نجات معجزهآسای 3 قلوهای 2 ساله از مرگ حتمی
انگار مرگ، بیرحمانه بیخگلوی سه قلوها را چسبیده بود و رهایشان نمیكرد. آب زیادی وارد ریههایشان شده و چیزی نمانده بود هر سه پیش از فوت كردن كیك تولد سه سالگیشان، با زندگی نوپایشان خداحافظی كنند. تقدیر اما، سرنوشت دیگری برایشان رقم زده بود.
دوات آنلاین-دو هفته از حادثه هولناكی كه در اصفهان برای سه قلوها افتاده و چیزی نمانده بود جانشان را در كانال آب از دست دهند، میگذرد. نه پدر و مادر بچهها و نه حتی اهالی محل، باورشان نمیشود یسنا و حسنا و هسرا سه قلوهای افغان از مرگ حتمی نجات پیدا كرده باشند. همه میگویند جان بهدر بردن دختر بچههای دو ساله از كانال آبی به عمق 4 متر كه ممكن است حتی بزرگسالان را هم غرق كند، چیزی شبیه معجزه است.
میراحمد ابراهیمی، پدر 40 ساله سهقلوها به خوابش هم نمیدید، وقتی صبح زود برای كار روزانه به میدان ترهبار اصفهان میرود تا لقمهای نان حلال برای زن و بچهاش به دست بیاورد، حادثه تلخ و سیاهی، بیخ گوش او و خانوادهاش كمین كرده باشد.
سهقلوها از صبح خانه را روی سرشان گذاشته بودند. مادر حتی فرصت سرخاراندن نداشت. یك پایش در اتاق بود و سعی میكرد بچهها را آرام كند، یك پایش هم در آشپزخانه بود تا ناهار درستكند.
مرضیه، دختر هشت سالهاش هم با اینكه كمك حالش بود، اما باز هم هیچكدام حریف شیطنتهای سه قلوها نبودند. ناهار را كه خوردند، مادر تصمیم گرفت برای آرام كردن بچهها، آنها را به پارك ببرد. ساعت یك بعدازظهر كه شد به سه قلوها و مرضیه لباس گرم پوشاند تا آنها را به پاركی كه نزدیك خانه بود، ببرد.
بازی مرگبار
مرضیه گرم بازی بود و سه قلوها هم آتش میسوزاندند. صدای جیغ و شادی كودكانهشان سكوت پارك را شكسته بود. همه با شنیدن صدای خندههای سرخوشانهشان به سمت آنها برمیگشتند و لبخند میزدند. نیم ساعت بعد، مادر متوجه شد سه قلوها پوشكشان را كثیف كردهاند و وقت آن بود كه عوض شوند. مادر از آن روز توضیح میدهد. «به مرضیه گفتم من به خانه زن همسایه میروم تا آب بیاورم و بچهها را بشویم، تو حواست به بچهها باشد و چشم از آنها برندار تا من برگردم. هنوز چند دقیقه از رفتنم به خانه زن همسایه نگذشته بود كه دیدم مرضیه وحشتكرده و نفس زنان به در خانهشان آمد.»
مرضیه صحبتهای مادرش را ادامه میدهد: «مادرم كه رفت آب بیاورد، به سه قلوها نگاه كردم و دیدم دست همدیگر راگرفتهاند و مشغول بازی هستند. من هم مشغول سرسره بازی شدم، اما آنقدر مشغول بازی بودم كه اصلا یادم رفت آنجا یك كانال آب خطرناك وجود دارد و ممكن است خواهران كوچكم درون آن سقوط كنند. مدتیكه بازی كردم، دوباره به سمت خواهرانم برگشتم تا ببینم چه میكنند كه متوجه شدم هیچكدامشان نیستند. حسابی ترسیده بودم و نمیدانستم چه كنم.
