مرد آشپز به آتش زدن همسرش متهم شد
متهم: ما اختلاف داشتیم، اما من او را آتش نزدم. همسرم خودسوزی کرد.
دوات آنلاین -مرد آشپز که متهم است با آتشافروزی همسرش را به کام مرگ کشانده، روز گذشته در دادسرای امور جنایی تهران بازجویی شد.
به نوشته روزنامه جوان ساعت ۱۲ ظهر روز یکشنبه ۳۰ آذرماه، مأموران پلیس تهران به قاضی ساسان غلامی، بازپرس ویژه قتل دادسرای امور جنایی تهران خبر دادند زن جوانی که چند روز قبل دچار سوختگی شدید شده بود در بیمارستان شهید مطهری فوت کرده است.
با اعلام این خبر، بازپرس جنایی همراه تیمی از کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی به بیمارستان رفتند و در آنجا با جسد زن ۴۱ سالهای به نام فرزانه روبهرو شدند که بر اثر شدت سوختگی به کام مرگ رفته بود. بررسیهای تیم جنایی نشان داد این زن یک هفته قبل در خانهاش در منطقه یافتآباد دچار سوختگی و برای درمان به بیمارستان منتقل شده است.
بررسیهای بعدی و گزارش پلیس هم حکایت از آن داشت که زن فوت شده قبل از مرگش به مأموران پلیس و خانوادهاش گفته بود که شوهرش او را با بنزین آتش زده است و مأموران هم شوهر این زن را که مرد ۲۹ سالهای به نام کامران است، بازداشت کردهاند.
بدین ترتیب صبح دیروز کامران که آشپز یک بیمارستان است برای تحقیق به دادسرای امور جنایی تهران منتقل شد، اما در بازجوییها قتل همسرش را انکار کرد و مدعی شد که همسرش روز حادثه اقدام به خودسوزی کرده است.
متهم در ادامه با توجه به گزارشهای پلیس، گفتههای همسرش قبل از فوت و شکایت اولیای دم به اتهام مباشرت در قتل برای تحقیقات بیشتر و روشن شدن زوایایی پنهان حادثه به دستور قاضی ساسان غلامی در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی قرار گرفت.
گفت و گو با متهم
*کامران چرا همسرت را به قتل رساندی؟
او خودش اقدام به خودسوزی کرد و من بیگناهم.
*همسرت قبل از فوت به مأموران پلیس گفته بود که او را آتش زدهای؟
نه قبول ندارم. من همسرم را خیلی دوست داشتم و اصلاً عقلانی نیست کسی که همسرش را دوست دارد، او را آتش بزند.
*یعنی همسرت دروغ گفته؟
(سکوت میکند).
*اما شما با هم اختلاف زیادی داشتید؟
بله اختلاف داشتیم، اما من او را آتش نزدم.
*درباره چه چیزی با هم اختلاف داشتید؟
من و خواهرم کودک بودیم که مادر و پدرمان از هم جدا شدند. بعد از آن من و خواهرم با مادربزرگمان زندگی میکردیم، اما با مادر و پدرم هم رفت و آمد داشتیم تا اینکه با فرزانه ازدواج کردم. فرزانه به من گفته بود که حق ندارم به خانه مادرم بروم. میگفت او مرا جادو میکند، به همین خاطر هر وقت به خانه مادرم میرفتم با هم درگیر میشدیم. البته او بعد از فوت تنها فرزندمان که نارس به دنیا آمده بود، مشکل اعصاب و روان هم پیدا کرده بود. فروردین امسال فرزند ما نارس به دنیا آمد و چند روز بعد در بیمارستان فوت کرد و برادر همسرم نیز به خاطر بیماری در همان روز فوت کرد.
*روز حادثه به خاطر همین با هم درگیر شده بودید؟
بله، آن روز میخواستم به خانه مادرم بروم که دوباره با هم درگیر شدیم، اما من به حرفهای او توجهی نکردم و به خانه مادرم رفتم و وقتی برگشتم این اتفاق افتاد.
*توضیح بده؟
خانه مادرم با خانه ما یک خیابان فاصله دارد و همیشه پیاده به آنجا میروم. آن روز وقتی از خانه مادرم برگشتم، دیدم در آکاردئونی آهنی خانه ما که در طبقه سوم است، قفل زده شده، من کلید قفل آویز در آهنی را نداشتم، اما کلید آپارتمان را داشتم و وقتی کلید انداختم، متوجه شدم همسرم از پشت در را قفل کرده است.
در زدم او در آپارتمان را باز کرد، اما قفل در آکاردئونی را باز نکرد و دوباره شروع به مشاجره لفظی کرد که چرا به خانه مادرم رفتهام. او خیلی عصبانی بود و با قیچی که دستش بود جلو موهایش را زد و بعد هم به آشپزخانه رفت و ظرف پلاستیکی را که داخل آن تینر بود، برداشت و جلوی در آمد. ابتدا مقداری از آن را به طرف من پاشید که چند پلهای به طرف پشت بام فرار کردم و بعد تینر داخل ظرف را روی خودش ریخت و فندکی را که در دست داشت، روشن کرد که ناگهان آتش گرفت.
خیلی شوکه شده بودم، میخواستم کمکش کنم، اما در قفل بود. همسرم در حالی که آتش گرفته بود به پشت مبل رفت و کلید قفلآویز را برداشت و به سوی من پرت کرد، من هم برداشتم و در را باز کردم و پتویی روی او انداختم و آتش را خاموش کردم. بعد از آن او را به حمام بردم و با آب سرد شستم و با خواهرش تماس گرفتم و موضوع را خبر دادم. همانجا با باجناقم هم تماس گرفتم و گفتم که همسرم خودش را آتش زده و میخواهد برای من پاپوش درست کند.
*چرا ابتدا با اورژانس تماس نگرفتی؟
فکر میکردم اگر او را با آب سرد بشویم سوختگیاش کمتر میشود، بعد هم گفتم اول به خواهرش موضوع را خبر بدهم. پس از آن به اورژانس زنگ زدم که اورژانس موتوری آمد و بعد از معاینه گفت که درجه سوختگی شدید است، با مرکز تماس گرفت و آمبولانس به محل آمد و او را به بیمارستان منتقل کردیم.
*شما کلید خانه را نداشتی؟
نداشتم.
*همسرت تینر را از کجا آورده بود؟
ساختمانی که ما اجاره کرده بودیم، سه طبقه بود که طبقه اول و دوم آن خالی بود و صاحبخانه قصد داشت خانه را نقاشی کند و بعد اجاره بدهد، بههمین خاطر مقداری تینر آورده بود و ظرف آن را زیر پلهها گذاشته بود که روز حادثه همسرم آن را برداشته بود.
*چرا با زنی ازدواج کردی که ۱۲ سال از شما بزرگتر بود، او قبل از شما هم با فرد دیگری ازدواج کرده بود؟
من الان شغلم آشپزی است، اما سال ۹۱ در اسلامشهر شاگرد نمایشگاه ماشین بودم و فرزانه هر روز از جلوی نمایشگاه عبور میکرد که عاشق او شدم و پیشنهاد ازدواج دادم. ۱۰ روز از آشنایی ما گذشته بود که به دفتر ازدواج رفتیم و با هم ازدواج کردیم. من میدانستم که او از من بزرگتر است، اما خبر نداشتم که قبلاً ازدواج کرده، ولی، چون عاشق او بودم این موضوع برای من خیلی مهم نبود.
12jav.net