گفتوگو با قاتلی که 4 بار پای چوبه دار رفت
یک لحظه عصبانیت این همه سال عمرم را تباه کرد. حالا تمام تلاشم این است که رضایت اولیای دم را جلب کنم. از کاری که کردم خیلی پشیمانم.
دوات آنلاین-مرد جوان که از 13 سال قبل به اتهام قتل یک خریدار ضایعات در زندان است، با درخواست اولیای دم پرونده در دادگاه به قصاص محکوم شد. متهم به قتل، چهار بار پای چوبه دار رفت و هر بار با مهلتی که از اولیای دم گرفت فرصتی دوباره برای ادامه زندگی پیدا کرد. اولیای دم به شرط مصالحه حاضر به گذشت از قصاص شدهاند، اما متهم هنوز نتوانسته شرط مصالحه را اجرا کند. پای صحبتهای این قاتل نشستیم و او از کابوسهای شب اعدام گفت.
به گزارش جامجم، رسیدگی به پرونده قتل خریدار ضایعات از دی ماه سال 85، با کشف جسد او در بیابانهای اطراف ورامین آغاز شد و این در حالی بود که خودروی مقتول با فاصله از جسد او رها شده بود. ردیابی آخرین تماسهای مقتول، ماموران پلیس را به یکی از دوستان او به نام مجید مظنون کرد که آخرین تماسها را با او برقرار کرده بود.
از سوی دیگر متواری بودن دوست مجید، ظن ماموران را به او بیشتر کرد. بررسیها حاکی از آن بود که مقداری پول و گوشی تلفن همراه مجید به سرقت رفته و احتمال میرفت انگیزه قاتل، سرقت از مقتول بوده باشد.
سرانجام یک ماه بعد از وقوع قتل، متهم با معرفی خود به پلیس، به قتل اعتراف کرد و گفت: مدتی قبل مجید برای یکی از اقوام ما مزاحمت ایجاد کرده بود و روز حادثه با او قرار گذاشتم تا با او در این مورد صحبت کنم، اما با هم بحثمان شد و من عصبانی شدم و از داخل وسایل خود مجید یک تکه طناب برداشتم و آن را دور گلوی مجید پیچیدم و خفهاش کردم. بعد برای صحنهسازی و وانمود کردن اینکه علت قتل، سرقت از مقتول بوده، گوشی و مقداری پولهای او را برداشتم. متهم در دادگاه با درخواست فرزندان مجید به عنوان اولیای دم به قصاص محکوم شد و حکم چهار بار تا مرحله اجرا پیش رفت و هر بار با مهلتی که اولیای دم به متهم دادند، او از قصاص نجات پیدا کرد.
13 سال میشود دخترم را ندیدهام
حالا 13 سال بعد از این جنایت مجید در گفتوگو با جامجم از کابوسهای شبهای اجرای حکم در زندان و لذت مهلت اولیای دم میگوید.او در حال حاضر چشم انتظار کمک خیرین است تا بتواند عید امسال را کنار خانواده اش باشد.
*چند سال داری؟
44 سال. وقتی به زندان افتادم دخترم یکساله بود. الان 14 سال دارد و من در این سالها تنها توانستهام عکس او را ببینم.
*چرا به ملاقاتت نیامده؟
دخترم معلول ذهنی و جسمی است. اسمش را خودم انتخاب کرده بودم و محیا گذاشته بودم. محیا یعنی زندگی و تمام زندگیام دخترم است، اما چون مادرش نتوانست در نبود من از او نگهداری کند، او را به بهزیستی سپرده است. در روزهای زندان تنها به این فکر میکنم که آزاد شوم و محیا را به خانه بیاورم.
*روزهایت را در زندان چطور میگذرانی؟
در این سالها روی طراحی یک ژنراتور تولید برق کار کردم و موفق شدم یک نمونه کوچک از این ژنراتور بسازم که میتواند یک گوشی موبایل را شارژ کند. من از بچگی به کارهای فنی خیلی علاقه داشتم. پدر و مادرم قالیباف بودند، اما من وقتی به سن نوجوانی رسیدم در کارگاههای تراشکاری و قالبسازی مشغول کار شدم. سواد زیادی ندارم، اما دلم میخواهد بعد از آزادی روی طرح خودم بیشتر کار کنم و نامم در فهرست مخترعان ثبت شود. طرح توجیهی خودم را برای سازمان زندانها هم فرستادهام. در زندان زبان انگلیسی هم یاد گرفتم. بیکار که میشوم کاردستی درست میکنم. با چوب هواپیما درست میکنم و به دوستانم که میخواهند آزاد شوند یادگاری میدهم. سریال هم میبینم. آخرین سریالی که دیدم وارش بود.
*زندگی خودت شبیه چه فیلمی است؟
نمیدانم، اما چند وقت قبل یک فیلم سینمایی دیدم به نام دهلیز. فکر میکردم خانواده من هم در تلاش برای آزادیام اوضاع مشابه آن خانواده را دارند و خیلی منقلب شدم.
*از قتل بگو. چه شد که دستت به خون آلوده شد؟
یک لحظه عصبانیت این همه سال عمرم را تباه کرد. حالا تمام تلاشم این است که رضایت اولیای دم را جلب کنم. از کاری که کردم خیلی پشیمانم. در این سالها خیلی شرمنده خانوادهام شدهام. اولیای دم از ما مبلغ 400 میلیون تومان پول درخواست کردهاند. پدر 90 ساله من خانهاش را فروخته و خواهر و برادرهایم پول پیش خانههایشان را گرفتهاند و در ازای آن اجاره بیشتری پرداخت میکنند. حالا حدود 300میلیون تومان پول تهیه کردهاند. صد میلیون تومان کم دارم تا بتوانم بعد از 13 سال طعم آزادی را بچشم. حالا نمیدانم این بار که پای چوبه دار بروم، باز هم به من مهلت میدهند یا نه.
*چند بار پای چوبه دار رفتهای؟
چهار بار. شرایط سوئیت و مراسم قبل از اجرای حکم خیلی ترسناک است. آنجا آدم خودش را در مقابل مرگ میبیند و به چیزی جز کارهای خود فکر نمیکند، اما هر بار یک کورسوی امید ته دلم بود. قرآن میخواندم و از خدا میخواستم یکبار دیگر محیا را ببینم. هر بار که طناب دار را میدیدم و خودم را در آستانه مردن تصور میکردم، یک بار میمردم و زنده میشدم. آدم هر بار که به سوئیت و پای چوبه میرود و برمیگردد، انگار پیر میشود. یکبار یکی از همبندیهایم بعد از اینکه از پای چوبه دار برگشت اندازه یک کف دست موهایش ریخت و دیگر درنیامد.
*حرف آخر...
از این وضع خسته شدهام. دلم میخواهد زودتر بتوانم بقیه دیه را تهیه کنم و آزاد شوم. طاقت ندارم باز هم پای چوبه دار بروم. اگر انسانهای نیکوکاری یا موسسهای هستند که برای آزادی کمکم کنند، مرا تا آخر عمر شرمنده خود کردهاند. حاضرم تعهد بدهم بعد از آزادی حتی خلاف رانندگی هم نکنم.
12jav.net