گفت و گو با مرتضی محصص درباره فلسفه مشترک در تیم های ملی:
خرد جمعی تیم های ملی را به موفقیت می رساند
مهمترین مرحله از ساختن تیم، بازیهای دوستانه است که اینجا عیار بازیکنان را تا 95-90 درصد محک میزنید. بعد هم که به انتخاب نهایی میرسید که عدهای انتخاب میشوند و عدهای دیگر نه
دوات آنلاین-برای صحبت در خصوص ایجاد فلسفه مشترک در تیمهای ملی باید سراغ اصل جنس میرفتیم. مرتضی محصص مدتهاست در این خصوص مطالعه میکند و حرفهای به دردبخوری در این باره دارد.
*آقای محصص این روزها حضور فعالی در تمرین تیمهای ملی دارید و تقریبا هر روز در مرکز ملی فوتبال دیده میشوید. شرایط چگونه است؟
هر دو تیم (تیم ملی و تیم امید) مراحلی را طی میکنند و مهم این است که این مراحل چگونه طی شود. الان هم فرهاد مجیدی هم مارک ویلموتس در حال شناختن بازیکنان هستند تا وارد ساختن تیم (TEAM BUILDING) شوند. این کار ابتدا با شناختن بازیکنان شروع میشود. بازیکنانی که طبق تصمیم کادر فنی انتخاب میشوند و اینکه آیا با آن روش و سیستم توانایی اجرا را داشته باشند و با آن جور باشند یا نه که این زمان میبرد. بعد وارد مرحله تمرینات میشوید ولی مهمترین مرحله از ساختن تیم، بازیهای دوستانه است که اینجا عیار بازیکنان را تا 95-90 درصد محک میزنید. بعد هم که به انتخاب نهایی میرسید که عدهای انتخاب میشوند و عدهای دیگر نه. در واقع چهار مرحله وجود دارد: انتخاب، تمرین، بازیهای دوستانه و انتخاب نهایی که بازیهای دوستانه مهمترین مرحله است. شما اگر 50 جلسه هم تمرین داشته باشید مسابقه با حضور داور، لاین من، VAR و شرایطی که مسابقه دارد فرق میکند. الان هر دو تیم مشغول تیم بیلدینگ هستند. انتظار از فرهاد مجیدی زیاد است و مارک هم دارد سعی میکند بهترین نفرات را برای سالیان آینده و 2022 قطر و بازیهای آسیایی انتخاب کند. این صحبت مربوط به سه چهار سال آینده است و اینکه با چه چهرههایی در آن مقطع زمانی وارد مسابقات شوند که عملکرد بالایی داشته باشند. همزمان احتیاج به بازیهای دوستانه هم دارند که من شنیدم با ازبکستان و کرواسی قرار است بازی کنیم که این بازیها به همه تیمهای ملی کمک خواهد کرد تا بازیکنان محک بخورند و مشخص شود که آیا با فلسفه و باورهای سرمربی تیم ملی جور هستند یا نه. ما نمیتوانیم انتظاری که از کیروش داشتیم را از ویلموتس داشته باشیم یا نمیتوانیم از مجیدی همان کاری را بخواهیم که از ویلموتس میخواهیم. انتظارها متفاوت است.
*چهارشنبه گذشته نشست بسیار خوبی بین مربیان تیمهای ملی برگزار شد و بحث استفاده از فلسفه مشترک بین تیمهای ملی به میان آمد. البته خوشبختانه جلسه محدود به معارفه و صحبتهای مقدماتی نشد بلکه مربیان همه حرف زدند و از کارهایشان گفتند. این اتفاق سالها قبل باید انجام میشد اما میخواهیم شما درباره استفاده از فلسفه مشترک و جزییاتش بگویید.
