شرط خانواده عروس از خواستگار قاتل ساخت
من و دوستم با دو پسر جوان که قمه و چاقو به دست داشتند درگیر شده بودیم و وقتی مقتول وارد درگیری شد فکر کردم او به پشتیبانی از آن دو وارد درگیری شده است، اما بعداً فهمیدم او برای میانجیگری وارد درگیری شده بود.
دوات آنلاین -مهاجر غیرقانونی افغان که متهم است در جریان یک نزاع مرد میانجی را به قتل رساندهاست، بازداشت شد. متهم مدعی است برای عملی کردن شرط خانواده دختر مورد علاقهاش به صورت غیرقانونی وارد ایران شده بود که دستش به خود آلوده شد.
به گزارش جوان، نیمهشب جمعه ۳۰اردیبهشت امسال قاضی محمد رضا صاحبجمعی بازپرس ویژه قتل دادسرای امور جنایی تهران با تماس تلفنی مأموران کلانتری ۱۶۰خزانه از قتل پسر جوانی در یکی از خیابانهای حوالی خزانه با خبر و همراه تیمی از کارآگاهان ادارهدهم پلیس آگاهی راهی محل شد. تیم جنایی در محل حادثه روبهروی کارگاه خیاطی با جسد مرد ۳۰سالهای به نام سامان روبهرو شدند که حکایت از آن داشت در درگیری با اصابت ضربه پیچ گوشتیای به قلبش به قتل رسیده است.
بررسیهای مأموران پلیس نشان داد این درگیری مرگبار دقایقی قبل بین دو پسر جوان با دو کارگر کارگاه خیاطی که هر دو افغان هستند، رخ داده است که در جریان آن سامان برای میانجیگری وارد درگیری میشود، اما با ضربه پیچ گوشتی پسر افغان به کام مرگ میرود.
همچنین مشخص شد قاتل در این درگیری از سوی مأموران کلانتری بازداشت شد، اما افراد دیگر موفق به فرار شدهاند.
صبح دیروز قاتل که پسر ۲۲سالهای به نام محب است به دادسرای امور جنایی تهران منتقل شد و در بازجوییها با اظهار پشیمانی به قتل مرد ایرانی اعتراف کرد. متهم در ادامه برای تحقیقات بیشتر به دستور بازپرس جنایی در اختیار کارآگاهان ادارهدهم پلیس آگاهی قرار گرفت.
محب لباس آستین کوتاه و شلواری پاره و کهنه به تن دارد، با دستانی دستبند زده و پاهایی در غل و زنجیر مقابل قاضی روی صندلی نشسته است و با گریه به قتل اعتراف میکند. او عاشق دختری در افغانستان است که پدرش شرط گذاشته باید برای کار به ایران بیاید و بعد با دست پر به خواستگاری دخترش برود. با هزار ترس و لرز چند ماه قبل به صورت غیرقانونی پس از عبور راههای صعب العبور و بازی با جانش وارد ایران میشود به امید اینکه پولدار شود و به کشورش برگردد و به عشقش برسد. میگوید: از ورود غیر قانونی به ایران میترسیدم، چون شنیده بودم افراد زیادی در بین راه جان خودشان را از دست میدهند، اما برای ازدواج با دختر مورد علاقهام راه کوه و بیابان را گرفتم و به ایران آمدم که شاید به آرزویم برسم، کاش نمیآمدم و الان قاتل نبودم.
گفت و گو با متهم
*محب چرا مرد جوان را به قتل رساندی؟
من و دوستم با دو پسر جوان که قمه و چاقو به دست داشتند درگیر شده بودیم و وقتی مقتول وارد درگیری شد فکر کردم او به پشتیبانی از آن دو وارد درگیری شده است، اما بعداً فهمیدم او وقتی صدای درگیری ما را میشنود از خانهاش بیرون میآید و برای میانجیگری وارد درگیری میشود. آن لحظه من گیج بودم و اصلاً نفهمیدم مقتول چطور وارد درگیری شده، چون به طرف دیگری نگاه میکردم و الان هم خیلی پشیمان هستم.
*علت درگیری چه بود؟
من چند روز قبل به این کارگاه خیاطی آمدم و شروع به کار کردم. البته قبل از این در کارگاه دیگری در منطقه مرتضی گرد کار میکردم که برای کار بیشتر و در آمد بیشتر به این کارگاه آمدم. آن شب من و دوستم در حال شام خوردن بودیم که صدای درگیری از بیرون شنیدیم.
وقتی در را باز کردیم دو پسر قمه به دست با پا به در زدند و وارد کارگاه خیاطی شدند. آنها مدام سراغ جواد را میگرفتند. بعداً فهمیدم که آنها از جواد که کارگر خیاطی بوده یک میلیون تومان طلب دارند.
هر چقدر ما گفتیم جواد اینجا نیست آنها باور نمیکردند و ما را کتک میزدند. آنها با پا ضربه محکمی به فک یکی از دوستانم زدند به طوری که او نیمه بیهوش روی زمین افتاد و بعد با برداشتن اموال ما از کارگاه بیرون رفتند. سپس ما هم بیرون رفتیم تا وسایلمان را از آنها بگیریم که با هم درگیر شدیم و من به اشتباه مرد میانجیگر را زدم. (گریه میکند)
*چرا گریه میکنی؟
دلم برای دختر مورد علاقهام تنگ شده است. پدرش شرط گذاشته بود در صورتی با ازدواج ما موافقت میکند که به ایران بیایم و من هم برای رسیدن به دختر مورد علاقهام غیر قانونی به ایران آمدم وای کاش نمیآمدم.
*چرا شرط گذاشته بود؟
میگفت همه بستگانش به ایران رفتهاند و با پول و طلای زیادی به افغانستان برگشتهاند و زندگی خوبی دارند. شرط گذاشت به ایران بیایم و با دست پر به خواستگاری دخترش بروم.
من میترسیدم و شنیده بودم که افراد زیادی هنگام ورود غیر قانونی به ایران در کوه و بیابان جان خود را از دست میدهند. خبر داشتم در مرز ما را به صورت گروههای ۲۰ و ۲۵ نفره داخل خودروی سواری به مرکز ایران منتقل میکنند و گاهی هم در تصادفات مرگبار تعداد زیادی جانشان را از دست میدهند، اما برای رسیدن به عشقم با ترس و لرز به ایران آمدم.
*چطوری وارد ایران شدی؟
من همراه تعداد دیگری از مرز پاکستان از راه کوهستانی و مناطق صعب العبور وارد ایران شدم و حتی در میانه راه یکی از همراهانم از کوه سقوط کرد و جان باخت، اما ما سالم وارد ایران شدیم.
*حرف آخر.
قرار بود به زودی داماد شوم، اما الان قاتل شدهام و خیلی پشیمانم.
12jav.net