درخواست طلاق به خاطر پرخوری شوهر
شوهرم جلوی من غذا نمیخورد، ولی بیرون از خانه هرچه دلش میخواست میخورد. از فستفود گرفته تا شیرینی و شکلات. بارها مچش را گرفتم و سر همین موضوع با هم درگیر شدیم.
دوات آنلاین -پرخوریهای بهداد درنهایت برایش دردسرساز شد و پای این مرد جوان را به دادگاه خانواده باز کرد. همسر این مرد که دلش میخواست شوهرش رژیم بگیرد و اندامش مناسب شود، وقتی پرخوریهای شوهرش را دید، تصمیم گرفت برای همیشه به زندگی مشترکش پایان دهد.
زن جوان در دادگاه خانواده
به نوشته تپش جام جم، این زن وقتی روبهروی قاضی دادگاه خانواده تهران قرار گرفت، درباره ماجرای زندگیاش گفت: هشت سال است با بهداد ازدواج کردهام. او از همان ابتدا هیکل چاقی داشت و خیلی غذا میخورد. از همان دوران آشنایی به او گفتم باید رژیم بگیرد و کمی لاغرتر شود، چون این مسأله برای سلامتش خوب است. او هم قول داد این کار را میکند. ولی بعد از ازدواج دیگر اهمیت نداد. مدتی رژیم میگرفت، ولی باز هم پرخوری میکرد. من هم سعی میکردم اهمیت ندهم. تا اینکه از سال گذشته بهداد دچار بیماری شد و بعد از آن باید خورد و خوراکش را کنترل میکرد.
از آن زمان به بعد خیلی سفت و سخت او را کنترل کردم. چون بهداد زیادی چاق شده بود. بیمار هم بود. برای همین باید کمتر غذا میخورد. من به خاطر خودش میگفتم. اما همیشه سر این موضوع با هم جنجال داشتیم. بهداد جلوی من غذا نمیخورد، ولی بیرون از خانه هرچه دلش میخواست میخورد. از فستفود گرفته تا شیرینی و شکلات. بارها مچش را گرفتم و سر همین موضوع با هم درگیر شدیم. ولی هر بار قول میداد کمتر غذا بخورد.
بار آخر متوجه شدم هر شب پیش از اینکه به خانه بیاید، به رستوران میرود و غذاهای پرچرب میخورد. مثلا ساندویچ با پنیر میخورد. پیتزا و چلوکباب میخورد. بعد که به خانه میآید، میگوید رژیم است و شام نمیخورد. من هم تعجب کرده بودم او چقدر حرف گوشکن شده و رژیمش را سرسخت ادامه میدهد اما وزن کم نمیکند. وقتی متوجه این ماجرا شدم، احساس کردم او مرا فریب داده است. من به خاطر خودش میگفتم کمتر غذا بخورد، اما او مرا گول میزد. خیلی از رفتارش ناراحت شدم. برای همین دیگر نتوانستم تحمل کنم. شوهرم روز به روز چاقتر میشود و من دیگر نمیتوانم کنار او زندگی کنم.
طاقتم تمام شده
در ادامه شوهر این زن نیز به قاضی گفت: آقای قاضی هرکسی باید خودش بخواهد که رژیم بگیرد. این زن روزگار مرا سیاه کرده است. هر بار میخواهم غذا بخورم، قاشق به قاشق مرا میشمارد. مرا کنترل میکند. این وضعیت برایم سخت شده است. دارم عذاب میکشم. بارها سر این مسأله با او دعوا کردم.
خودم میدانم باید چطور غذا بخورم. من بچه نیستم که همسرم بخواهد برایم تصمیم بگیرد. برای همین بعد از مدتی تصمیم گرفتم پنهانی غذا بخورم تا کمتر با هم درگیر شویم و دعوا کنیم. او زندگی را برایم جهنم کرده بود. همین رفتارهایش باعث شد به او دروغ بگویم. من از کنترل کردنم بدم میآید و همسرم همیشه در حال کنترل من بوده است. هشت سال است رفتارهایش را تحمل میکنم و حالا دیگر طاقتم تمام شده است.
در پایان نیز قاضی سعی کرد این زوج را از جدایی منصرف کند، ولی وقتی اصرار آنها را دید، رسیدگی به این پرونده را به جلسه آینده موکول کرد و از این زوج خواست با یک مشاوره خانواده مشورت کنند.
12jav.net