من خیلی خلاصه و آنقدر که در حوصله این مصاحبه بگنجد حرف میزنم. من نزدیک به 3 سال پیش شروع به تحقیق درباره فلسفه فوتبال کردم و الگوی من هم فدراسیون فوتبال انگلیس (FA) بود که آنها اسم فلسفه فوتبالشان را DNA کردم. یعنی خصوصیات باطنی بود. چیزی نزدیک به 17 ماه طول کشید که آقای استنفورد مدیر فنی فوتبال انگلیس با مربیان انگلیس، حتی چمپیونزلیگ و ملیشان جلسات و میتینگهای مختلف در این باره بگذارد اما بعد از 17 ماه هم به نتیجه نرسیدند چون عقاید و فلسفهها مختلف و متفاوت بود. الان هم شما میتوانید مطالب مربوط به ENGLAND FA DNA را سرچ کنید و ببینید چه اتفاقاتی در این باره افتاده است. من مقدار زیادی از این مطالب را خواندهام و با شرایط فوتبال خودمان تطبیق دادهام. در این راه آقای معینی دوست خوبم نیز کمکم کرد و فوتبال بلژیک و ولز را هم بررسی کردیم. از آنجایی که من عضو کیته فنی AFC بودم سراغ یکی از همکارانم به اسم آقای میشل ساوالان رفتم. البته آن زمان اصلا صحبت حضور آقای ویلموتس در ایران مطرح نبود. ایشان هم الان رفته امارات و خیلی از مصاحبههایش در جراید بود و الان هم هست. صحبتی که میکنم مربوط به 5. 2 تا 3 سال پیش است. آن زمان به این موضوع رسیدیم که بعد از جام جهانی 1998 و یورو 2000 با استفاده از امکانات مالی یوفا، فدراسیون فوتبال بلژیک چگونه برای فوتبال پایهاش هزینه کرد و امکاناتی مختلف مثل زمین تمرینی و ... گرفت. سپس بحث انتخاب مربیان بود و اینکه مربیان چه فلسفه و باوری از فوتبال دارند. برای مثال آنها به این نکته رسیدند که باید 70 درصد زمان بازی صاحب توپ باشند و حفظ توپ کنند یا در زمان تمرین توپ باید در 70 درصد لحظات در چرخش باشد و مربیان از حرفها و صحبتشان کمتر کنند و بازی بیشتر و سریعتر انجام شود. همچنین بحث درباره یک در مقابل یک اهمیت بیشتری پیدا کرد. شما فکر میکنید هازارد و لوکاکو از کجا آمدند اینها بعد از یورو 2000 آمدند چون آن زمان سن کمی داشتند. برمیگردم به «فوتبال فلاسفی». من در این زمینه مطالعه زیادی داشتم اما تجربیاتم هنوز ناقص است. یک مقدار در مورد فوتبال انگلیس، ولز و بلژیک مطالعه کردم اما چون بحث فوتبال کشور خودمان مطرح است باید آهسته و با اطمینان پیش برویم. نمیتوانیم خیلی سریع صاحب DNA شویم چون هجمه شدیدی از مخالفان را در پی خواهیم داشت و البته ممکن است موافقانی هم داشته باشیم که خیلی خوب است. باید با مخالفانمان بحث کنیم. همه کشورهای پیشرفته فوتبال آسیا مثل ژاپن، کره جنوبی، استرالیا، تا حدودی چین و حتی عربستان دنبال این کار رفتند. در این چند سال عربستانیها رفتند دنبال متخصصان هلندی و فرانسوی. کاری که قبلتر ژاپنیها کرده بودند. ژاپنیها حتی از مکزیکیها کمک گرفتند تا به آنها نزدیک شوند. حالا ما باید ببینیم ماهیت فوتبالمان چی هست. آیا بر اساس مسائل تاکتیکی، روانی یا تکنیک بالا استوار است و میخواهیم پیش برویم؟ اول باید این را مشخص کنیم. بعد به همان جلساتی احتیاج داریم که شما به آن اشاره کردید و برگزار شد. ببینید مربیگری مدرن امروزی یعنی NEGOTITION (مذاکره). یعنی با هم صحبت کنیم. باور کنید مربیگری هیچ چیزی غیر از این نیست. دیگر اینطور نیست که من مربی افکار پوسیدهام را مطرح کنم و بازیکن را متقاعد کنم که حرفهایم را قبول کند. دیگر نباید متکلموحده باشیم. باید سعی کنیم تعامل داشته باشیم.
