طلاق به خاطر شرط پدرزن
با همسرم مشکلی ندارم، ولی از خواستههای بیش از حد و اندازه پدرزنم خسته شدهام. این مرد تصور میکند من برده او هستم.
دوات آنلاین -تازه داماد که از خواستههای پدرزنش خسته شده بود، تصمیم به جدایی گرفت. او که هنوز زندگی مشترک با همسرش را آغاز نکرده است، با ارائه دادخواست جدایی، میخواهد پس از دو سال عقد، از همسرش جدا شود. او وقتی دید پدرزنش از او میخواهد ادامه تحصیل دهد، جدایی را انتخاب کرد.
حرفهای مرد جوان در دادگاه
مرد جوان وقتی مقابل قاضی دادگاه خانواده تهران قرار گرفت، درباره ماجرای زندگیاش گفت: دو سال است با همسرم عقد کردهایم. با اینکه هنوز زندگی مشترکمان را شروع نکردهایم، اما دیگر نمیخواهم زندگی با همسرم را شروع کنم. با همسرم مشکلی ندارم، ولی از خواستههای بیش از حد و اندازه پدرزنم خسته شدهام. این مرد تصور میکند من برده او هستم و مرتب اذیتم میکند. دو سال است به عقد یکدیگر درآمدهایم، ولی در این مدت نتوانستهایم زندگی مشترکمان را آغاز کنیم، چون پدرزنم خواستهها و شرطهای زیادی دارد. از همان اول سعی کردم تمام خواستههایش را عملی کنم.
چون به ازدواج ما راضی نبود، شروع کرد به شرط گذاشتن. همه را قبول کردم. ولی او چند ماه پس از عقدمان گفت که باید درسم را بخوانم و مدرک تحصیلی بگیرم. اول قبول کردم و خیلی زود در دانشگاه ثبتنام کردم. ولی من از صبح تا شب کار میکنم. برای همین کار و درس به صورت همزمان خیلی سخت است. الان دو سال است زندگی ندارم و مجبورم هم درس بخوانم و هم کار کنم. خیلی وقتها در درسهایم عقب میمانم. ولی پدرزنم مگر راضی میشود. او میگوید تا مدرک تحصیلیام را نگیرم، اجازه عروسی به ما نمیدهد. متوجه نیست ما با هم ازدواج کردهایم. مرا به عنوان دامادش قبول ندارد. فقط میخواهد سنگ جلوی پای ما بیندازد.
خیلی سعی کردم این رفتارهایش را تحمل کنم. ولی از درس خواندن خسته شدم. دو سال است درس میخوانم، نمیتوانم تا گرفتن مدرک تحصیلیام صبر کنم. از طرفی نه پدرزنم و نه همسرم راضی به این ازدواج نمیشوند. برای همین دیگر نمیتوانم این همه ظلم را تحمل کنم. آمدهام تا برای همیشه به این وصلت پایان دهم و خودم را از یک عمر اسیری نجات دهم. چون حتی همسرم هم حاضر نیست کمی کوتاه بیاید و روی حرف پدرش حرفی بزند.
زن جوان چه گفت
در ادامه همسر این مرد نیز به قاضی گفت: آقای قاضی از همان اول هم شرط پدرم و هم شرط من تحصیلات بود. حامد هم این موضوع را میدانست و قبول کرد. ولی در این مدت مرتب تنبلی میکرد و حاضر نمیشد درس بخواند. هر بار یک بهانه میآورد. من خودم شاید میتوانستم قبول کنم، ولی دیگر نمیتوانستم پدرم را راضی کنم. از او خجالت میکشیدم. چون از همان اول به او اطمینان دادم که حامد درسش را تمام میکند. برای همین نمیتوانستم به او بگویم حامد پشیمان شده و میخواهد درسش را رها کند. این یعنی حامد نمیتواند به هیچکدام از قولهایش عمل کند. او سر این موضوع چنان جنجال بزرگی راه انداخته که تازه فهمیدهام از همان ابتدا اعتماد کردن به او اشتباه بود. برای همین من هم دیگر نمیخواهم با او ازدواج کنم.
در پایان نیز قاضی رسیدگی به این پرونده را به جلسه آینده موکول کرد و از این زوج خواست بیشتر با مشاور خانواده در ارتباط باشند شاید مشکلشان حل شود.
منبع: تپش- روزنامه جام جم
12jav.net