محسن صفایی فراهانی:
آنهایی که منافعی از قدرت میبرند، کوتاه نمیآیند
آن آدمی که توهین میکند، به خاطر چه توهین میکند؟ او یک بار خودش هزار صفحه توافق برجام را خوانده که بفهمد در آن چیست که برخورد کند؟ او با همان نگاه حمایت از قدرت و به دست آوردن فرصتها برای خودش است که فکر میکند اگر به این دستاورد حمله نکند و کنارش نزند، نانش آجر است. پس میرود سراغ خودی و غیرخودی و میگوید من انقلابی هستم و تو غیرانقلابی!
دوات آنلاین-14 مرداد سالروز صدور فرمان مشروطیت است. صدویازده سال از امضای فرمان مشروطه توسط مظفرالدینشاه قاجار میگذرد. در سالروز این رخداد تاریخی، روزنامه «قانون» با محسن صفایی فراهانی به گفتوگو نشسته که بخشهای مهم آن را در ادامه با هم می خوانیم:
*میتوان گفت در مقطعی که انقلاب مشروطیت در ایران اتفاق افتاد، در تمام منطقه غرب آسیا، پیشروترین حرکتی بود که ملتی میتوانست انجام دهد و پیگیر حقوق فردی در جامعه باشد. انقلاب مشروطیت، قبل از انقلاب اکتبر در روسیه به وقوع پیوست و زمانی رخ داد که هیچکدام از کشورهای حوزه خلیج فارس شکل نگرفته بودند. به عنوان مثال کشورهایی مانند عراق و پاکستان، هیچکدام اسمی نداشتند و مطرح نبودند. ولی یک ملت در غرب آسیا، توانست انقلابی برپا کند و پایهگذارحکومت قانون شود.
*به هر حال نیروهایی که از ایران به اروپا رفته بودند نيز هر یک در حد توان خود تلاش کردند تا این تغییرات را انعکاس دهند. مثلا مستشارالدوله که سفیر ایران در تفلیس و بعد در پاریس بود، پس از مراجعت کتاب «یک کلمه» را مینویسد و میگوید این کلمه، «قانون» است. ولي در زندان آنقدر با کتاب خودش بر سرش میکوبند که کور میشود. روشنفکران، ماموران دولتی و فعالان اقتصادی وقتی پایشان را از ایران بیرون میگذاشتند و وارد اروپا میشدند، با جامعهای متفاوت روبهرو میشدند. به هر حال همه این آگاهیها و انتقال آنها به درون کشور، دست به دست هم دادند و انقلاب مشروطیت را شكل دادند. به نظر من بستر مشروطیت درکل جامعه فراهم نبود چرا كه نیروهای تحصیلکرده در جامعه، کمتر از حتی یک درصد بودند و آنها نيز بيشتر تحصیلکردههای داخل ایران بودند و تعداد بسيار محدودی از آنها به خارج از ایران رفته و با علوم جدید آشنا بودند. حتی آقای رشدیه که از اروپا با ناصرالدینشاه بر میگردد، برای احداث مدارس جدید با مشکل اساسی و مقابله جدی برخورد میکند. همه اینها شرایطی را به وجود آورد که وقتی مشروطیت در ایران به عنوان بزرگترین رویداد100سال اخیر كشور و بیسابقهترین رویداد غرب آسیا روي داد، نتیجه آن محدود شود! متاسفانه تنش نابهنگام روشنفکران و روحانیون در آن مقطع همزمان باتنشهایی که به جامعه تسری یافت، به قدری روی مردم تاثیر منفی گذاشت که مردم به کودتای1299 تن دادند؛ یعنی مردم برای خروج از آن شرایط به کودتا رضایت دادند. بعد از آن نيز تا 20 سال، مشروطه به فراموشی سپرده شد. مجلس نيز عاملی شد برای نیروهای کودتا و به قدرترسیدن آنها و نتوانست در خدمت مردم قرار بگیرد! عملکرد مجلس اول و دوم و نگاهی که به جامعه و رفع مشکلات آن داشت، با آنچه بعد از 1300 توسط مجلس شورای ملی عمل شد، يه هيچروي قابل مقایسه نیست! یعنی مجلس ابزاری شد برای خدمت به رضاشاه! البته رضاشاه برای مدرنیزاسیون ایران بسیار تلاش کرد و تغییراتي بنیادین در ساختار اداری و اجتماعی کشور به وجود آورد، ولی بزرگترین غفلت او این بود که تمام آنچه انجام داد، با خلق و خوی نظامیگری بود و با فشار و تحمیل کردن آن به جامعه! آنچه مهم نبود نقش ملت در آن بازسازیها بود! این نگاه باعث فراموش شدن مشروطه شد!
