زندگی ما طلسم شده، طلاق می خواهم
باز شدن پای رمال به زندگی زوج جوان باعث شد آنها برای جدایی راهی دادگاه خانواده شوند.
دوات آنلاین -زن جوان وقتی با شوهرش به اختلاف خورد، به یک رمال روی آورد. نسخه اشتباه رمال زندگی او را به دادگاه خانواده تهران کشاند. وقتی رمال به این زن گفت که یک ماه هیچ مهمانی را به خانهشان راه ندهند، زندگی این زوج از هم پاشید. دعوای این زوج در نهایت به یکی از پروندههای دادگاه خانواده تبدیل شد.
زنم مشکل روحی دارد
به نوشته تپش جام جم؛ مرد جوان وقتی در مقابل قاضی دادگاه خانواده قرار گرفت، درباره ماجرای زندگی اش گفت: «همسرم مشکل روحی دارد. من این را تازه بعد از ازدواج فهمیدم. ما فقط یک سال با هم زندگی کردیم. ولی دنیا مرتب از من ایراد میگرفت. بهانهجویی میکرد. برای جلب توجه من هرکاری میکرد. انگار کمبود محبت داشت.
گاهی اوقات بیدلیل خودش را به مریضی میزد تا من به او محبت کنم. با کوچکترین رفتارم از کوره درمیرفت و گریه میکرد که تو به من محبت نمیکنی. خیلی از رفتارهایش خسته شده بودم. ولی با خودم گفتم شاید بهزودی درست شود. گفتم شاید اول ازدواجمان است و به مرور برایش همه چیز عادی میشود. ولی دنیا دستبردار نبود. از هر فرصتی استفاده میکرد تا مرا عذاب دهد. تا این که چند وقت قبل چیزی را فهمیدم که بسیار شوکه شدم. چند شبی بود که رفتار دنیا تغییر کرده بود. هرجا میخواستیم برویم موضوعی را بهانه میکرد و نمیآمد.
اجازه هم نمیداد که من بروم. هرکس هم میخواست به خانهمان بیاید بدون این که به من بگوید، بهانه میآورد و مهمانی را کنسل میکرد. تا این که یک روز مادرم تماس گرفت و قرار شد آنها آخر هفته به خانهمان بیاید. دنیا وقتی این موضوع را فهمید جنجال به راه انداخت. به هر روشی که بود سعی داشت این مهمانی را کنسل کند.
من هم عصبانی شدم و به او گفتم امکان ندارد به پدر و مادرم بگویم مهمانی کنسل است. سر همین موضوع جیغ و داد کرد و گریه راه انداخت. در نهایت چیزی گفت که هنوز هم شوکهام. او گفت برای بهترشدن زندگیمان پیش رمال رفته و رمال به او گفته یک ماه هیچ کس نباید به خانه ما بیاید و ما هم نباید به خانه کسی برویم تا طلسم زندگیمان باطل شود. وقتی این حرف را شنیدم دیگر نتوانستم این زن را تحمل کنم. او تا جایی پیش رفته که نزد رمال میرود. زندگیمان را دعا و جادو کرده. کلی پول داده است. میگوید رمال گفته باید یک ماه در خانه بمانیم و طلسم را به خورد همدیگر بدهیم تا در رفت و آمدهای بقیه، زندگیمان دوباره دچار طلسم نشود. من به این چیزها اعتقاد ندارم و تصمیم به جدایی گرفتم.
باطل کردن طلسم
در ادامه همسر این مرد نیز به قاضی گفت: آقای قاضی، شوهرم اگر به من محبت میکرد، من دست به چنین کارهایی نمیزدم. او به من اهمیت نمیدهد. از همان ابتدا هم همین طور بود. تازه عروس و داماد بودیم. ولی او صبح تا شب سرکار میرفت و شب که برمیگشت حتی یک بار هم قربان صدقه من نمیرفت.
این رفتارش عذابم میداد تا این که با آن رمال آشنا شدم و او گفت خانهمان طلسم شده است. باید مدتی کسی به جز خودمان آنجا رفت و آمد نکنیم تا دعاها تاثیر خود را بگذارد و طلسم زندگیمان باطل شود. من چیز زیادی از شوهرم نخواستم. اما او این موضوع را زیادی بزرگ کرد. من این کار را برای حذف زندگیمان کردم اما شوهرم آن را درک نمیکرد. حس میکنم او به دنبال جدایی بود و ماجرای رمال را بهانه کرده است. حالا که زندگیمان به اینجا رسیده، بیشتر به حرفهای رمال ایمان آوردم. همین طلسمها باعث شد یک اختلاف کوچک زندگی مشترکمان را تا مرز نابودی ببرد.
در پایان قاضی سعی کرد این زوج را از جدایی منصرف کند و رسیدگی به این پرونده را به جلسه آینده موکول کرد.
12jav.net