گفتوگو با فیلمنامهنویسان شنای پروانه: قصه خوب بچههای بد
ما برای این فیلم نمیخواستیم سیاهنمایی کنیم. ما خودمان در این بستر بزرگ شدهایم. صرفا میخواستیم بحران یک انسان را در جنوب شهر نشان دهیم. شهر فیلم هم محدود به تهران نیست. این بحران میتواند در جنوب شهر دیگری در هر نقطه از کشور هم اتفاق بیفتد.
دوات آنلاین-شنای پروانه ساخته محمد کارت فیلمی است که قصه اصلی خود را در جنوب شهر روایت میکند؛ جنوب شهر با همه ناهنجاریها و رفتارها و آداب بعضا خلاف عرف. این وسط اما «شنای پروانه» یک قهرمان دارد. قهرمانی که البته یک آدم معمولی است و به مرور در ادامه قصه تبدیل به یک قهرمان میشود و به اصطلاح عموم، حساب همه آدم بدهای فیلم را به قاعده و اندازه کف دستشان میگذارد.
همه اینها باعث شد جام جم سراغ حسین دوماری و پدرام پورامیری فیلمنامهنویسان جوان فیلم برود که در کنار محمد کارت به عنوان کارگردان تجربه سه نفرهای از سناریو نوشتن را پشت سر گذاشته و موفق هم از آن بیرون آمدهاند. ادعای پایین شهری بودن خودشان هم صرفا یک ادعا نبود و تهلهجههایشان در صحبت کردن نشان از صداقت گفتارشان داشت.
شنای پروانه با قصهای ملتهب
*قصه ملتهب و بعضا با خشونت شما اما در مجموع، تصویری منفی و نابهنجار از جنوب شهر و آدمهای آن ارائه نمیکند. بلکه برعکس، قهرمان اصلی شما یک آدم معمولی و مثبت از همین بافت است. برای این کار تعمدی داشتید؟!
دوماری: بله. دلیل اصلیاش شاید این باشد که خودمان اهل چنین مناطقی هستیم. من و پدرام بزرگ شده پایین شهر کرمان هستیم و خود محمد کارت هم از بچههای جنوب شهر شیراز است. این یعنی هر سه نفرمان که پای این فیلمنامه نشستیم، بچه جنوب شهر هستیم و در این بافتها بزرگ شدهایم. احتمالا اگر تعصب بیجا را کنار بگذاریم نتیجه طبیعی این واقعیت هم میشود آنکه به جایی که در آن بزرگ شدهایم علاقه داریم و به خودمان اجازه نمیدهیم وقتی درباره واقعیتهای بعضا نابهنجار آن صحبت میکنیم، آنها را بیش از اندازه تشدید کنیم یا خوبیهایش را نبینیم و تصویر و جوی منفی درباره آن به وجود بیاوریم. حتی اگر واقعیت منفی هم وجود دارد -که حتما وجود دارد -ما به عنوان هنرمند و فیلمنامهنویس و کارگردان وظیفه داریم آن را اصلاح کنیم، نه اینکه با تشدید کردنش، بهمطرح کردن خودمان بپردازیم.
*نکته دیگر اینکه «شنای پروانه» از همین منظر درست برخلاف عمده آثار سینمای اجتماعی سالهای اخیر است.
دوماری: بله! این را در نظر داشتیم و میدانستیم و تعمدی بود. به این هم فکر کرده بودیم که خلاف جهت سینمای اجتماعی سالهای اخیر است. صددرصد متفقالقول بودیم و این را در نظرمان داشتیم که فیلم قرار نبوده و نیست ضد جنوب شهر عمل کند. نیت اصلیمان هم از ابتدا همین بود.
پورامیری: همانطور که حسین گفت ما برای این فیلم نمیخواستیم سیاهنمایی کنیم. ما خودمان در این بستر بزرگ شدهایم. صرفا میخواستیم بحران یک انسان را در جنوب شهر نشان دهیم. شهر فیلم هم محدود به تهران نیست. این بحران میتواند در جنوب شهر دیگری در هر نقطه از کشور هم اتفاق بیفتد. از این جهت است که میگوییم محدود به تهران نیست. این بحران دارد در بستر جنوب شهر اتفاق میافتد و آدمها و فضای این شکلی دخیل است و این ماجراها را پیش میبرد. ماجراهایی که خودش جذاب است و میتواند موضوع را واقعیتر کند. علتش هم شاید آن باشد که ما شناخت بیشتر و بهتری نسبت به این شخصیتها و آدمهای آن قشر و آن بافت داریم.