هر طرف را نگاه كردم، سه قلوها را ندیدم. هر قدر صدایشان زدم، هیچ جوابی نشنیدم. گریهام گرفته بود. تنها كاری كه از دستم بر میآمد این بود كه به سمت خانه زن همسایه بروم و به مادرم بگویم بچهها گم شدهاند. دوان دوان به سمت خانه همسایه رفتم و سراغ مادرم را گرفتم. تا او را دیدم گفتم مامان سه قلوها نیستند. نمیدانم كجا رفتهاند.»
مادر كه هنوز جملات مرگبار مرضیه در گوشش زنگ میزند، در ادامه صحبتهای دخترش از روز حادثه میگوید:« تا مرضیه گفت بچهها گم شدهاند، دیگر حالم را نفهمیدم. گوشهایم انگار كر شده بود و دیگر چیزی نمیشنیدم. كور شده بودم و همه جا را تیره و تار میدیدم. یكدفعه دنیا جلوی چشمانم سیاه شد و همانجا از حال رفتم.»
فرشتههای نجات
در حالی كه زن همسایه وحشت كرده بود و سعی میكرد مادر مرضیه را بههوش بیاورد، از آن طرف در كانال آب، خیلی خبرها بود. سه قلوهای كوچك میراحمد روی آب سرد كانال دست و پا میزدند و آب، بیرحمانه وارد ریههای كوچكشان میشد تا خفهشان كند. هر چه سه قلوها دست و پا می زدند، بیشتر در آب چهار متری كانال فرو میرفتند.
انگار مرگ، بیرحمانه بیخگلوی سه قلوها را چسبیده بود و رهایشان نمیكرد. آب زیادی وارد ریههایشان شده و چیزی نمانده بود هر سه پیش از فوت كردن كیك تولد سه سالگیشان، با زندگی نوپایشان خداحافظی كنند. تقدیر اما، سرنوشت دیگری برایشان رقم زده بود.
چند نفر از افرادی كه در صف نانوایی ایستاده بودند تا نوبتشان برسد، چشمشان به كانال آب و سه قلوهایی افتاد كه بیحال و بیرمق روی آب روان بودند. بهسرعت به سمت كانال رفتند و بهسختی بچهها را از آب بیرون كشیدند.
پدر بچهها میگوید: «آنطور كه برایم تعریف كردهاند، بعد از دیدن بچهها، یكی از اهالی محل با اورژانس و آتش نشانی تماس گرفت تا برای كمك بیایند. آمبولانس كه رسید، بچهها را بهسرعت به بیمارستان منتقل كرد. یكی ازسه قلوها حالش خوب بود، اما دو خواهرش بیهوش شده و حتی یكیشان به كما رفته بود.
مادرشان هم كه بههوش آمده و حالش بهتر شده بود، به بیمارستان آمد. یك چشمش اشك بود و چشم دیگرش خون. نگران بود برای دخترهایش اتفاقی بیفتد. من هم نگران بودم، اما سعی میكردم خودم را كنترل كنم. دعاهایمان به درگاه خدا مستجاب شد و هر دو دخترم بههوش آمدند و بعد از سه روز از بیمارستان مرخص شدند.»
هزینه كمرشكن سه قلوها
میراحمد با اینكه خدا را بابت سلامت دخترانش شكر میكند، اما از وضعیت بد مالیاش گله مند است و ادامه میدهد:« هزینه سه شب بستری شدن دخترانم در بیمارستان چهار میلیون تومان شد كه برای من خیلی زیاد بود و توان پرداخت آن را نداشتم و برای همین مجبور شدم از پسر خالهام قرض كنم. من در میدان مركزی ترهبار اصفهان كار میكنم و درآمد ناچیزم، كفاف چهار فرزندم و بهخصوص سه قلوها را نمیدهد. ای كاش مسؤولان در تامین هزینه سه قلوها كمكم میكردند یا حقوقم را افزایش میدادند تا شرمنده خانوادهام نباشم.»
منبع: جام جم
12jav.net