طلاق از شوهر برای خوشگذرانیهای شوم
وقتی دوستانم را می دیدم که بدون آقا بالاسر، خوش می گذراندند و آسوده خاطر بودند تغییر عقیده دادم و تصمیم گرفتم از حمید بدون مشکل جدا شوم.
دوات آنلاین-افسوس خوردن و در حسرت گذشته ماندن زیاد کارساز نیست اما بار روی دوشم را سبک تر می کند. بیشتر که فکر می کنم متوجه می شوم بخت شومم نتیجه سبک سری های خودم و شاید بی خیالی اطرافیانم باشد. روزی لگد به بختم زدم که حس می کردم ازدواج، دست و پایم را بسته است و نمی توانم به خوشی های جوانی بپردازم.
زن جوان در مرکز مشاوره پلیس، کتاب زندگی اش را این طور باز کرد: دردانه خانه بودم و هر کار می خواستم انجام می دادم کسی هم جلودارم نبود. هر کاری می کردم تا به چشم بیایم و از بازار خودنمایی جا نمانم. در خانه و مدرسه تیپ و قیافه ام با همه تفاوت داشت و حتی چند بار به دلیل آرایش و لباس نامناسب در مدرسه توبیخ شدم البته این ها برایم مهم نبود و فقط به فکر خودم بودم. بعد از فوت پدر مریضم دست و بالم برای سبک سری، بیشتر باز شد و با دوستان زیادی در ارتباط بودم و گاهی شب تا صبح مشغول پیامک بازی می شدم.
«سیما» ادامه داد: برای ادامه تحصیل، عازم دانشگاه شهر دیگری شدم. مادرم زیاد اهل گیر دادن نبود و گویا او هم از سر و شکل امروزی ام خوشش می آمد. زندگی به روال گذشته ادامه داشت و در دوره دانشگاه که چشم هایی برای مراقبت از من وجود نداشت بیشتر به خوش گذرانی و کارهای بیهوده می پرداختم. در دانشگاه با پسری آشنا شدم و او را به نسبت چهره و تیپ از بقیه سرتر می دانستم. هر چه می گذشت ارتباطم با حمید بیشتر و وابستگی اش به من شدیدتر می شد. سال سوم دانشگاه، پیشنهاد ازدواجش را پذیرفتم و او همراه خانواده اش به شهر ما آمدند و خیلی زودتر از آن چه که فکرش را می توان کرد به عقد هم درآمدیم. رابطه ام با حمید خوب بود و برای مدتی دست از کارهای بیهوده گذشته برداشتم، ارتباطم را با دنیای بیرون و فضای مجازی کمتر کردم و دل به زندگی دادم اما این کار، زمان زیادی طول نکشید و فکر و خیال های متفاوت به سرم زد. فکر می کردم با ازدواج، دست و پایم بسته شده است و دیگر مانند گذشته نمی توانم خوش گذرانی کنم بنابراین بهانه گیری را شروع کردم و خوش گذرانی را از سر گرفتم و بیشتر اوقاتم را در بیرون از خانه همراه دوستان مجردم می گذراندم. در دورانی که عقد بودیم حمید دیر به دیر سراغم را می گرفت و در دوران دانشگاه هم سرگرم درس بودیم. او زیاد از اوضاع و رفتارم خبر نداشت و همین به آزاد بودن بیشتر و غرق شدن در منجلاب سبک سری، دامن می زد.
وی افزود: سال آخر دانشگاه بودم که به دوستانم می گفتم حمید دست و پایم را بسته است و گاهی دچار عذاب وجدان می شوم که کسی را معطل خود کرده ام. وقتی دوستانم را می دیدم که بدون آقا بالاسر، خوش می گذراندند و آسوده خاطر بودند تغییر عقیده دادم و تصمیم گرفتم از حمید بدون مشکل جدا شوم. وقتی موضوع جدایی را پیش کشیدم انگار آب سردی بر پیکر حمید و خانواده ام ریختم. او دلیل جدا شدن را می خواست و من نمی توانستم آن دلیل مسخره را به زبان بیاورم و با بهانه بیکاری و مشکلات زندگی و این که نمی توانم در شهری که حمید می خواهد زندگی کنم، او را سر لج انداختم و با بی توجهی های زیاد، قانع اش کردم که طلاقم دهد و بدون مهریه و فکر کردن به عواقب کار جدا شدم. درسم تمام شد و بعد از آن دیگر حمید را ندیدم. این روزها در منجلاب خوش گذرانی ها فرو رفته ام و آرامش ندارم بعضی از دوستانم بعد از دانشگاه ازدواج کردند و سر و سامان گرفتند و حال من مانده ام و پرونده سیاه روزهای گذشته. در باتلاقی گرفتار شده ام که نمی توانم از آن خارج شوم.
منبع: خراسان
12jav.net