2حکایت کوتاه از بهارستان جامی
دو حکایت از بهارستان جامی را بخوانید:
دوات آنلاین-دو حکایت از بهارستان جامی را بخوانید:
مور با همّت
موری را دیدند به زورمندی كمر بسته, و ملخی را ده برابر خود برداشته. به تعجب گفتند:"این مور را ببینید كه با این ناتوانی باری به این گرانی چون مى كشد؟" مور چون این سخن بشنید بخندید و گفت:"مردان, بار را با نیروی همّت و بازوی حمیت كشند, نه به قوّت تن و ضخامت بدن"،
روباه زیرک
رویاهی با گرگی مصادقت مى زد (رفاقت میکرد) و قدم موافقت مى نهاد. با یكدیگر به باغی بگذشتند. در استوار بود و دیوارها پرخار. گرد آن بگردیدند تا به سوراخی رسیدند, بر روباه فراخ و بر گرگ تنگ. روباه آسان درآمد و گرگ به زحمت فراوان . انگورهای گوناگون دیدند و میوههای رنگارنگ یافتند روباه زیرك بود, حال بیرون رفتن را ملاحظه كرد و گرگ غافل چندان كه توانست, بخورد. ناگاه باغبان آگاه شد. چوبدستی برداشت و روی بدیشان نهاد. روباه باریك میان, زود از سوراخ بجست و گرگ بزرگ شكم در آنجا محكم شد(گرفتار شد). باغبان به وی رسید و چوبدستی كشید. چندان بزدش كه نه مرده و نه زنده، پوست دریده و پشم كنده, از سوراخ بیرون شد.
12jav.net