*امروز کار سیاسیکردن در کشورهای جهان سوم بسيار پرهزینه شده است؛ بهخصوص برای کسانی که کسبوکار دارند، تابلو دارند و راحت میتوان آنها را شناسایی کرد. اینها اگر بخواهند در این فعالیتها حضور جدی داشته باشند یا حمایتهای مالی کنند و فعال سیاسی باشند، ضربههای جدی میخورند. بنابراين به دلیل حفاظت از سرمایهشان ترجیح میدهند که چنین حرکاتی نکنند تا مشکلی به وجود نیاید. بهخصوص در کشوری مثل ما که حقوق مالکیت در آن واقعا جایی ندارد. این در حالی است که حقوق مالکیت یکی از پایههای دموکراتیک شدن غرب به شمار میآید. حقوق مالکیت، حقوقی را ایجاد میکرد که اشراف وسرمایهداران میتوانستند کلونیهایی در مقابل حکومت و پادشاهان ایجاد كرده و با آنها مقابله كنند. تاریخ انگلستان، فرانسه، اسپانیا و ... همه حاکی از تشکيل این کلونیهاست و تقابلی که در تساوی قدرت با حکومت داشتند.
*برای ارکان حکومت کاملا روشن است که منابعی که در اختیار آنهاست، به هیچوجه راندمان بخش خصوصی را ندارد و آنها این را به خوبي میدانند. به دلیل گزارشهاي مکرری که از این سرمایهگذاریها و داراییها میگیرند، میدانند که میزان درآمدها و بازگشت نرخ این منابع و سرمایهها به چه صورتی است. ولی از آن طرف نيز این را میفهمند که اگر قدرتهای اقتصادی شکل بگیرند، آنها در تصمیمگیریهای کلان تقاضاي مشارکت ميكنند و بدونشك سهمخواهی خواهند کرد! برای همین است که بعد از صدواندی سال که از انقلاب مشروطه میگذرد، به حکومت قانون نرسیدهایم. چرا كه اگر حکومت قانون پیاده شود، دیگر بالا و پایین، همه باید رعایت کنند و اینگونه نیست که شما بگویید فقط این قوانین برای طبقه پاییندست است.
*سرمایه ملی مرتبط به این میشود که به طبقه متوسط این فرصت را بدهند که نقشي جدی در جامعه داشته باشد و در عمل تاثیرگذار شود. امری که به غیر از یک مقطع کوتاه در ایران، هیچوقت شکل نگرفت و آن نيز نتوانست چندان پا بگیرد. اگر شما برگردید به سالهای 40 تا 50، میبینید بورژوازی ملی شروع به رشد کرد و بسيار زود نيز متوقف شد! عامل تحرک و رشد همسایه غربی خودمان، ترکیه، اتفاقاتی بود که «اوزال» از سال 1980 پایهگذارش بود. یعنی در عمل کمک کرد به طبقه متوسط که بتوانند نقش خودشان را در اقتصاد بازی کنند. بعد از جنگ جهانی دوم، کارگران زیادی از ترکیه برای بازسازی به اروپا رفتند. بسياري از کارگراني که به اروپا رفته بودند، به تخصصهای خوبی دست پیدا کردند. اوزال توانست زمینه بازگشت آنها را فراهم کند و پایهگذار صنایع کوچک در ترکیه شود.
