زن همسایه دست مرد قاتل را رو کرد
این زن در حال حرف زدن با تلفن بود که مشاهده کرد مردی داخل حیاط خانه ویلایی روبهرویشان در حال حمل جسد پارچه پیچ شدهای به زیرزمین است.
دوات آنلاین -زن جوان وقتی در بالکن خانهاش تلفنی حرف میزد متوجه شد مرد همسایه در حال انتقال جسد پارچه پیچ شده به زیرزمین است که از صحنه حادثه عکاسی کرد و پلیس را از ماجرا با خبر کرد.
به نوشته جوان، ظهر روز شنبه سیام بهمنماه امسال زن جوانی داخل بالکن خانهاش در بزرگراه اشرفی اصفهانی، بلوار عدل، خیابان حیدری مقدم شرقی تلفنی در حال حرف زدن بود که مشاهده کرد مردی داخل حیاط خانه ویلایی روبهرویشان در حال حمل جسد پارچه پیچ شدهای به زیرزمین است که بعد از عکاسی از صحنه پلیس را از ماجرا با خبر کرد. با اعلام خبر تیمی از مأموران کلانتری۱۴۰ باغفیض به سرپرستی سرهنگ سرافراز احمدی، رئیس کلانتری به محل اعزام شدند.
زن جوان به پلیس گفت: خانه ویلایی روبهروی ما کارگاه تولید و تعمیرات مبل است. لحظاتی قبل در حال حرف زدن با تلفن همراهم بودم که به طرف بالکن خانهام آمدم که چشمم به حیاط خانه ویلایی افتاد که مردی در حال حمل جسم پارچه پیچ بزرگی بود. خیلی کنجکاو شدم و با دقت مرد مبل ساز را زیر نظر گرفتم که دیدم او جسم پارچه پیچ شدهای را کشانکشان به طرف زیرزمین میبرد. هر چند او با پارچه دور آن جسم را پوشاندهبود، اما بر آمدگی اعضای بدن مانند سر، پاها و دستهای آن مشخص بود که جسد انسان است که به سرعت قبل از اینکه به زیر زمین منتقل کند با تلفن همراهم از آن عکس گرفتم و بلافاصله هم موضوع را به اداره پلیس خبر دادم.
کشف جسد
سپس مأموران کلانتری۱۴۰ باغفیض به دستور قاضی وارد کارگاه مبلسازی شدند و پس از کشف جسد کارگر مبلسازی را که مرد ۳۴سالهای به نام بهزاد بود به عنوان مظنون بازداشت کردند. بدین ترتیب قاضی محمدرضا صاحبجمعی، بازپرس ویژه قتل دادسرای امور جنایی تهران همراه تیمی از کارآگاهان ادارهدهم پلیسآگاهی راهی محل شدند.
بررسیها نشان داد مقتول مرد ۴۵سالهای به نام حمید و صاحب کارگاه تولیدی مبل است که شب قبل در درگیری با بهزاد که پاکستانی است به قتل میرسد. متهم صبح دیروز در دادسرای امور جنایی با اظهار پشیمانی به قتل اعتراف کرد و در ادامه هم برای ادامه تحقیقات در اختیار کارآگاهان ادارهدهم پلیس آگاهی قرار گرفت.
گفت و گو با قاتل
*شما گفته بودی پاکستانی هستی، مجوز اقامت در ایران داری؟
بله، من پدرم پاکستانی و مادرم سوری بودند که در دوران کودکی مادرم فوت کرد و ۳۱سال قبل همراه پدرم از سوریه به ایران آمدیم. پدرم ۱۲سال قبل فوت کرد و من تنها شدم و الان دو سال است که در این کارگاه کار میکنم.
*کارگر مبلسازی بودی؟
نه، من برای خودم کار میکردم. البته خانه ویلایی متعلق به پدر زن حمید بود که وی کارگاه مبلسازیاش را در آنجا راهاندازی کرده بود. من از دوران کودکی همه کار انجام دادم که نهایتاً وارد کار مبلسازی شدم. دو سال قبل از طریق برادر زن مقتول به این کارگاه معرفی شدم. مقتول در قسمتی از آن کار میکرد و من هم در قسمتی از کارگاه برای خودم کار میکردم و به برادر زن مقتول اجاره میدادم.
*چه شد که صاحب کارگاه را به قتل رساندی؟
شب جمعه حمید همه مبلهایش را از داخل حیاط به داخل سوله و اتاقها منتقل کردهبود که هواشناسی اعلام کرد تهران باران میبارد. از او خواستم مبلهایش را جمع و جورتر بچیند تا مبلهای من هم داخل اتاق جا بگیرد، اما او قبول نکرد.
به او گفتم اگر باران ببارد مبلهای من خراب میشود که با هم مشاجره لفظی کردیم. حمید چپ و راست به صورتم سیلی میزد که عصبانی شدم و میله آهنی برداشتم و همانطور که از عصبانیت چشمانم بسته بود دو ضربه به او زدم. میخواستم به شانههایش ضربه بزنم، اما وقتی چشمانم را باز کردم دیدم ضربهها به سرش خورده و فوت کردهاست.
*چرا به پلیس یا اورژانس خبر ندادی؟
ترسیده بودم. من جسد را مثل اجساد مومیایی با ابر و پارچه مومیایی کردم و به اتاقی بردم و در را بستم تا اینکه صبح همکار دیگرمان آمد.
به بهانه حمل مبل او را به کرج فرستادم و خودم در حال حمل جسد به زیر زمین بودم و قصد داشتم مخفی کنم که زن همسایه متوجه شده بود و دستم رو شد.
12jav.net