4 روز اسارت دختر جوان در مخفیگاه مجرم فراری
متهم به دروغ خود را پزشک معرفی کرده و با دختر جوان قرار ازدواج گذاشته بود.
دوات آنلاین -مأموران پلیس تهران دختر کارخانهداری را که از سوی مجرم تحت تعقیب ربوده و در یکی از باغهای اطراف تهران حبس شده بود، آزاد و متهم را بازداشت کردند. متهم که خودش را پزشک و مقیم آلمان معرفی کرده بود، این دختر را با وعده ازدواج فریب داده بود.
به نوشته روزنامه جوان، هفته گذشته بود که زن و مرد کارخانهداری در تهران سراسیمه به اداره پلیس رفتند و گفتند دختر ۲۷ سالهشان به نام آیسا به صورت ناگهانی ناپدید شده است.
پدر آیسا گفت: من کارخانه دارم و وضع مالیام خیلی خوب است. دخترم پس از فارغالتحصیل از دانشگاه در دفتر کارم مشغول و همیشه با خودم است. امروز صبح برای تعمیر گوشی تلفن همراهش از خانهمان در شمال تهران بیرون رفت و قرار بود ظهر دوباره به خانه برگردد، اما خبری از او نشد. فکر کردیم که با دوستانش قرار داشته، اما وقتی خیلی دیر کرد با تلفن همراهش تماس گرفتیم که خاموش بود.
پس از این با دوستان و بستگانمان تماس گرفتیم و حتی به مراکز درمانی هم سر زدیم، اما خبری از آیسا پیدا نکردیم و الان هم نگران هستیم که برای او اتفاقی رخ داده باشد و به همین دلیل به اداره پلیس آمدیم که کمک کنید دخترمان را پیدا کنیم.
با شکایت مرد پولدار پرونده به دستور قاضی حبیب الله صادقی بازپرس شعبه چهارم دادسرای امور جنایی تهران برای رسیدگی در اختیار تیمی از کارآگاهان اداره یازدهم پلیس آگاهی قرار گرفت.
متهم فراری
مأموران پلیس در بررسیهای خود احتمال دادند فرد یا افرادی دختر گمشده را که پدرش کارخانه دار است، برای اخاذی ربودهاند و به زودی هم برای گرفتن پول تماس میگیرند، اما فرضیه آدم ربایی برای اخاذی خیلی زود رنگ باخت، چون تحقیقات مأموران نشان داد که هیچ فردی پس از گم شدن دختر جوان با خانواده وی تماس نگرفته است.
در حالی که چهار روز از گم شدن آیسا گذشته بود و تحقیقات همچنان برای پیدا کردن وی ادامه داشت، شاکی همراه دختر جوانی که دوست نزدیک آیسا بود به اداره پلیس رفت و سرنخ تازهای از دختر گمشده در اختیار مأموران قرار داد.
دوست آیسا گفت: چند ماه قبل آیسا با پسر جوانی به نام بهزاد در اینستاگرام آشنا شد. بهزاد به آیسا گفته بود که همراه خانوادهاش در کشور آلمان زندگی میکند و در یکی از دانشگاههای آن کشور در رشته پزشکی تحصیل میکند، اما مدتی است برای انجام کاری به ایران آمده است. او به آیسا ابراز علاقه کرده بود و پیشنهاد ازدواج داده بود. آیسا خیلی زود فریب پسر جوان را خورد و به حرفهایش اعتماد کرد و حتی پیشنهاد ازدواج بهزاد را هم قبول کرد، اما خبر نداشت که او چه نقشهای در سر دارد.
ارتباط آنها با هم ادامه داشت تا اینکه چند روز قبل آیسا رازی را برای من فاش کرد. او گفت که بهزاد به او دروغ گفته که دانشجوی پزشکی در آلمان است و قصد داشته او را فریب دهد و ثروت پدرش را بالا بکشد. آیسا گفت که به تازگی فهمیده است خواستگارش مجرم سابقهداری است که مدتی قبل همراه دوستش مرتکب قتل شده و الان هم به اتهام معاونت در قتل تحت تعقیب پلیس است. چهار روز قبل او برای من پیامی فرستاد و گفت قرار است به ملاقات بهزاد برود و به او بگوید که رازش بر ملا شده است. من در این چند روز از آیسا خبری نداشتم تا اینکه امروز فهمیدم او ناپدید شده است و الان احتمال میدهم بهزاد از سرنوشت دوستم خبر دارد.
اسارت در باغ
پس از به دست آوردن این اطلاعات مأموران تحقیقات خود را درباره بهزاد آغاز کردند که دریافتند وی مدتی قبل در یکی از شهرهای اطراف تهران همراه فرد دیگری مرتکب قتل میشود و پس از آن به عنوان معاونت در قتل تحت تعقیب بوده است، اما مأموران موفق به دستگیری وی نشدهاند.
بدین ترتیب کارآگاهان پلیس آگاهی دست به تحقیقات تخصصی زدند که در نهایت موفق شدند مخفیگاه وی رادر باغی در یکی از شهرهای اطراف تهران شناسایی کنند. مأموران در ادامه به دستور بازپرس جنایی برای دستگیری متهم و نجات دختر جوان وارد عمل شدند و دختر ۲۷ ساله را پس از چهار روز اسارت در حالی که در یکی از اتاقهای باغ دست و پایش با طناب بسته شده بود نجات دادند. مأموران همچنین در این عملیات متهم را بازداشت و به اداره پلیس منتقل کردند.
دختر جوان درباره ماجرای گروگانگیری گفت: وقتی فهمیدم بهزاد به من دروغ گفته و از سوی پلیس تحت تعقیب است به سراغش رفتم و تهدیدش کردم که موضوع را به پلیس خبر میدهم. او دوباره به بهانه حرف زدن مرا فریب داد و وقتی سر قرار رفتم به من آب میوه مسمومی را تعارف کرد که خوردم و بی هوش شدم. وقتی به هوش آمدم دیدم داخل خانه باغی هستم و دست و پایم با طناب بسته شده است. او مرا به خاطر اینکه به پلیس معرفیاش نکنم ربوده بود و نمیدانم اگر پلیس مرا نجات نمیداد چه سرنوشتی در انتظارم بود.
متهم در بازجوییها در ادعایی گفت: چند روز قبل از حادثه آیسا به من تلفن زد و گفت از راز من با خبر شده است. او گفت که خبر دارد مأموران پلیس به اتهام معاونت در قتل در تعقیب من هستند و تهدید کرد که مرا لو میدهد. من انکار کردم و از او خواستم که درباره این موضوع با هم حرف بزنیم که قرار ملاقات گذاشتیم. وقتی پیش من آمد خیلی اصرار کردم که موضوع را فراموش کند و به پلیس خبر ندهد، اما فایدهای نداشت و او همچنان تهدید میکرد. برای اینکه در دام مأموران گرفتار نشوم او را ربودم و به باغی که متعلق به یکی از دوستانم بود منتقل کردم. من قصد آزار و اذیت او را نداشتم و فقط میخواستم او را بترسانم تا راز مرا بر ملا نکند که گرفتار شدم.
تحقیقات از متهم ادامه دارد.
12jav.net