*آنهایی که منافعی از قدرت میبرند، کوتاه نمیآیند. کسانی که با فرار از قانون میتوانند به عنوان مثال دو میلیارد یورو نفت از کشور خارج کنند و پول آن را ندهند، حاضرند همهگونه هزینه کنند تا قانون اجرا نشود. آنها حاضرند همهگونه هزینه کنند که نگذارند نظم به وجود بیاید! نان آنها در بیقانونی است! ژانویه آینده، دو سال است که برجام تصویب و عملیاتی شده است. فکر میکنید چرا اينقدر دارند با برجام مخالفت میکنند؟ برجام اولین فايدهاش این بود که سایه پنج قطعنامه شورای امنیت را که ایران را خطري برای صلح جهانی میدانست و قدرتمندان غرب میتوانستند به آن بهانه به ایران حمله کنند، از روی سر ایران برداشت. دوم اینکه اجازه فروش نفت را محدود كرده بودند؛ چه از نظر بازار و چه از نظر میزان! این محدودیتها حذف شده و ایران به صادرات قبل از تحریم دست یافته است. پول نفت کنترلشده بود. یک مقدارش را میدادند و یک مقدارش را جنس میدادند. پولی که میخواستند به ایران منتقل كنند، بین10 تا 20 درصد هزینه اضافی به آن تعلق میگرفت که آن10 تا 20 درصد پول کمی نبود. پس برجام باعث شد که این شرایط تغییر کند. کسی که میتوانست ازآن شرایط سوءاستفاده کند، امروز نمیتواند! پس چکار میکند؟ تمام تلاشش این است که بگوید تصمیم غلطی بود! مگر میشود که منابع یک عدهای را که بدون کار و به صورت بادآورده درفضای اقتصادی کشور میتوانستند پولهای هنگفت به دست آورند، از بین ببری و او هیچ کاری نکند؟ امروز برجام است، سال قبلش مسائل دیگری مطرح بوده است؛ ارز دو نرخی، واردات دولتی و دهها مسائل دیگر. هر دورهای که شما نگاه کنید، میبینید یکی از این پدیدهها وجود داشته و عدهای که به قدرت نزدیکترند از آن سوءاستفاده میکردند.زماني كه تعرفه شکر صفر شد، چگونه شد که ظرف دو هفته آن همه شکر وارد ایران شد؟ شکری که در بهترین شرایط اگر شما امروز اقدام کنید، زودتر از سه ماه دیگر نمیتوانی وارد کنی. به غیر از اینکه رانت اطلاعاتیاش را کسانی از قبل داشتند و خودشان را آماده کرده بودند! آن کسی که این کار را میکند و یک دفعه از آن محل صدها میلیارد ثروت بادآورده میبرد، طبیعتا دنبال این است که نگذارد نظم و قانون به وجود بیاید. هر موقعی حکومت قانون به وجود بیاید، نان آنها آجر ميشود. پس اینگونه مقاومتها در کشورهایی که قانون در آنها حاکم نیست، از ناحیه کسانی است که سعی میکنند در حاشیه قدرت، یک محیط امن برای ثروتاندوزی به وجود بیاورند، آنها سعی میکنند که نگذارند قانون پیاده شود. در تمام این100 سال نيز همیشه این کش و قوس را داشتهایم!
* به هر حال در سال 91شرایط کشور به نحوی شد که رهبری اجازه دادند تا مذاکرات با سران آمریکا در عمان انجام شود. پیامد آن، نتیجهاش برجام شد. یعنی آن سلسله مذاکرات، به برجام تبديل شد. اگر شما در همین فاصلهای که برجام تصویب شده است، صحبتهای آقای دکتر ولایتی را گوش کنید و در روزنامهها بخوانید، میبینید که وی همیشه آن را تایید کرده است. چرا؟ برای اینکه مذاکرات مقدماتی را او انجام داد. ولی عدهای کاسه داغتر از آش، دايم برجام را میکوبند. برای چه برجام را میکوبند؟ میخواهم بگویم اینکه میگویید خودی و غیرخودی، اینها همان هستند! وزیر امور خارجهای که رهبری میگوید اینها فرزندانی هستند که کار انقلابی کردند، میرود در مجلس، چنان برای برجام به او توهین میکنند که نمیداند چکار کند؟ خب چه کسی توهین میکند؟ آن آدمی که توهین میکند، به خاطر چه توهین میکند؟ او یک بار خودش هزار صفحه توافق برجام را خوانده که بفهمد در آن چیست که برخورد کند؟ او با همان نگاه حمایت از قدرت و به دست آوردن فرصتها برای خودش است که فکر میکند اگر به این دستاورد حمله نکند و کنارش نزند، نانش آجر است. پس میرود سراغ خودی و غیرخودی و میگوید من انقلابی هستم و تو غیرانقلابی!