*این چیزی بود که در کلاس پرولایسنس هم به آن اشاره کردید و ظاهرا در آن کلاسها هم اجرا میشد.
بله ما نباید حرف میزدیم. باور کنید در آن کلاسها بیشتر خود مربیان حرف میزدند. این تعامل باید باشد. شما نمیتوانید بهعنوان یک مربی فرمولی جادویی داشته باشید و هر جا رفتید با آن فرمول موفق شوید مگر از راههای کج که میدانید عاقبت ندارد. ولی اگر آینده موفقی میخواهیم باید NEGOTIATION را در نظر بگیریم و همیشه آماده بحث و گفت و گو باشیم. الان ببینید به این گروه از بازیکنانی که آقای ویلموتس دعوتشان کرده چقدر انتقاد میکنند. میگویند یکی قدش کوتاه است، یکی اسمش کوچک است و ... ما حوصله نداریم تا به اینها برای دو جلسه تمرینی زمان بدهیم. حوصله کردن کار سختی است. احترام گذاشتن به نظریات دیگران است که باعث پیشرفت میشود در غیر این صورت پیشرفت نمیکنیم. وقتی شما تماس گرفتید کتابی جلوی من بود از آقای مارچلو بیلسا که یکی از مربیان محبوب من به حساب میآید. در این کتاب نتیجه افکار آقای بیلسا وجود دارد و من نکاتی از آن را یادداشت میکنم تا در کلاسها مطرح کنم. شما ببینید شاگردان بیلسا چه کسانی بودهاند: پوچتینو، گواردیولا. میتوانیم یک لیست درست کنیم. ما در ایران مربیان بسیار توانمندی داریم که باور کنید با مهد فوتبال دنیا که اروپا و آمریکای جنوبی است ارتباطشان تقریبا صفر است. ما الگویی نداریم و تا الگو نداشته باشیم پیشرفت نمیکنیم. ما باید کاری کنیم که مربیانمان مجاب شوند تا مطالعه کنند. باور کنید اگر یک مربی همان حرف دیروز را به بازیکنش بزند بزرگترین خیانت را در حق او کرده است. کتابهای زیادی درباره فوتبال وجود دارد که در آنها درباره سیستمها صحبت شده است. از همان سیستمهای اولیه مثل 5-3-2 تا برسیم به این چیزی که بهعنوان بازی بدون مهاجم نوک و 0-6-4 وجود دارد. با این حال ما نمیتوانیم کار آقای یورگن کلوپ را به این سرعت کپی پیست کنیم و مطمئنا شکست خواهیم خورد. ما نمیتوانیم با دیدن یک فیلم از تمرینات بهترین مربیان دنیا پیشرفت کنیم بلکه ما احتیاج داریم به 10 هزار ساعت مطالعه و بعد تمرین تا به حد کمال برسیم. ما برای اجرایی کردن فلسفه فوتبال حتما به کمک مارک ویلموتس نیاز داریم چون ایشان این دوره را گذرانده است. الان حدود 5 ماهی است آقای ساوالان به امارات رفته است و شما میتوانید بروید سراغ ایشان و با او مصاحبه کنید. ایشان فرد بسیار بسیار دانایی است و در کمیته فنی یوفا حضور داشته. میدانید که هر کسی را به آنجا دعوت نمیکنند. شما حتما باید دو تا زبان بلد باشید. ما افراد بسیار لایقی در فوتبالمان داریم که مدتهاست خانه نشین و دور هستند. بازیکنانی که حتی در اروپا هم بازی کردهاند. مثل رضا عادلخانی. ما هیچ وقت نتوانستیم مثل بقیه جاهای دنیا سراغ این آدمها برویم و درباره مسائل فنی فوتبال با آنها حرف بزنیم. گاهی اوقات با من تماس میگیرند و میگویند آقای کارلوس کیروش پول زیادی گرفته که من خیلی زود TURN OFF میشوم چون این مصاحبه را باید مسوول مالی فدراسیون انجام دهد نه من. چه در گذشته چه حالا ما در قسمت فنی و هوش تاکتیکی مقالات و مصاحبههای کمی داشتهایم. اینها سرمایه است. اگر کسی 10 تا کتاب بیشتر از من خوانده، من باید به حرفش گوش بدهم.
