غزلی از دیوان شمس/ ای عاشقان ای عاشقان پیمانه را گم کردهام
گر گویدم بیگاه شد رو رو که وقت راه شد/ گویم که این با زنده گو من جان به حق بسپردهام
دوات آنلاین-غزلی از دیوان شمس مولانا را بخوانید:
ای عاشقان ای عاشقان پیمانه را گم کردهام/ زان می که در پیمانهها اندرنگنجد خوردهام
مستم ز خمر من لدن رو محتسب را غمز کن/ مر محتسب را و تو را هم چاشنی آوردهام
ای پادشاه صادقان چون من منافق دیدهای/ با زندگانت زندهام با مردگانت مردهام
با دلبران و گلرخان چون گلبنان بشکفتهام/ با منکران دی صفت همچون خزان افسردهام
ای نان طلب در من نگر والله که مستم بیخبر/ من گرد خنبی گشتهام من شیرهای افشردهام
مستم ولی از روی او غرقم ولی در جوی او/ از قند و از گلزار او چون گلشکر پروردهام
روزی که عکس روی او بر روی زرد من فتد/ ماهی شوم رومی رخی گر زنگی نوبردهام
در جام می آویختم اندیشه را خون ریختم/ با یار خود آمیختم زیرا درون پردهام
آویختم اندیشه را کاندیشه هشیاری کند/ ز اندیشه بیزاری کنم ز اندیشهها پژمردهام
دوران کنون دوران من گردون کنون حیران من/ در لامکان سیران من فرمان ز قان آوردهام
در جسم من جانی دگر در جان من قانی دگر/ با آن من آنی دگر زیرا به آن پی بردهام
گر گویدم بیگاه شد رو رو که وقت راه شد/ گویم که این با زنده گو من جان به حق بسپردهام
خامش که بلبل باز را گفتا چه خامش کردهای/ گفتا خموشی را مبین در صید شه صدمردهام
12jav.net