شوهرمبازنشیطانیرابطهپنهانی دارد
ای کاش با زنی که از نظر حیا و عفت مشکل داشت این قدر صمیمی نمیشدم و پای او را به منزلم باز نمی کردم، کاش وقتی شناختمش راهم را از او جدا می کردم و آتش به زندگی ام نمی زدم.
دوات آنلاین-زنی جوان که در پی ارتباط دوستانه با یک زن زندگیاش را از دست داده است ماجرا را این طور شرح داد:
2 سال از ازدواج من و حمید میگذشت، زندگی خوب و شیرینی داشتیم، برای این که هم سرگرم شوم و هم بتوانم کمک خرج زندگی باشم در یکی از آرایشگاههای شهر شروع به کار کردم، همان جا بود که با پروانه آشنا شدم. او ظاهر امروزی داشت و زنی بسیار شاد و پرانرژی بود.
چند سالی بود که از همسرش طلاق گرفته بود و تنها زندگی میکرد.
آن قدر از پروانه خوشم آمده بود که یک روز او را به منزلم دعوت کردم. در همان برخورد اول با همسرم صمیمی شد، سر میز شام رو به من کرد و گفت: تو سن زیادی نداری چرا به خودت نمیرسی؟ حیف زندگی به این خوبی نیست که تو داری؟ چرا قدرش را نمیدانی؟
حرفهای پروانه خیلی روی من تأثیر گذاشت. به همین دلیل از او خواستم به من در کم کردن وزنم کمک کند. او هم تعدادی دارو معرفی کرد و گفت با مصرف این داروها هم خیلی زود لاغر میشوی و هم پوستت زیبا و شفاف میشود. وقتی دید شک و تردید دارم گفت نترس اصلاً ضرری ندارد!
بیخبر از همه جا، با حرف او مصرف داروها را شروع کردم اما نه تنها تغییری در من ایجاد نشد بلکه حمید هم روز به روز نسبت به من بیتفاوتتر میشد تا این که کمکم متوجه شدم به شیشه اعتیاد پیدا کرده ام.
از سویی فهمیدم که حمید هم با پروانه ارتباط پیدا کرده است. دیگر هیچ چیز برایم اهمیت نداشت و کار به جایی رسیده بود که هر روز برای گرفتن مواد به دست و پای پروانه میافتادم.
حالا هم مدتی است که از حمید جدا شده ام. زندگی ام کاملا به هم ریخته و از طرف خانواده هم طرد شده ام و پیش آشنایان دیگر اعتباری ندارم، البته حق دارند، یک معتاد مگر برایشان جز دردسر چیزی هم دارد. افسوس میخورم که ای کاش با زنی که از نظر حیا و عفت مشکل داشت این قدر صمیمی نمیشدم و پای او را به منزلم باز نمی کردم، کاش وقتی شناختمش راهم را از او جدا می کردم و آتش به زندگی ام نمی زدم. او مثل شیطان من و شوهرم را فریب داد و آفت به زندگی خوب ما زد و در چشم به هم زدنی آن را خراب کرد.
12jav.net