2024/04/27
۱۴۰۳ شنبه ۸ ارديبهشت
خیانت به همسر با عشق قدیمی

خیانت به همسر با عشق قدیمی

شوهرم گفت به زور با من ازدواج کرده و از بچگی سارا را دوست داشته است.

دوات آنلاین-زن جوان که به خاطر خیانت شوهرش تن به طلاق داده بود با سرنوشت پیچیده ای روبه رو شد.

 

او برای سرپرستی دخترش که در ازای بخشیدن مهریه آن را برعهده داشت به دادگاه خانواده شهید محلاتی تهران رفت و به طرح شکایت پرداخت.

 

روزهای گمشده

شیوا به آینه نگاه کرد. چقدر پیر و شکسته شده بود. انگار هزار سال داشت. انگار طی هزار سال زیر خروارها سختی شانه‌هایش خمیده شده بود، به خودش و جوانی از دست رفته‌اش که فکر می‌کرد، بیشتر دچار ناراحتی می‌شد. بیشتر قلبش به درد می‌آمد. حاصل زندگی زناشویی‌اش دخترکی است که حالا درست شش سال است از او جدا مانده. تنها چهار سال زیر یک سقف با شوهرش زندگی کرده بود، چرا که پیمان در پی هوس رفته بود.

 

در دادگاه

شیوا در برابر قاضی دادگاه خانواده ایستاد صدایش می لرزید. کمی هم خجالت زده بود آرام و شمرده گفت: روزی که پیمان به خواستگاری‌ام آمده بود وقتی با سینی چای جلوی او ایستادم، احساس کردم نگاه هایش خیلی بیگانه است و انگار به زور به خانه مان آمده. بیشتر از آن که پیمان من را دوست داشته باشد، بیشتر از آن که پیمان به این وصلت اصرار کند، مادر پیمان تمایل داشت که من عروس شان شوم.

 

آهی کشید و گفت: مادرشوهرم انگار متوجه این بی تفاوتی شده بود او گفت بعضی پسرها موقع زن گرفتن شرم و حیا سراغشان می‌آید و به همین دلیل زبانشان بند می‌آید. مادرم هم تایید کردو گفت که پدر من هم در جلسه خواستگاری همین شکلی بود اما ای کاش پیمان تنها یک هفته مثل پدرم بود.

 

شیوا مکثی کرد و ادامه داد: خیلی زود با اصرار مادر پیمان و پدر و مادرم سر سفره عقد نشستم، امیدوار بودم با نگاه بیگانه پیمان آشنا شوم. من پیمان را دوست داشتم می دانستم پیمان شغل مناسبی ندارد اما پذیرفتم در سختی ها با او باشم. من و او در خانه کوچکی زندگی مان را آغاز کردیم.

 

شیوا سری تکان داد و به قاضی گفت: برای این که زندگی مان گرم تر شود، مادر شدم. عجیب این که  پیمان اصلا خوشحال نبود تا این که دخترم به دنیا آمد اسمش را هم من حمیرا گذاشتم و امیدوار شدم دخترم زندگی مان را از بی روحی درآورد .

 

عشق قدیمی

زن جوان بغض اش ترکید و گفت: هنوز یک هفته نگذشته بود، سارا  که از اقوام دور پیمان بود، برای دیدن دخترم به خانه‌مان آمد. از این که مورد توجه اقوام دور پیمان بودم، خوشحال شدم تا این که از خواهر پیمان شنیدم  سارا  از شوهرش طلاق گرفته است. انگار او از روزی که شوهر کرده بود، اصلاً علاقه‌ای به شوهرش نداشت. سارا  به اصرار خانواده‌اش شوهر کرده بود و دلش در جای دیگری بند بود. اصلاً خانه و شوهرش را دوست نداشت.  از این که می‌دیدم دختر جوانی مثل سارا  سیاه بخت شده است، ناراحت بودم. از آن شب به بعد متوجه کابوس‌هایی شدم که شوهرم می‌دید. پیمان در خواب اسم سارا  را صدا می‌کرد. احساس کردم شاید پیمان هم به خاطر طلاق سارا  ناراحت است ولی یک ماه بعد فهمیدم که اشتباه می‌کردم. از آن روز به بعد متوجه غیبت‌های شوهرم شدم، در دلم می‌دانستم که پیمان در کنار ساراست، اما نمی‌توانستم باور کنم.

 

شیوا افزود: چهار سال گذشت. دیگر نمی توانستم تحمل کنم. وقتی به پیمان فهماندم می دانم او خیانت کرده است باور نمی کردم پیمان با گستاخی جواب بدهد! او در برابرم ایستاد و گفت که تو تازه و به زور به زندگی من آمدی. سارا  را از کودکی دوست داشتم. برای دیدن او به هر چیزی که بگویی متوسل می‌شدم. سارا  هم مرا دوست داشت. به خواستگاری‌اش رفتم، پدرش قبول نکرد. او را برای پسر یکی از دوستانش در نظر گرفته بود. سارا  را که شوهر دادند، من دچار ناراحتی روحی شدم. مادرم برای این که از غصه‌هایم کم شود، مرا ناچار کرد که تو را بگیرم. تو را گرفتم و با تو ازدواج کردم.درحالی که هیچ علاقه ای به تو نداشتم. حالا که سارا  از شوهرش جدا شده است و می خواهد زن من بشود، من باید با او ازدواج کنم. من دلم می‌خواهد در خانه‌ای باشم که او باشد.