*منافع ملی موجبات خودش را دارد. منافع ملی را کسانی رعایت میکنند که واقعا منافع کشور را بیبرو و برگرد بر منافع گروهشان که هیچ، برمنافع خودشان نيز ترجیح دهند. ولی ما در جامعه با این شرایط بسيار فاصله داریم. یعنی تعداد کسانی که منافع ملی را به منافع گروهی و شخصی خودشان اولویت میدهند، درصد قابل توجهی از مسئولان جامعه را در بر نميگیرد.
*قبل ازکودتای28مرداد، وقتی که دکترمصدق اوراق ملی را منتشر میکند، بازاریان به عنوان حمایت از دکتر مصدق آنها را میخرند؛ آن هم نه بهعنوان یک بحث مذهبی، بهعنوان یک کار ملی و برای حمایت از یک دولت ملی. پس نشان میدهد که اینها شرایط جامعهای بود که در آن ارزشهای اجتماعی وجود داشت. من قبل از انقلاب اگر به بازار زنگ میزدم و میگفتم که 1000تن تیرآهن میخواهم با سفته سررسید سه ماه، بيدرنگ برایم میفرستادند. در جامعه اعتماد وجود داشت. امروز متاسفانه آن اطمینان وجود ندارد و جامعه به سمتی رفته که بیاطمینانیها و عدم صداقت تمام جامعه را گرفته است! از سوی دیگر تبلیغات بدی توسط بسیاری از تریبونها نیز در خصوص سرمایهدار صورت گرفته است. وقتی سرمایهدار را اشتباها به عنوان زالوصفت مطرح میکنند، وقتی بین کسی که سرمایه بادآورده دارد با کسی که از طریق کارآفرینی ایجاد ثروت ملی میکند، نمیتوانند فرق بگذارند، باعث میشود که این مشکلات پیش بیاید. یعنی مبلغان جامعه هستند که دراصل میتوانند تشویق کنند که سرمایهداری و سرمایه ملی، امر پسندیدهای است. باید سرمایهگذار را تشویق کنند و با آن آدمی که دست در جیب مردم دارد و پولدار میشود، برخورد كنند. امروز واقعا ایرانخودرو سرمایه ملی شده یا آقای خیامی با خودش برده است؟ خیامی که چیزی با خودش نبرد و این کارخانه را برای کشور ساخت. امروز تعداد زیادی هستند که دارند از آنجا نان میخورند. کسی را که میآید چنین سرمایهگذاریای میکند، باید در جامعه برایش فرش قرمز بیندازید و به او احترام بگذارید. حال با هر مذهب و قومیتی است، وقتی که این آدم دارد به جامعهاش خدمت میکند، چرا باید در چشم مردم بد جلوه داده شود؟ این ایراد بزرگی است که نشان میدهد نادانی تا کجا دارد جامعه را آزار میدهد.
*مردم آگاه شدهاند. در همین انتخابات اخیر چون تجربه سال 89از یارانه عمومی را داشتند، وقتی کاندیدایی اعلام کرد که یارانه را پنج برابر خواهد كرد، جامعهای که نزدیک 40 درصد آن زیر خط فقر است، چه واکنشی نشان دادند؟ چرا دیگر به این وعدهها رای ندادند؟ درست است که اگر رای طرف مقابل آقای روحانی را بخواهیم نگاه کنیم، میتوانیم بگوییم50 درصدش آرایی بوده که به خاطر آن پول بود، 50 درصدش به خاطر تمایلات سیاسیشان، ولی وقتی آقای روحانی با این رای بالا برنده میشود، وقتی مشارکت مردم بالای70درصد در انتخابات است، نشاندهنده این است که مردم چقدر به حقوق خودشان واقف هستند. ضمن اینکه توجه کنید فضای مجازی و رشد سواد مردم نیز در این مساله بیتاثیر نیست. امروز استانهای عقبافتاده بیش از 85 درصدشان سواد خواندن و نوشتن دارند. اینها مردم را به آگاهیای میرساند که هم میتوانند از انقلاب مشروطیت دفاع کنند و امروز حافظش باشند، هم میتوانند ارزش جمهوری و جمهوریت را بشناسند.