*برگردیم به بحث فلسفه مشترک تیمهای ملی. شما فکر میکنید اینکه ما مربیان تیمهای ملی را انتخاب کنیم و بعد دنبال فلسفه مشترک باشیم کار درستی است؟ یعنی حالا که فدراسیون همه مربیان را اننتخاب کرده و بعد ویلموتس را آورده که همه با فلسفه ایشان پیش بروند یا 60 درصد فلسفه ایشان باشد و 40 درصد خود مربی کار درستی است؟ چگونه میشود این مشکل را حل کرد؟
میگویم NEGOTIATION. نمیدانم موافقید یا نه؟ ما باید بنشینیم کنار هم و صحبت کنیم اما هراس داریم و میترسیم عقایدمان را به هم بگوییم. در جامعه فوتبال ما یک عدهای، دیگری را قبول ندارند و نمیخواهند با آنها رودررو حرف بزنند. برمیگردم به صحبت شما. آقایان ویلموتس، مجیدی، پورموسوی، عبدی، سرمربی نونهالان و سرمربی زیر 13 سال که قرار است داشته باشیم احتیاج دارند به آن 17 ماه. حتی آخرش اگر نتیجه نگیریم باز هم برندهایم چون کاری را شروع کردهایم اما الان در نقطه صفر هستیم. از طرفی قرار نیست تمرینی که ویلموتس میدهد را فرهاد مجیدی هم بدهد بلکه بحث نگرشها و باورهاست. شما مثلا روی ضدحملهها دقت میکنید من میخواهم روی حفظ توپ کار کنم. این جزییات وجود دارد اما در نگرش به حمله میتوانیم کار یکسان انجام دهیم. شما در حمله سه کار میتوانید انجام دهید. یکی دفاع حریف را دور بزنیم و از کنارهها حمله کنیم، یکی از میانه زمین کارهای ترکیبی انجام دهیم و یکی هم پاسهای اریب پشت مدافعان بیندازیم چون اگر پاس مستقیم بدهیم که مدافعان میگویند خیلی ممنون. ما برای حمله راه دیگری نداریم. ما میتوانیم دیدگاههای متفاوتی داشته باشیم که ایرادی هم ندارد اما کلید موفقیتمان NEGOTIATION است. ما باید از ویلموتس خیلی چیزها بدانیم و درس بگیریم. من نمیگویم از او استفاده کنیم چون این استفاده کردن عبارت درستی نیست. ما باید درس بگیریم. اینکه برویم ببینیم تمرین را چطور شروع و تمام میکند و بعد کپی و اجرا کنیم درست نیست. ما احتیاج به مصاحبههای فنی از ایشان داریم.
