نگاهی به فیلم سرخ پوست/ چشمان خیره به تصویر
سرخپوست در اجرا فیلم قدرتمندی است. اندازه نماها و حرکت دوربین، چیدمان و رنگ تصاویر حتی زومها و زومبکها مخاطب را به سینما نزدیک میکند.
دوات آنلاین-سرخپوست دومین فیلم جاویدی است که این روزها اکران شده و نشان میدهد فیلمساز ما در این پنج سال وقت خود را به پژوهش سینمایی، مطالعه و فیلم دیدن گذرانده است.
زمانی که این فیلم را روی پرده سینما میبینید جذب آن میشوید، همین عنصرِ جذبشدن و چشم بر پرده سینما دوختن و گذر زمان را نفهمیدن برای یک فیلم چیز کمی نیست آن هم در این وانفسای ابتذال سینمای ایران. سرخپوست اغلب عناصرِ ساختاری را به درستی رعایت کرده و استفاده از این عناصر در بعضی از سکانسها فراتر از استانداردهای مرسومِ سینمای ایران است. نیما جاویدی فیلمی برای پرده سینما ساخته که به اصطلاح کمتر لَق میزند؛ فیلمی که به مخاطب توهین نمیکند بلکه باعث ارتقای سطح سلیقه مخاطب در محتوا و ساختار میشود. مخاطب از سینما چه توقعی دارد؟ ایده، قصه، نوعِ روایت، شخصیتپردازی و کارگردانی؛ تمامی این عناصر در دومین فیلمِ نیما جاویدی به درستی جا گرفته و مشخص است سینما مسئله و دغدغه فیلمساز است. درباره فیلمنامه نکته این است که فیلمساز جوانِ ما در قصهگویی به دنبال خردهپیرنگ نرفته است بلکه قصه بر اساس خطی مستقیم به دور از حاشیه جلو میرود.
شخصیت اول هسته مرکزی فیلم است. نعمت جاهد به عنوان یک نظامی و رئیس زندان در دهه ۳۰ به درستی شکل میگیرد؛ شخصیتی که تمام و کمال است، ادا درنمیآورد، پرداخت به چنین شخصیتی و به وجودآوردن آن در سینما کار دشواری است؛ شخصیتی که در نگاهِ اول خنثی به نظر میرسد، اما بسیار کنشمند و باهوش است. نعمت جاهد دارای هویت و نشانههای شخصیتی است، در هیچ نمایی از فیلم فریادهای نظامی نمیکشد، با سربازهایش با آرامش حرف میزند، اما نعمت جاهد از درون کوهِ آتشفشان است و نما به نما در حال فوران شدن. در سکانس اول از سرهنگ مدبر میشنویم که به جاهد میگوید تو سرگرد با لیاقتی هستی که میتوانی ترفیع بگیری، سکانس بعد جاهد به پستوی دفترش میرود و در خلوتی یک نفره خوشحالی میکند. تضاد حسی جاهد در این سکانس تبدیل به تغییری بکر میشود و در ادامه کنترلِ حس توسط جاهد برای مخاطب باورپذیر میشود.
روند شخصیتی جاهد نما به نما ذرهای افت نمیکند، حتی نگاه عاشقانهاش به مددکار هم در هالهای از ابهام میماند. بو کردنِ مدادِ مددکار و پخش صدای آهنگ در راهروهای زندان نشانی از درونیات حسی جاهد است، حتی گفتوگوی دو نفره او با مددکار کنار پنجره و شنیدن صدای هواپیما و نزدیک شدن جاهد به مددکار نشانهای از عشق جاهد است، این درونگرایی برای مخاطب تبدیل به یک باور میشود. جاهد کنشمند است، اما این کنشمندی در قالب شخصیت او جا گرفته و در لحظه لحظه فیلم این حس به مخاطب انتقال مییابد برای همین هم است که در سکانس پایانی فیلم میتوانیم رها کردن زندانی را باور کنیم. ما با کاراکتری مواجه بودیم که درونگراییاش اجازه بروز بیشاز حد تمایلات عاطفیاش به یک زن را نمیدهد و او باید این غلیان عاطفی را در خود ذخیره میکرد تا به یک باره آن را در آزادسازی زندانی که آن همه برای دستگیریاش تلاش کرده بود بروز دهد. در واقع جاهد برای دستگیری زندانی بیش از آنکه انگیزه ترفیع شغلی و اثبات توانمندی به خودش و دیگران را داشته باشد با چالشی عاطفی و درونی دست و پنجه نرم میکند که ما در بیرونی کردن آن از این کاراکتر به شدت محافظهکاری میبینیم و این با روحیه و شخصیت درونگرای او کاملاً هماهنگ است.
سرخپوست در اجرا فیلم قدرتمندی است. اندازه نماها و حرکت دوربین، چیدمان و رنگ تصاویر حتی زومها و زومبکها مخاطب را به سینما نزدیک میکند. جاویدی قطعاً با دکوپاژ این فیلم را ساخته و حتماً برای کوچکترین نمای فیلمش هم دلیل داشته، مثل همان نمای اولی که اوج گرفتن یک هواپیما از بالای دیوار زندان را میبینیم که در چند سکانس جلوتر میفهمیم دلیلش چه بوده. چه خوب است که احمد «سرخپوست» را نمیبینیم همان (پی او وی) آخر کافی است، چراکه آنقدر دربارهاش دیالوگ میگویند که ناخواسته تبدیل به یک شخصیت کامل میشود.
از بازی نوید محمدزاده در این فیلم به هیچ وجه نمیشود به سادگی گذشت، قطعاً جاویدی در مرحله نگارش فیلمنامه نعمت جاهد را بر اساس ویژگیهای محمدزاده نوشته، اما یک محمدزاده جدید و بکر که نقش او مثلاً ربطی به کاراکترش در فیلم «خفگی» ندارد. جنس و لحن بازی محمدزاده نگاه و واکنشهای او در این فیلم به مراتب غافلگیرکننده است، این حجم از استعداد در وجود یک بازیگر قابل ستایش است، البته با کمک و هدایت فیلمسازی متبحر به نام نیما جاویدی. «سرخپوست» برای جاویدی پرشی رو به جلو محسوب میشود و این فیلم در ذهن مخاطب و منتقد خواهد ماند.
منبع: جوان- افشین علیار
12jav.net