مبتلا به «سندروم داون» هم در کافه حضور دارد. به گفته وی پرنیان از ظهر در کافه حاضر شده است و با وجود اینکه تاکنون تجربه کار کردن را نداشته است دلش نمیخواهد به خانه برگردد. او درباره همکاری دخترش با کافه دانتیسم به ایسنا میگوید: «چند سال است که پرنیان در حال آموزش موسیقی است، او در تهیه یک کلیپ راجع به مبتلایان سندروم داون با خانم آگاهی آشنا شد، خود من هم حدود پنج سال است که در این زمینه در فضای مجازی فعال هستم و یک صندوق خیریه هم برای حمایت از این بیماران تشکیل دادهام و به گواه همین فعالیتها میگویم که افراد مبتلا به سندرم داون و اوتیسم تواناییهای بسیاری دارند که جامعه از آن بی خبر است.»
او با دلخوری از برخی نگرشهای موجود در جامعه نسبت به اینگونه مبتلایان به سندروم داون تاکید میکند: «برخی فکر میکنند بچههای خاص حتی از پس خودشان برنمیآیند چه برسد به اینکه جایی مشغول به کار شوند. آنها گمان می کنند این کودکان استقلال فردی که هیچ، استقلال اجتماعی هم نمیتوانند پیدا کنند. آنها تصور می کنند فقط والدین باید از این کودکان حمایت کنند، اما اینطور نیست و در این کافه بچهها احساس می کنند که دیده می شوند، موثرند و استقلال مالی دارند و این نکته برایشان بسیار مهم است».
مادر پرنیان ادامه می دهد: «باور جامعه این است که این کودکان نمیتوانند به خودشان برسند، در حالی که آنها می توانند با آموزش تبدیل به افراد مستقلی شوند. من از دو ماهگی پرنیان با او کارکردم. نظارت و حمایت پدر و مادر، پذیرش مساله و قبول اینکه مشکل این بچه ها عامل محدودیت آنها نیست، خیلی کمک کننده است».
البته مادر این کودک مبتلا به سندرم دان با دلسوزی و ترحم بی جای والدین نسبت به فرزندانشان مخالف است. به گفته او بچههای خاص توانایی زیادی دارند و فقط باید آنها را پرورش داد.
وی همچنین از دور بودن این کودکان از فضای جامعه و نداشتن ارتباط مستمر مردم با آنها انتقاد میکند و میگوید: «معمولا این بچه ها در جایی مشغول میشوند که با مردم رو در رو نیستند و برای مثال به قالیبافی یا کارهای هنری و دستی دیگر میپردازند. نتایج کار آنها در بازارچه های خیریه نمایش داده می شود که کسی دلش بسوزد و آن را بخرد، اما افتتاح این کافه باعث شد که بچه ها با مخاطبان ارتباط مستقیم پیدا کنند و جامعه هم به این بچه ها ترحم نکند. بچههای ما در اینجا به جامعه ثابت میکنند که میتوانند.»
به گزارش ایسنا، کافه دانتیسم در ابتدای فعالیت خود با استقبال زیادی مواجه شد، استقبالی که گرچه یک نشانه خوب است، اما تداوم فعالیت آن نیازمند تغییر نگاه به مبتلایان اوتیسم و سندروم داون است. این کافه و فعالیتهای این چنینی بدون تردید میتواند نگاه ترحم آمیز را به نگاهی واقعگرایانه بدل کند و نشان دهد کودکان مبتلا به بیماریهای ژنتیکی در صورتی که محلی برای شکوفایی استعدادهایشان ایجاد شود، خواهند توانست در کنار سایر افراد به زندگی لبخند بزنند.
داخل کافه میروم تا از بچهها خداحافظی کنم. پرنیان، علی و .... همگی میآیند. در چشمانشان مهربانی و شادی موج میزند. هوا رو به تاریکی میرود و زمان کاری پرنیان تمام شده است؛ با ناراحتی پیش بند سرمهای رنگش را باز میکند اما در عین حال از گذراندن روزی در کنار اعضای کافه که حالا تبدیل به خانواده بزرگ دانتیسم شدهاند، خوشحال است. از مادرش میخواهد فردا هم بیاوردش به اینجا؛ وقتی خیالش از این بابت راحت میشود با هیجان زیادی در راهروهای پاساژ شروع به دویدن میکند، گویی به سمت روزهای روشنتر و پرامیدمیدود.
اینجا چشمان همه پدرها و مادرها از بالیدن و دیدهشدن توانایی فرزندشان برق میزند ؛ صدای صحبتها و خندههای پرامید در صدای موسیقی پیچیده؛ جمعیت را پشت سر میگذارم و از کافه دانتیسم خارج میشوم.
12jav.net