*یعنی از بچگی قاتی لات و لوتها و اراذل و اوباش بودهاید؟
پورامیری: نه! (خنده) از بچگی قاتی لات و لوتها نبودیم ولی این را حتما میدانیم که بحران آدمهای پایین شهر چیست. میدانیم که زندگی و چالشهایش چیست. اینها را ما بهتر از دیگرانی میتوانیم درک کنیم که تجربه زندگی با این بافت و این آدمها را ندارند. ما هم طبعا بهتر میتوانیم درباره این موضوع حرف بزنیم تا موضوعاتی که تجربهاش را نداشتهایم.
*نکته دیگری که توی فیلم دیده میشود، روایت و قصهگویی خطی و کلاسیک است و وارد تکنیکهایی مثل شکستن زمان و روایت غیرخطی نشدهاید و ترجیح دادهاید صاف و ساده قصهتان را جلو ببرید.
دوماری: علت اینکه خواستیم به طور کلاسیک قصه بگوییم، این بود که هر سه نفرمان تصور میکردیم این نوع قصهگویی را بهتر بلدیم و تاثیرگذاری این مدل برای بیان قصه بهتر بود. از لحاظ فرمی هم به روایت نزدیک از واقعیت هم قرابت پیدا میکند. چیزی که علاقه هر سه نفرمان هم محسوب میشد علاقه به فیلمها و آثار رئالیستی است. به همین جهت ما به این سمت و سو رفتیم فیلمنامهای نوشته شود که به واقعیت نزدیک باشد.
شنای پروانه؛ قصهای کلاسیک
*کلاسیک روایت کردن کار را سختتر هم میکند. این مدل روایت، عیبهای کار را بیشتر نشان میدهد و فیلمنامهنویس و کارگردان دیگر نمیتواند دوپینگ کند و پشت این تکنیکها، ضعفهایش را پنهان کند.
دوماری: حرف شما درست است. ایرادها و ضعفها در مدلهای ضدکلاسیک کمتر به چشم میآید و بیرون زده میشود. هرچند آن هم سختی خودش را دارد. علتش این است که وقتی به طور خطی و کلاسیک،داستان را روایت میکنی در معرض مقایسه قرار میگیری. وقتی مقایسه شدی، ضعفهایت خیلی بیشتر توی چشم است. نشانههایی وجود خواهد داشت که میتوانند تو را مقایسه کنند.
*زبان و ادبیات شخصیتهای فیلم و دیالوگها هم خیلی واقعی است. مخاطب واقعا احساس میکند افتاده توی قصه یک دسته از اراذل و اوباش پایین شهر!
دوماری: ما رفتیم و با این آدمها زندگی کردیم. در محافلشان رفت و آمد داشتیم. همه این کارها را قبل از نوشتن انجام داده بودیم.
*یعنی قاطی مراسم خلافکاری شدید؟
دوماری: بله! رفتیم توی محافل عرقخوری و قمار و اینها را به عینه و مستند دیدیم. مجبور بودیم که این کار را بکنیم. باید میرفتیم و اینها را از نزدیک میدیدیم که فیلمنامهمان واقعی باشد.
*خودشان هم میدانستند که برای چه کاری قاطیشان شدهاید؟
دوماری: این شکلی بود که مثلا یکی دو نفرشان میدانستند ولی بقیه نمیدانستند...
پورامیری: نوشتن فیلمنامه فرآیند جذابی بود. جوری شده بود که داشتیم با این آدمها و حال و هوا و شخصیتها زندگی میکردیم. منهای بحثهای سینمایی، کلی چیز یاد گرفتیم. خیلی جاها رفتیم و خیلی چیزها دیدیم. همه اینها اول از همه برای خودت جذاب میشود تا بعدش بتوانی آن را برای مخاطب به تصویر بکشی.
*فیلم توانسته به سلامت از کنار بسیاری از خطوط ملتهب اجتماعی و سیاسی و فرهنگی عبور کند و بدون تلخی و سیاهنمایی، قصه خودش را روایت کند و نتیجه خودش را هم بگیرد در حالی که بستر فیلم به شدت مستعد این کار بود. چیزی که باز هم برخلاف سینمای اجتماعی این سالهاست.
دوماری: خدا را شکر که این اتفاق افتاده. از اول تلاشمان این بود که هیچ حرف و نیت دیگری غیر از قصه و حرف اجتماعی فیلم برجسته نباشد و قصه، خودش کار را پیش ببرد. هرچند وقتی فیلم ساخته شد هر کسی میتواند تاویل خودش را داشته باشد.
12jav.net