قتل زن جوان بعد از شکست عشقی
متهم بعد از این که فهمید زن جوان از ازدواج با او منصرف شده است، خون به پا کرد.
دوات آنلاین -امیر، مهندس جوانی است که دلدادگی از او یک عاشق روانی ساخت. او به یک پرستار زن علاقه مند شد و تصمیم به ازدواج گرفت اما بعد از مدتی پاسخ منفی شنید و نتوانست او را مجاب به ازدواج کند. وقتی فهمید زن پرستار دل در گرو فرد دیگری دارد، دیوانه شد، شامگاه هفتم خرداد امسال به خانه ای در محله درکه تهران رفت و در جشنی که زن جوان هم در آن حضور داشت، درگیر شد و با ضربه های چاقو دختر جوان را کشت. روزنامه جام جم با این متهم گفت و گو کرده است که در ادامه می خوانید:
آرام و قرار ندارد. همین طور که گریه می کرد یکدفعه از کوره در رفت و چند ضربه محکم با مشت به دیوار اتاق بازجویی کوبید که دستش زخم شد. فریاد می زد مرا اعدام کنید. وقتی عشقم زیر خاک رفته، من هم باید بمیرم.
*چه کاره بودی؟
تا همین چند هفته پیش فردی تحصیلکرده و مهندس بودم، برو و بیایی در شرکت محل کارم داشتم اما اکنون به اتهام قتل بازداشت شدم.
*متاهلی؟
چند سال قبل با دختری ازدواج کردم اما عدم تفاهم و دخالت خانواده ها باعث جدایی مان شد.
آشنایی با مقتول
*از آشنایی با مقتول بگو.
او پرستار بیمارستانی در تهران بود. من افسردگی داشتم و برای درمان مدتی به بیمارستان محل کارش در رفت و آمد بودم که به او علاقه مند شدم. بعد از آشنایی با او حالم بهتر شد، هر دو تجربه تلخ طلاق را داشتیم. او هم به من علاقه مند بود و می خواستیم با هم ازدواج کنیم.
پشیمانی از ازدواج
*پس چرا ازدواج نکردی؟
اوایل موافق ازدواج بود اما بعد اخلاق و رفتارش عوض شد و پاسخ منفی داد. می گفت به من علاقه ندارد و به دروغ گفته علاقه دارد و بهتر است از او دور شوم. همین حرف ها باعث شد شک کنم پای عشق دیگری در میان است، آن قدر او را زیر نظر گرفتم که فهمیدم دل در گرو مرد دیگری دارد و عشقم به او پوچ است.
*با افشای عشق یک طرفه، تصمیم به قتل گرفتی؟
نمی خواستم او با مرد دیگری جز من ازدواج کند. در خانه ام اسید، طناب، قرص و چاقو تهیه کردم . چند بار دعوتش کردم که ترسید و نیامد، می خواستم با اسید صورتش را بسوزانم، با قرص او را بیهوش و چند روزی در خانه ام او را حبس کنم، با چاقو روی صورتش خط بیندازم و با طناب به مرگ تهدیدش کنم تا هوس ازدواج با کس دیگری را نداشته باشد اما نقشه هایم عملی نشد. هدفم کشتن او نبود، می خواستم آسیب جسمی ببیند و نتواند با مردی جز من ازدواج کند. آن شب به او زنگ زدم تا تلفنی حرف بزنیم که ادعا کرد خانه است و حوصله حرف زدن ندارد و برای همیشه او را فراموش کنم. اما ردیابی که به خودرویش نصب کرده بودم به صدا درآمد و فهمیدم دروغ گفته و خودرویش در مقابل خانه ای ویلایی در محله درکه پارک شده که راهی آنجا شدم.
شروع درگیری
*بعد چه شد؟
وقتی در زدم در باز شد و وارد شدم. خانم پرستار و مردی که رقیب عشقی ام بود در آن مهمانی بودند. او با من دعوا کرد و خواست محل را ترک کنم که قبول نکردم. از من خواست فراموشش کنم، مهمانان مرا آرام کردند و به آشپزخانه بردند. او شروع به فحاشی کرد و می خواست به زور مرا بیرون کند که چاقوی آشپزخانه را برداشتم و خراش هایی روی صورتش انداختم تا زخمی شود اما دوباره فحاشی کرد، دیوانه شدم و ضربه های بعدی را زدم که فوت شد، من هم از ترس فرار کردم.
*کجا رفتی؟
وقتی با چاقوی خون آلود بیرون زدم میوه فروشی مرا دید و به گمان این که سارق هستم به پلیس زنگ زد و کمک خواست. سوار خودرویم شدم و به بیمارستان محل کار مقتول که اولین محل آشنایی مان بود رفتم، گفتم همکارتان را کشته ام و روانی ام، بستری ام کنید. بعد به پلیس خبر دادند که با حضور ماموران، بازداشت شدم.
*شنیدم خودزنی کردی.
در بازداشتگاه با تیزی دستم را زدم، سرو صورتم را به دیوار بازداشتگاه کوبیدم تا بمیرم که نشد.
* خانواده مقتول را دیده ای؟
هنوز نه اما شنیدم که مادرش برایم قصاص می خواهد.
* حرف آخر؟
زودتر اعدامم کنید.
12jav.net