داستان واقعی زندگی مردی که از زندگی سیاه گذشتهاش توبه کرد
در خانواده هیچکس به فکر من نبود در تمام آن 5 سال فقط دو بار پدرم و سه بار مادرم به ملاقاتم آمدند .من از همان اول هم برای کسی مهم نبودم و در زندان بیشتر از قبل با این واقعیت کنار آمدم.
دوات آنلاین-قاچاق مواد مخدر اتهامی بود که باعث شد "علی –ن" پنج سال از عمرش را به خاطر آن در زندان بماند.او که در زمان دستگیری 17 سال بیشتر نداشت، میگوید:"من قبل از آن ماجرا خلافی انجام نداده بودم البته بچه سر به راهی هم نبودم. ترک تحصیل کرده بودم و بیشتر وقتم را در خیابانها میگذراندم و خیلی هم اهل دعوا بودم. مردی را میشناختم که در محلمان زندگی میکرد و در کار مواد بود او پیشنهاد داد با هم کار کنیم من هم وسوسه شدم و پیش خودم گفتم پول زیادی گیر میآورم اما همان اولین باری که قرار بود جنس جا به جا کنم و به شمال ببرم گیر افتادم و با اینکه گفتم جنس برای خودم نیست برایم هفت سال بریدند که دو سال اخر راعفو خوردم."
زندانی سابق ادامه میدهد:"در خانواده هیچکس به فکر من نبود در تمام آن 5 سال فقط دو بار پدرم و سه بار مادرم به ملاقاتم آمدند .من از همان اول هم برای کسی مهم نبودم و در زندان بیشتر از قبل با این واقعیت کنار آمدم اما یک چیز را هم فهمیدم و متوجه شدم اگر بخواهم این راه را ادامه بدهم مثل خیلیهای دیگر یا ابد میگیرم یا اعدام. یکی از مددکاران زندان خیلی کمکم کرد.من در زندان دیپلم گرفتم و وقتی بیرون آمدم میدانستم چه کار میخواهم بکنم."
علی در همان زندان با مرد نیکوکاری آشنا شده بود که به چند مددجوی دیگر هم کمک کرده بود. او بعد از آزادی نزد آن مرد رفت تا زندگی تازهای را شروع کند.او توضیح میدهد:"آن مرد در بازار برنج بود . او به من کار داد البته گفت تا دو ماه پولی نمیدهم من هم قبول کردم بعد از آن وقتی دید درست کار میکنم و راضی است حقوق همان دو ماه را هم داد. من پنج سال تمام پیش او بودم. صبح زود به مغازه میرفتم و تا اخر شب انجا میماندم و فقط برای خواب به خانه میرفتم البته همان مرد که اجازه ندارم اسمش را بگویم خیلی نصیحتم کرد و گفت باید به فکر پدر و مادرم هم باشم و هر وقت لازم بود دستشان را بگیرم. خدا را شکر از زمان آزادی به بعد هرگز توهینی به پدر و مادرم نکردم و هر وقت هم کاری از من خواستند برایشان انجام دادم و آنها تا دم مرگ از من راضی بودند."
علی داستان زندگیاش را این طور ادامه میدهد:"بعد از 5 سال کار برای آن مرد خیر تصمیم گرفتم مستقل شوم.خود او هم موافق بود البته سرمایهای نداشتم و در ان مدت فقط توانسته بودم برای خودم یک پیکان مدل پایین بخرم با همان شروع به مسافرکشی کردم و همان موقع در کار خرید برنج هم بودم یعنی خودم برنج میآوردم و دستی میفروختم.اوایل پیدا کردن مشتری برایم سخت بود اما کمکم راه افتادم. دو سال بعد از بیرون آمدن از ان مغازه ازدواج کردم. همسرم هم مثل خودم پدر و مادرش را از دست داده بود و در خانه خواهرش زندگی میکرد من با شوهرخواهر او حرف زدم. خدا را شکر مرد خوبی بود و همه کارها را خودش انجام داد."
زندانی سابق میگوید:"در همه این سالها هر کاری را که فکر میکردم برای زندگیام لازم است انجام دادهام اینکه میگویم هر کاری منظورم خلاف نیست. بعد از آزادیام از زندان دیگر هیچ خلافی انجام ندادم. الان هم در شمال باغ پرتقال دارم که روزی من و همسر و دو دخترم را میدهد.الان 11 سال از ازدواجم گذشته است و در همه این سالها هیچ مشکلی نداشتیم. چون وقت خالی زیاد دارم میتوانم در خدمت خانوادهام باشم البته اهل بیکار نشستن هم نیستم و در تهران در یک آژانس کار میکنم و هر وقت لازم شد به شمال میروم. امیدوار هستم زندگیام همین طور ادامه پیدا کند. درست است که خودم خانواده خوبی نداشتم اما سعی کردهام برای زنم شوهر خوبی باشم و کاری کنم که دخترهایم احساس کمبود نکنند.نمیخواهم بعدها بگویند پدرمان فلان کار را برای ما انجام نداد یا اینکه به فکر ما نبود.خوشبختی انها بزرگترین آروزی من است."
12jav.net