عاقبت سیاه یک عشق خیابانی
پسر جوان با شنیدن داستان زندگی دختر کاملاً احساساتی می شود و به خیال این که داستان زندگی هر دوی شان شبیه یکدیگر است اسیر لفاظی های دختر غریبه و به او وابسته می شود.
دوات آنلاین-سرنوشتش در یک شب سیاه به یک مهمان ناخوانده گره خورد و عوض شد؛ شبی که پسر ورزشکار را در سیاهی خودش غرق کرد. چند قدم تا محقق شدن آرزوی مادرش نداشت که در یک بزنگاه در دام یک دختر غریبه افتاد و سرگذشت غم انگیزی را در کارنامه خود ثبت کرد.
خواست با کمک به دختر مورد علاقه اش مرهمی بر زخم های او باشد اما نمک بر زخم زندگی خود و مادرش پاشید و از سکوی افتخار به زیر سکوی اعتیاد کشیده و آینده اش تیره و تار شد.
روزهای پر فراز و نشیبی را در زندگی اش تجربه می کند. مادرش در سن نوجوانی، وقتی که هنوز در رویای کودکانه خود غرق بود، پای سفره عقد مردی که سن پدرش را داشت می نشیند؛ در واقع او توسط پدرش به خاطر یک مشت اسکناس به یک پیرمرد فروخته می شود. بعد از ازدواج مادر کم سن و سالش پدرش در اثر سوء مصرف مواد فوت و پدربزرگ کودک چند ساله را به زور از مادرش جدا می کند و برای فرار از مخارج تر و خشک کردن بچه، او را به همراه یک ساک و نامه سرگشاده مقابل یک نهاد حمایتی دولتی می گذارد تا کودک با کمک پرسنل و مدیران آن مرکز سرنوشت و آینده اش را تعیین کند. پسر مهر ندیده از پدر و مادر چندین سال را به دور از خانواده و فامیل در آن مرکز سر می کند و در این مدت هم تا مقطع سیکل ادامه تحصیل می دهد.
پسر نوجوان در کنار درس در یک رشته رزمی فعالیت می کند تا شاید با کمک تکواندو به آرزوهایش برسد و موفقیت هایی را هم به دست می آورد. پسر نوجوان بعد از چندین سال دوری از خانواده بالاخره با پیگیری مادرش نزد او برمی گردد تا در کنار مادر روزهای بهتری را تجربه کند اما این سرآغازی برای تجربه روزهای سیاه در آینده اش می شود.
او به خاطر برخی مشکلات مالی ترک تحصیل می کند تا با کار در کنار ورزش کمک حال مادرش باشد. مادر پسر نوجوان با کمک نهادهای حمایتی و همچنین کار در خانه های مردم به زور چرخ زندگی خود و فرزندش را می چرخاند و این اتفاق پسر را خیلی ناراحت می کند و دچار ناراحتی روحی می شود. او بعد از چندین سال کار و تلاش در یک شرکت قصد دارد با خرید یک خانه کوچک حداقل یک سرپناه برای خودش و مادرش فراهم کند که سر یک اتفاق مسیر زندگی اش عوض می شود.
پسر جوان و ورزشکار به خاطر کمبود محبت خیلی آسیب پذیر است و از این ناحیه نیز به شدت ضربه دردناکی می خورد.
آشنایی اتفاقی
همه چیز به خوبی پیش می رود. به گفته پسر جوان ورزشکار، چند قدم به خوشبختی شان که خرید خانه بود نمانده بود که یک اتفاق سیاه افتاد. پسر جوان شبی در حین بازگشت از باشگاه ورزشی اش داخل یک کوچه با یک دختر غریبه که دانشجوست برخورد می کند و ماجرا عوض می شود.
او وقتی دختر غریبه را با حالت مستأصل در یک کوچه می بیند تصمیم می گیرد به او کمک کند. دختر دانشجو که به شیشه اعتیاد دارد بعد از خرید مواد مورد نظرش به دنبال یک مکان امن برای مصرف می گردد که پسر جوان بعد از شنیدن درخواست دختر غریبه تصمیم می گیرد او را به خانه خودش ببرد تا شب مهمان او و مادرش باشد. دختر معتاد به خاطر نداشتن مکان مصرف و خماری سریع با پسر جوان راهی خانه اش می شود.
