درخواست طلاق برای تهدید شوهر
من که آرزو داشتم مادر شوم، سعی کردم نادر را راضی کنم تا یک بچه را از پرورشگاه بیاوریم و بزرگ کنیم، اما نادر به هیچ عنوان قبول نکرد...
دوات آنلاین-پونه وقتی دید شوهرش راضی نمی شود تا آنها نوزادی را به فرزندی قبول کنند، تصمیم عجیبی گرفت و برای راضی کردن شوهرش تصمیم گرفت درخواست جدایی دهد تا با این تهدید شوهرش خواسته او را قبول کند. اما این تهدید به نابودی زندگی مشترکش منجر شد و در نهایت این زوج جوان راهی دادگاه خانواده تهران شدند تا دادخواست جدایی خود را ارائه دهند.
زن جوان وقتی روبهروی قاضی دادگاه خانواده تهران قرار گرفت، درباره زندگیاش گفت: 9 سالی میشود که با نادر ازدواج کردهام. من و نادر در یک مهمانی با هم آشنا شدیم و وقتی احساس کردیم به هم علاقهمند هستیم، تصمیم به ازدواج گرفتیم.
حدود 5 سال گذشت تا اینکه متوجه شدیم نمی توانیم صاحب فرزند شویم. نزد پزشکان مختلفی رفتیم و کلی دارو مصرف کردیم. اما در نهایت مشخص شد مشکل از نادر است و او نمیتواند صاحب فرزند شود. از آن زمان به بعد زندگی ما به جهنم تبدیل شد.
من که آرزو داشتم مادر شوم، سعی کردم نادر را راضی کنم تا یک بچه را از پرورشگاه بیاوریم و بزرگ کنیم، اما نادر به هیچ عنوان قبول نکرد و گفت که اگر میخواهم کنارش زندگی کنم، نباید این خواسته را تکرار کنم. همیشه میگفت باید منتظر بمانیم تا شاید او درمان شود و میگفت دوست دارد فرزند خودمان را داشته باشیم.
الان سه چهار سالی میشود که نه درمانها جواب داده و نه نادر راضی میشود از پرورشگاه یک نوزاد بیاوریم و بزرگ کنیم. من هم دیگر نمیتوانم صبر کنم. خسته شدم از بس تنها ماندم.
دوست دارم فرزندم را در آغوش بگیرم. ولی نادر آنقدر خودخواه است که این موضوع برایش مهم نیست. ما سن و سالمان زیاد شده و همین مساله میتواند روی بچهدارشدنمان تاثیر بدی بگذارد.
چند وقت دیگر که بگذرد، من و نادر باید برای همیشه با فرزند داشتن خداحافظی کنیم و الان وقت آن است که ما صاحب فرزند شویم. ولی نادر راضی نمیشود. من هم وقتی دیدم او حاضر نیست کوتاه بیاید، تصمیم گرفتم به دادگاه خانواده بیایم و درخواست طلاق بدهم. میخواستم با اینکار نادر را تهدید کنم تا شاید سر عقل بیاید و به نظر من احترام بگذارد. اما او موافقت که نکرد هیچ حتی گفت حاضر است از من جدا شود. وقتی بیتفاوتی او را دیدم تصمیم گرفتم برای همیشه از او جدا شوم.
در ادامه شوهر این زن نیز به قاضی گفت: آقای قاضی من دوست ندارم بچه از پرورشگاه بیاورم و بزرگ کنم. این کار عشق زیاد میخواهد. من آمادگیاش را ندارم. نمیگویم این کار بد است، فقط من دوست دارم فرزند خودم را بزرگ کنم.
الان هم که علم دارد پیشرفت میکند، امید دارم که روزی درمان این بیماری هم پیدا میشود و ما به خواست خدا صاحب فرزند شویم. اما پونه متوجه این ماجرا نیست و فقط حرف خودش را تکرار میکند. این مسالهای نیست که خودش به تنهایی تصمیم بگیرد. من هم باید راضی باشم. ولی او فقط حرف خودش را میزند و حتی تهدیدم میکند که اگر قبول نکنم از هم جدا میشویم. من هم قبول کردم چون دیگر نمیخواهم در کنار این زن خودخواه زندگی کنم.
در پایان نیز قاضی سعی کرد این زوج را از جدایی منصرف کند و رسیدگی به این پرونده را به جلسه آینده موکول کرد.
منبع: جام جم
12jav.net