*ماه مرداد که میشود، آدم ناخودآگاه یاد مشروطیت و رویدادهای آن میافتد. همه کسانی که سربلندی ایران را میخواهند، به ماه مرداد که میرسند، بیاختیار نگاهشان بر میگردد به آنچه در111سال پیش اتفاق افتاد. یکی از کارهای موثر و مثبتی که آقای روحانی خوشبختانه در طول چهار سال گذشته انجام داد و با دولت قبلیاش کاملا متفاوت بود، همین احترام به قانون بود. فکر ميکنم که آنچه در کنترل تورم اتفاق افتاد و توانست آن را مهار کند، باز رویکرد ایشان به قانون بود. اصرار بر اینکه مبنا را قانون بگذارد، رانتها را از بین برد و به سمت این رفت كه نظمی در سیستم به وجود بیاید. همان نظم و کنترل باعث شد مردم به آینده امیدوار شوند، وگرنه آقای روحانی هیچ قول پولی به مردم نداد، یعنی به مردم نگفت که اگر من ريیس جمهور شوم، پول بیشتری به شما خواهم داد. همین نظمی که به وجود آمده و همین که میبینند آقای روحانی دارد دقت میکند تا بر مبناي قانون حرکت کند و به آن احترام بگذارد، بیشتر مردم را جذب میکند. مردم به او امیدوار شدهاند. امیدواریم که به هر حال تقارن روز تحلیف ایشان و روز مشروطیت، یک تقارن مبارک شود برای چهار سال آیندهای که مردم و ایشان میخواهند با هم توافق کنند و بهتر کار کنند.
*دو خواسته عمده مشروطه که به نظر من میتوانست بسیار راهگشا باشد و تحول در جامعه ما به وجود بیاورد، اول حکومت قانون است. هرچند گفتم آقای روحانی نسبت به اجرای قانون اصرار بیشتری دارد، ولی تا پیاده شدن حکومت قانون، فاصله زیادی داریم. یعنی اینکه دستگاههای اجرایی و حقوقی کشور درقالب قانون عمل کنند و همه مردم با هرگونه ایدئولوژی، با هرگونه مذهب در مقابل قانون برابر باشند. این چیزی بود که مشروطه دنبال آن بود که ما امروز این را نداریم. یعنی هنوز هم بعد از 111 سال همه آحاد جامعه در مقابل قانون برابر نیستند. متاسفانه این یکی از بزرگترین کاستیهای کشور است. دومیاش حقوق مالکیت است که اصلا به آن بها ندادهاند. یعنی اگرقانون و قانونگرایی که درشعار گفته میشود، حالا در پیاده شدنش مشکل وجود دارد، حقوق مالکیت در کلام هم گفته نمیشود. یعنی اصلا کسی به هیچوجه دنبال حقوق مالکیت نیست! حقوق مالکیت، سند مالکیت نیست. بسیاری از مردم فکر میکنند که حقوق مالکیت یعنی من زمین یا ماشینی داشته باشم و سند مالکیتش دست من باشد. نه، حقوق مالکیت یعنی هر حرکتی که یک انسان در جامعه میکند و از آن حرکت حقوقی مترتب بر او میشود، باید به آن حقوق دسترسی آسان داشته باشد. در جامعه یک چنین چیزی وجود ندارد. براي نمونه هزاران نفر با دولت قرارداد دارند؛ قراردادهای مشخص هم دارند. بعد از اجرای قرارداد، نمیتوانند پولشان را بگیرند. چکار میتوانند بکنند؟ بروند قوه قضايیه، سه سال باید دنبالش بدوند. این رعایت حقوق مالکیت نیست. حقوق مالکیتی که من بخواهم سه سال دنبال این بدوم که حقم را ثابت کنم، نشان میدهد که اصلا حقوق مالکیت در مملکت جایی ندارد. به همین دلیل به نظر من این دو، نقیصه بزرگی هستند که طی این111 سال حرفش را زدهایم، ولی نتوانستیم یک گام اساسی برداریم.
12jav.net