دختر به بهانه کسالت و مریضی برای استراحت وارد یک اتاق جداگانه می شود تا خود را با مواد بسازد و تن خمارش را سرپا کند. بعد از گذشت مدتی پسر جوان به بهانه ای وارد اتاق دختر دانشجو می شود تا ببیند او در چه وضعیتی قرار دارد که با وسایل استعمال مواد مخدرصنعتی رو به رو می شود.
پسر از همه جا بی خبر به پیشنهاد دختر و از سر کنجکاوی و به این بهانه که برای بار اول هیچ ضرری متوجه او نمی شود، چند پک مواد با دختر همراه می شود که این اتفاق او را با دنیای فضایی ها آشنا می کند. بعد از این که دختر غریبه تن خمارش را سرپا می کند سر صحبت را با پسر باز و از سیر تا پیاز زندگی سراسر سوزناکش را همراه با چاشنی دروغ برای او تعریف می کند.
پسر جوان با شنیدن داستان زندگی دختر کاملاً احساساتی می شود و به خیال این که داستان زندگی هر دوی شان شبیه یکدیگر است اسیر لفاظی های دختر غریبه و به او وابسته می شود.
پسر جوان که یک دل نه صد دل عاشق دختر غریبه می شود تصمیم می گیرد با او ازدواج کند اما مادر که دل خوشی از ازدواج کورکورانه و البته به اجبار خود ندارد به شدت با پیشنهاد ازدواج پسرش با دختر غریبه مخالفت و دختر دانشجو را از خانه بیرون می کند تا شاید تب تند ازدواج پسرش را با دوری از دختر بخواباند اما این خیالی باطل است.
شروع مصرف قرصهای روان گردان
پسر جوان بعد از خروج دختر غریبه به خیال این که دنیا به آخر رسیده دچار افسردگی می شود و برای رهایی و تحمل دوری دختر مورد علاقه اش به مصرف قرص های روان گردان روی می آورد و حتی سر این ماجرا روزی به خاطر زیاده روی در مصرف قرص ها دچار تشنج می شود و سر از بیمارستان در می آورد. مادرش هر چقدر تلاش می کند ذهن پسرش را از فکر دختر غریبه پاک کند موفق نمی شود و هر روز پسر جوان ورزشکار به خاطر دوری و بی خبری از دختر مورد علاقه اش علاوه بر قرص های روان گردان به مصرف مواد مخدرصنعتی روی می آورد که برای اولین بار مزه آن را با دختر غریبه چشیده بود.
کم کم پسر ورزشکار با مصرف مواد از دنیای ورزش حرفه ای اش که تکواندو بود، دور و گوشه گیر می شود تا جایی که دیگر قادر به ادامه ورزش در باشگاه نیست. او به موازات زیاده روی در مصرف مواد بعد از مدتی با گرفتن چندین کارت زرد از مدیر شرکتش بالاخره با کارت قرمز مدیر مواجه و از آن جا هم اخراج می شود. پسر جوان ورزشکار دیروز و کارتن خواب امروز می گوید: به خاطر کمبود محبتی که در زندگی ام داشتم در دام احساس و عشقی دروغین افتادم و آینده و زندگی ام را تباه کردم. کاش آن شب دختر غریبه را به خانه ام راه نمی دادم و فریب حرف های سوزناکش را نمی خوردم.
من با خرج پس اندازم برای شادی او با دست خودم، خودم را در باتلاق تباهی انداختم و تلاش و زحمت های مادرم را بی ثمر کردم و از همه مهم تر از دنیای ورزش حرفه ای که می خواستم با تکواندو به تمام آرزوهایم برسم، دور شدم.
با هزار بدبختی پولی را که قرار بود برای خرید خانه خرج کنم خرج دختر غریبه و اعتیاد خودم و مادرم را آواره و سیاه بخت تر از قبل کردم. هم اکنون در کمپ تصمیم گرفته ام هر چه زودتر اعتیادم را ترک کنم تا نزد مادر دل شکسته و تنهایم برگردم و کمک حال و عصای دستش شوم.
منبع: روزنامه خراسان
12jav.net