فیلم پنهانی از همسر برای گذشت مهریه
ترس و لرز همه وجودم را گرفته بود و احساس میکردم سرنوشت سیاه و تلخی در انتظارم است، اما خوشبختانه مأموران پلیس از راه رسیدند و...
دوات آنلاین -مرد جوان برای اینکه همسرش را مجبور به طلاق و بخشش مهریهاش کند، او را به قراری ساختگی با زن و مردی اجیر شده کشاند و از آنها فیلم گرفت.
به نوشته روزنامه جوان چندی قبل زن جوانی در تهران به اداره پلیس رفت و از شوهر دومش و دو همدستش به اتهام آدمربایی شکایت کرد.
شاکی در توضیح ماجرا گفت: سن کمی داشتم که به اصرار خانوادهام با اولین خواستگارم ازدواج کردم. خانوادهام معتقد بودند که دختر هر چه زودتر ازدواج کند و به خانه بخت برود درد سرش کمتر است.
ازدواجم متأسفانه دوام زیادی نیاورد و مدتی بعد با همسرم اختلاف پیدا کردم و از او جدا شدم و دوباره به خانه پدرم رفتم. از آن روز به بعد سرکوفتهای خانوادهام شروع شد و به من میگفتند که آدم دست و پا چلفتی هستم که نتوانستهام شوهرم را نگهدارم.
از رفتار پدر و مادرم خسته شده بودم که یکی از بستگانم به نام ایرج به خواستگاریام آمد. با اینکه هنوز ترس در وجودم بود تصمیم گرفتم با ایرج ازدواج کنم تا از سرزنشها و سر کوفتهای خانوادهام رهایی یابم و از طرفی فکر میکردم او از وضعیت من با خبر است و میداند که چقدر رنج کشیدهام و به همین خاطر مرا خوشبخت میکند، اما اشتباه فکر میکردم.
ازدواج مجدد
به هرحال برای دومین بار ازدواج کردم و با ایرج زیر یک سقف زندگی مشترکی را شروع کردم، اما خیلی زود آزار و اذیت ایرج هم شروع شد. او زندگی را برای من جهنم کرده بود به طوریکه طاقتم تمام شد و تصمیم گرفتم از او هم جدا شوم. خانوادهام مخالف بودند و، اما زندگی هر روز بر من سختتر میشد و در نهایت در سن ۲۵سالگی به دادگاه خانواده رفتم و با اجرا گذاشتن مهریه ۲۰۰میلیون تومانیام درخواست طلاق دادم.
آدمربایی برای بخشیدن مهریه
وی ادامه داد: در حالی که مهریهام را به اجرا گذاشته بودم با دختر جوانی به نام مژگان در آرایشگاهی آشنا شدم که مدتی بعد به من پیشنهاد داد با برادرش ازدواج کنم. به او گفتم پس از اینکه از شوهرم جدا شدم درباره ازدواج با برادرش فکر میکنم، اما او اصرار داشت که هر چه زودتر با برادرش آشنا شوم و درباره ازدواج با او حرف بزنم. من قبول نکردم، اما در نهایت با اصرار او قرار شد مژگان همراه برادرش به پارک بیاید و سه نفری با هم صحبت کنیم. روز حادثه داخل پارک نشسته و مشغول حرف زدن بودیم که صدای ایرج به گوشم رسید که با داد و فریاد میگفت من به او خیانت کردهام. او از من به صورت پنهانی فیلم گرفته بود و مدعی بود که من با مرد جوان ارتباط دارم.
پس از این او ما سه نفر را با تهدید سوار خودرواش کرد و چند ساعتی داخل شهر چرخیدیم و مدام تهدید میکرد که در دادگاه شکایت میکند تا من به مرگ محکوم شوم، اما خبر نداشتم که او مژگان و برادرش را برای نقشهای اجیر کرده تا مرا مجبور کنند مهریهام را ببخشم.
بهرحال پس از چند ساعت آنها مرا به خانه قدیمی در شهر ری بردند و در آنجا در اتاقی سه روز حبس کردند و در این سه روز ایرج تهدید میکرد در صورتی مرا آزاد میکند که مهریهام را به او ببخشم.
پس از سه روز تهدید و کتک قبول کردم مهریهام را میبخشم که او سوار خودروام کرد و به دفترخانهای برد، اما به خاطر اینکه حالم بد بود هیچ دفترخانهای قبول نمیکرد تا اینکه در نهایت دفترخانهای در شمال تهران که آدرسش را نمیدانم قبول کرد و من در آنجا امضاء کردم که مهریهام را بخشیدهام. پس از این ایرج مرا داخل خیابانی رها کرد و رفت و چند روز بعد تازه فهمیدم که او مژگان و برادرش را اجیر کرده تا با من رابطه دوستی برقرار کنند و به بهانه ازدواج با من قرار بگذارند تا او از ما فیلم تهیه کند و با تهدید پخش فیلم و شکایت مرا مجبور کند مهریهام را ببخشم. الان از ایرج و دو همدستش به اتهام آدمربایی شکایت دارم.
سرنوشت تلخ
با شکایت زن جوان پرونده به دستور قاضی حبیب الله صادقی برای بررسی در اختیار تیمی از مأموران پلیس قرار گرفت. در حالی که تحقیقات درباره این حادثه ادامه داشت و بازپرس دستور بازداشت شوهر دوم زن جوان و دو همدستش را داده بود زن جوان به طور ناگهانی ناپدید شد و پیگیر پروندهاش نشد.
بررسیهای مأموران نشان داد زن جوان چند روز قبل در خانهای که صاحب آن مشکل اخلاقی داشته از سوی مأموران پلیس بازداشت شده است.
بدین ترتیب زن جوان از بازداشتگاه به دادسرای امور جنایی منتقل شد. وی گفت: من آدم بدشانسی هستم و از دوران نوجوانی همیشه گرفتاری به سراغم آمده است. وقتی از ایرج جدا شدم دوباره به خانه پدریام رفتم، اما این بار سرزنشها بیشتر بود به طوری که جایی برای ماندن ندیدم. چند روز قبل با زن جوانی داخل پارکی آشنا شدم که به تنهایی زندگی میکرد. او گفت میتوانم هم خانهاش باشم و احساس کردم خانهاش امن است، اما خبر نداشتم که او خانه فساد دارد. من به خانهاش رفتم و تازه فهمیدم که از چاله به چاه افتادم و خواستم از آنجا بیرون بیایم که نوچههایش مانع من شدند. آنها گفتند کسی که به این خانه پا گذاشته دیگر بدون اجازه نمیتواند از آنجا خارج شود. ترس و لرز همه وجودم را گرفته بود و احساس میکردم سرنوشت سیاه و تلخی در انتظارم است، اما خوشبختانه همان روز اول مأموران پلیس از راه رسیدند و زن جوان را دستگیر و مرا هم بازداشت کردند.
پس از اظهارات زن جوان، قاضی صادقی دستور داد وی به بهزیستی منتقل شود. تحقیقات درباره شکایت زن جوان ادامه دارد.
12jav.net