*البته این ایراد به رسانههای ما هم وارد است که وقتی یک مربی خارجی به فوتبال ایران میآید کسی سراغ مصاحبه و پرسیدن درباره مسائل اصلی و مبانی تاکتیکی و تکنیکی نمیرود. خیلیها از چلوکباب و غذای ایرانی میپرسند و بیشتر سوالها حل محور مسائل حاشیهای روز است. یادم میآید حسین عبدی 8 سال قبل وقتی کارلوس کی روش تازه آمده بود رفت سراغ ایشان و درباره مبانی و مباحث پایهای فوتبال یک مصاحبه ویدئویی خیلی خوب گرفت برای مدرک حرفهای پرولایسنسش در انگلیس. با این حال کیروش 8 سال اینجا بود اما یکی از رسانههای ما مصاحبه مفصلی درباره مسائل اصلی فوتبال با او نداشت و همهاش دعوا بود و حاشیه.
من سابقه کاری بهعنوان ژورنالیست ندارم و زیر صفر میدانم اما شما و همکارانتان میتوانید سراغ مارک ویلموتس بروید و از ایشان سوال فنی بپرسید. میتوانید روی سوالهایتان یکی دو ماه تعمق کنید. سوال درباره غذای ایرانی که به درد مجلات خانوادگی میخورد و برای ما مناسب نیست. ما در فوتبالمان درس و مطالعه و بحث کم داریم چون حوصلهمان کم است.
*یک مساله دیگر هم در فلسفه فوتبال وجود دارد. اینکه مسلما قرار نیست مسائل فردی و پایهای فوتبال بازیکنان را در بر بگیرد و هر چه هست به اسکلت تیم و کار تیمی مربوط میشود. درست است؟
یک قسمت بزرگ از TEAM BUIفلسفه فوتبال است. یعنی 60 درصد. اگر ما به ساختن تیم آشنایی خوبی داشته باشیم اهمیت انتخاب بازیکنان را در نظر میگیریم. این محدود به یک جلسه تمرین نمیشود بلکه استعدادیابی باید به صورت صحیح و عملی انجام شود و خیلی از مسائل مثل سن و وزن، والدین و خیلی مسائل دیگر از جمله علاقه بازیکنان به غذا را هم باید در نظر بگیریم. ما باید بدانیم وقتی این بچه 5 ساله به 18 سالگی رسید چگونه خواهد بود. اگر استعدادیابی درست باشد همه چیز خوب جلو میرود. همان گونه که ابتدا گفتم انتخاب خیلی مهم است بعد تمرینات و در قله هم بازیهای دوستانه از اهمیت بیشتری برخوردار است. این تیم ساختن است. در نهایت افکار شما و من یکی نیست اما نمیتوانیم بگوییم دیدگاه هر دویمان بد است. من و شما به چند تا چیز باور داریم که شامل اطلاعات، ضدحمله و ... میشود. من و شما در مسائل پایه با هم موافقیم. اگر پایه و اساس فوتبال ما منطقی باشد نباید زیاد نگران باشید. شما ممکن است به یک تمرین در بحث دفاع علاقه داشته باشید اما من میگویم در یک سوم زمین حریف کار کنیم. اینها خطرناک نیست. آن مسائل بالا خطرناک است. اینکه ببینیم آیا علاقه داریم کاری کنیم تا به 70 درصد مالکیت توپ برسیم. شاید برخی مربیان بگویند وقت تلف کردن است و نمیخواهم این کار را انجام دهم. یا اینکه حاضرید 70 درصد زمان تمرین، توپ در گردش باشد اما یک مربی میگوید نه، من میخواهم با بازیکنانم مدام حرف بزنم. اینها وجود دارد و باید ابتدا درباره این مسائل حرف بزنیم. من میگویم باید حوصله کرد. از طرفی قرار نیست هر کاری در بلژیک، انگلیس، ایتالیا و ... کردند ما کپی کنیم و انجام دهیم. ما باید از تجربه آنها استفاده کنیم. در نهایت باز هم میگویم ما احتیاج به رد و بدل افکار مان داریم. رمز موفقیت فوتبال ما همان NEGOTIATION است.
منبع:ایران ورزشی
12jav.net