دختری قربانی وسوسه شیطانی شوهر دوست
رازگشایی از قتل دختر جوان كه قربانی وسوسه شیطانی شوهر دوستش شد، خاطرهای از یك كارآگاه پلیس آگاهی استانكرمان است.
دوات آنلاین-شامگاه یك روز تابستانی سال 84 ، نگهبان میانسال گاراژ وسایل قدیمی و از كار افتاده، پشت پمپ بنزین یكی از شهرستانهای كرمان زمانی كه قصد سر و سامان به وسایل داخل گاراژ را داشت، با جسد دختر جوانی روبهرو شد و موضوع را به پلیس گزارش كرد.
با اعلام این گزارش، ما وارد عمل شدیم و تحقیقاتمان برای رازگشایی این پرونده آغاز شد. با ورود به محل، با جسد دختری حدود 20ساله رو به رو شدیم. دختری كه لباس خانه به تن داشت و آثار كبودی دور گردنش نشان از خفگی داشت.
مدركی كه بتوان با آن هویت دختر جوان را شناسایی كرد، بهدست نیامد.
اما شهر كوچك بود و خبر پیدا شدن جسد دختر جوان خیلی زود همه جا را فرا گرفت و دو ساعت بعد از این ماجرا بود كه زن و مردی میانسال هراسان و سراسیمه خود را به اداره آگاهی رساندند.
زن میانسال مدعی بود دخترش به خانه یكی از دوستان صمیمیاش رفته در حالی که فریال -دوست دختر ناپدید شده كه به خانه او برای مهمانی رفته بود- از سرنوشت دوستش بی اطلاع است.
والدین مبینا وقتی خبر پیدا شدن جسد را شنیده بودند با این احتمال كه جسد متعلق به دخترشان است، به پلیس آمده بودند. حدس آنها درست بود و هویت جسد خیلی زود فاش شد.
ردپای یك مرد
بررسیها برای یافتن عامل این جنایت ادامه داشت، تمام سرنخهای ما به خانه فریال ختم میشد. ما میدانستیم مبینا آخرین بار به خانه دوستش رفته ولی كسی خروج او را ندیده بود. ساعاتی بعد هم جسد او داخل گاراژ پیدا شده بود. مسیر گاراژ تا خانه فریال مسیر زیادی بود و سوالی كه در ذهن ما شکل گرفت، این بود كه مبینا چطوری به آنجا انتقال داده شده است.
در ادامه تحقیقات ما به شوهر فریال مشكوك شدیم؛ مرد جوانی كه هر چند به ظاهر آدم معقولی بود، اما احتمال داشت بهخاطر وسوسههای شیطانی دست به جنایت زده باشد. تحقیقات را از او آغاز كردیم و اما ناصر مدعی بود زمان حادثه در محل كارش حضور داشته است.
اظهارات مرد جوان برای ما قانعكننده نبود، به همین دلیل به تحقیق از محل كارش پرداختیم و مشخص شد مرد جوان روز حادثه سه ساعت مرخصی گرفته است. همین سرنخ باعث شد بار دیگر سراغ ناصر برویم. اما او با این سرنخ هم راز جنایت را برملا نكرد و مدعی شد برای كارهای بانكی مرخصی گرفته است.
اعتراف به جنایت سیاه
در بررسیها مشخص شد ناصر در زمانی غیر از زمان قتل مبینا به بانك رفته است. بازهم سراغ ناصر رفتیم و درحالی كه مرد جوان منكر جنایت بود ما مداركمان را رو كردیم. او با دیدن مدارك این بار به قتل اعتراف كرد و گفت: مبینا تقریبا هر روز برای درس خواندن به خانه ما میآمد و چون من و همسرم سر كار بودیم، بهترین جا برای درس خواندن بود. من هم با این مساله مشكلی نداشتم و تقریبا او را یكی از اعضای خانواده ام میشناختم. من به شما دروغ نگفتم، آن روز لعنتی برای رفتن به بانك مرخصی گرفتم.
ناصر گفت: همین كه در مقابل بانك توقف كردم، یادم افتاد دسته چكم را نیاوردهام. به خانه رفتم تا دستهچك را بردارم غافل از حادثه تلخی كه در انتظارم است. به محض ورود به خانه مبینا را دیدم، او كه تصورش را هم نمیكرد من آن موقع روز به خانهام برگردم با لباس خانه و راحت مشغول درس خواندن بود.
مرد جوان ادامه داد: دیدن مبینا مرا وسوسه كرد، مبینا التماس میكرد و از من میخواست اجازه دهم او برود. اما من هیچ توجهی به التماسهای او نكردم. بعد از اجرای نقشه شومم، او را خفه كردم. دست هایم را دور گردنش گذاشتم تا برای همیشه ساكت شود و حرفی از جنایت سیاه نزند.
لحظاتی بعد مبینا روی زمین افتاد و دیگر نفس نمیكشید. او دیگر فریاد نمیزد و التماس نمیكرد.
باید كاری میكردم، باید جسد را هر چه زودتر از خانه بیرون میبردم تا فریال ماجرا را متوجه نشود. جسد را داخل صندوق عقب خودرویم گذاشتم و به طرف گاراژ اسقاطیها حركت كردم.
جسد را در محلی خلوت انداختم و به خانه برگشتم. لحظاتی بعد از این ماجرا فریال به خانه آمد و من راز جنایت سیاهی را كه مرتكب شده بودم، برای او برملا نكردم. از كاری كه كردهام خیلی پشیمانم و بعد از آن مدام با خودم میگویم ایكاش آن روز به خانه نرفته بودم.
با اعتراف مرد جوان به جنایت، او به بازسازی صحنه قتل پرداخت. ناصر بازداشت و روانه زندان شد و راز جنایتی دیگر فاش شد.
منبع: جام جم
12jav.net