 

طلاق

زن گریان گفت: طلاق گرفتم مهریه ام را بخشیدم به شرط این که  حمیرا به من برسد. پذیرفت اما فقط یک ماه طول کشید که پدرم این بار من را اذیت کرد او گفت، نوه داماد بی معرفت اش را نگه نمی دارد.  سر دوراهی بودم مجبور شدم دخترم را به پدرش بدهم و قرار شد هر هفته او را یک بار ببینم  برای این که دخترم نزدم باشد سریع دنبال کار گشتم.  همزمان در ملاقات هایم فهمیدم حمیرا  به من کم مهر شده و مقصر پدرش است. بالاخره در شرکتی استخدام شدم و با اجاره کردن خانه ای از پیمان خواستم دخترم را به من بدهد اما او نه تنها نپذیرفت بلکه از آن روز حتی اجازه نمی دهد هر هفته حمیرا را ببینم. او آخرین بار به من گفت  از موقعیت و ارتباطی که دارد، استفاده می‌کند و نمی‌ گذارد بچه را ببینم. حمیرا هم اگر لازم باشد، می‌آید در دادگاه می ‌گوید که نمی‌خواهد تو را ببیند دیگر ۱۰ ساله است و دادگاه حرفش را قبول می‌کند.

 

شیوا در پایان گفت: می خواهم حمیرا را به خاطر شرطی که در بخشیدن مهریه ام گذاشتم به من بدهند و کاری با زندگی هیچ کس ندارم.

 

بنابه این گزارش، قاضی دادگاه خانواده دستور احضار شوهر سابق شیوا و حمیرا را به دادگاه داد تا با شنیدن ادعاهای آن ها و بررسی پرونده طلاق این زن و شوهر تصمیم نهایی را بگیرد.

 

منبع: روزنامه خراسان

12jav.net

 

دیدگاه‌ها
محمد 1398/08/10
نمیدونم چرا همیشه زن های خوب گیر مردای بد میفتن و مردای خوب هم گیر زن های بد . آدم هایی که خیانت میکنن فرقی نمیکنه کدوم طرف کاش بدونن چه بلایی به زندگی طرف مقابلشون میارن.کاش آدم ها بدونن یه زندگی کوتاه ارزش این کارا رو نداره به نظرم خووب اگه سارا پیمان رو انقدر دوست داشت میتونست به پدرش بگه که من پیمان رو میخوام شاید اون شوهر سابق سارا وضعیت مالی بهتره داشته سارا به خاطر اون با اون ازدواج کرده و حاضر نشده پیمان رو قبول کنه .ولی با این که سارا یکبار ازدواج کرده پیمان باز رفت سراغش زن و بچه و کلی آدم هم این وسط قربانی شدن .کاش هیچ شوهری به زنش خیانت نکنه هیچ زنی هم به شوهرش خیانت نکنه .اگه کسی واقعا به کسی علاقه نداره هیچ وقت باهاش ازدواج نکنه.کاش کاش
الهام 1398/08/06
لعنت به آدمهای خائن ، امیدوارم خداوند هرگز آنها را نبخشه
ناشناس 1398/08/06
مردان وزنان خیانتکار نامرد کثیف ضد انسان وضد حقوق انسانیت هستند
ناشناس 1398/08/06
من برای پیمان متاسفم واقعا وقتی به شیوا علاقه ای نداشته آخه چرا زنگیشو نابود کرده شیوا هم می تونست مثل تموم دخترای دیگه یک زندگی راحت و تجربه کنه البته مقصر اصلی مامان پیمانه چون اون پیمان و وادار به ازدواج کرد
ناشناس 1398/08/06
به نظر من زندگی نکردن با آدم خیانت کا ر خیلی بهتره ادم یمدت شایدم طولانی ناراحت بعدش میبینه بهتر که تمام عمرش صرف چنین ادمای نکرده وچه بسا خدا درهای بهتری واسش باز کنه که اصلا فکرش نمیکرده
سمانه 1398/08/05
منم این تجربه تلخ رو دیدم مردی که بخاطر عشق اتنا منو طلاق داد وازش بچه داشت قبل ازاینکه منو عقد کنه صیغه اش بود من بعداز عقدم فهمیدم که دیر بود
ناشناس 1398/08/05
من هم دقیقا همین اتفاق برایم افتاده مثل همین شیوا بااین تفاوت ک من دوتا پسربچه ۶ساله و۴ساله دارم ودرخواست طلاق توافقی دادم ولی الان جازده نمیخوادطلاقم بده ولی من میدونم هنوز با دوست دوخترش رابطه داره
ناشناس 1398/08/05
با حماقت یه مرد چند نفر بدبخت شدن پدر سارا رو می گم پیمان سارا زن پیمان حمیرا شوهر سارا نمی دونم چه جوری این نامرد سرش رو بالش می ذاره
ناشناس 1398/08/05
ای خدا ما زنها چه بدبختیم

نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.