سوتیهایی که برای رامبد جوان در اینستاگرام فرستاده شد
رامبد جوان در یک پست اینستاگرامی نوشت: خندهدارترین سوتیهاتون رو توی کامنتها تعریف کنین ببینیم چه کردین؟
دوات آنلاین-رامبد جوان در اقدامی جالب در اینستاگرام از مردم خواست سوتیهایشان را برای او بفرستند. در پی این دعوت سوتیهای زیادی برای رامبد جوان ارسال شد که چند نمونه بانمک آن در زیر آمده است.
یکی از فالوورهای رامبد جوان نوشته است: یه بار منتظر تاکسی بودم و همزمان داشتم به ناهار خونه فکر میکردم، تاکسی که نگه داشت بلند داد زدم کتلتتتتت. راننده هه با تعجب نگاه کرد خودمم که مرده بودم از خنده و خجالت.
یکی دیگر نوشته: تو مراسم ختم ، به صاحب عزا گفتم ، هر چی خاک اون مرحومه تو سر شما باشه ...
فرد دیگری نوشته: رفتم قصابی خواستم بگم دل و جگر دارید اشتباهی گفتم دل و روده دارید .
کاربر دیگری نوشته: نمیدونم چرا همه چی برای اولین بار وقتی برام اتفاق می افته هول میکنم همیشه همسرم باک ماشینم رو پر بنزین میکرد یه روز که این مسولیت خطیر به گردنم افتاد با ترس ولرز رفتم پمپ بنزین پولهامو مثل بچه های ترسو تو دستم گرفتم و تا یه پامو از ماشین بیرون گذاشتم ماشین پس زد انگار دستی رو از هولم کامل نکشیده بودم. از ترسم جیغی کشیدم و پولهای توی دستم رهاشد و باد اونها رو به هر سمتی پخش کرد حالا نمیدونستم دنبال پولها بدوم یا دنبال ماشین خلاصه به خودم مسلط شدم همه چی رو کنترل کردم بعد متصدی پمپ بنزین با کنایه گفت شما واقعا مربی رانندگی هستید به نظر شما چطور الان باید ثابت میکردم بابا من فقط هول شدم همین.
سوتی بعدی که برای رامبد جوان ارسال شده باز هم مربوط به مجلس ختم است: توی مراسم ختم پذیرایی میکردم هرکس یه چیز میگفت و منم باید متناسب با جملش جواب میدادم؛ آخراش خسته شده بودم و مغزمم نمیکشید، یه نفر گفت روحشون شاد گفتم روح شمام شاد! وسط مجلس دوتامون باهم ترکیدیم.
کاربر دیگری چنین نوشته است: یه بار سوار اتوبوس بودم یه بنده خدایی بلند شد منم فکر کردم بلند شده که من بشینم گفتم خواهش میکنم مرسی شما بفرمایین بعد فهمیدم به مقصدش رسیده میخواد پیاده شه.
سوتی بعدی مربوط به خواب دیدن است: مدرسه که میرفتم صبحا بابام صدام میکرد دیرم نشه. یه شب خواب میدیدم دوست صمیمیم هی اسممو صدا میزنه و میخنده . شاید بیست بار صدا زد محلش ندادم . اخربار برگشتم بهش گفتم زهرررررمااااااار. و از خواب پریدم .دیدم بابام بالا سرم واستاده چپ چپ نگاه میکنه فهمیدم بابام صدام میزده. از خجالت آب شدم اونروز.
این هم یک سوتی دیگر که برای رامبد جوان فرستاده شده است:من و همسرم بچه نداریم ، اومدیم پیاده سمت خونه و همسر طبق روال داشت حرف می زد . رسیدیم خونه ، آیفون رو زد و ادامه داد به حرف زدن ، دوباره زنگ رو زد و ادامه داد به حرف زدن . یهو شاکی شد که چرا در رو باز نمی کنن . گفتم عزیزم ما دو تایی بیرونیم . کی قراره در رو باز کنه .
این هم یک سوتی کوتاه و بانمک: طرف گفت ببخشید پشتم به شماس گفتم خیلی ممنون مرسی
سوتی بعدی مربوط به تاکسی سواری است: وای یه بار صبح زود داشتم میرفتم سر کار یه تاکسی سمند سبز ایستاد که صندلی جلو یه آقا نشسته بود و عقب هم دو تا آقای دیگه ، منم که دیرم شده بود سوار شدم گفتم سلام ، راننده گفت سلام صبح بخیر . من گفتم صبح شما هم بخیر . که آقای کناریم یه خنده ریزی کرد . بعد راننده ادامه داد خوبی ؟؟ من سریع خودم و جمع و جور کردم و با ناراحتی و جدیت گفتم ممنون بعد دوباره ادامه داد چه خبر که دیگه جواب ندادم .در همین لحظه خنده آقای کناریم بیشتر شد و همینطور بقیه آقایون ولی باز به زور خودشونو نگه میداشتند . بعدش راننده گفت گوشی و از توی آینه بمن گفت خانم من دارم با تلفن صحبت میکنم . آقا اینو که گفت کل ماشین بلند خندیدند دیگه کار به جایی رسید که راننده گوشی رو قطع کرد و میخندید منم سرخ شده بودم فقط دلم میخواست یجوری محو شم .
و اما یک سوتی بامزه دیگر که برای رامبد جوان فرستاده شده است: تو عروسیه خواهرم فامیلمون کادو عروسی و داد بهم. من گفتم باشه قابلی نداره.
12jav.net