نقد فیلم همه می دانند؛ شاید همه ندانند
فرهادی از اثر موفقی از خودش پیروی کرده و البته یادمان باشد که طرح داستانی فیلم درباره الی هم تا حدودی به طرح و توطئه فیلم «پیکنیک در هنکینگراک»، ساخته پیتر ویر، محصول 1975، نزدیک و شبیه است.
دوات آنلاین-سالها پیش، در مصاحبهای با عباس کیارستمی برای یکی از نشریات که موضوعش مقوله پایان باز در سینمای مدرن بود، زندهیاد به خاطرهای اشاره کرد و گفت در زمان نمایش فیلم بیمار روحی (روح) هیچکاک، روی در ورودی و خروجی سینمای نمایشدهنده نوشته بودند «لطفا پایان فیلم را برای کسی تعریف نکنید» و میدانیم که در پایان آن فیلم معلوم میشود که مادر آن جوانک خلوضع (نورمن بیتس) با بازی درخشان آنتونی پرکینز مرده و خود او با تقلید صدای مادر، این شائبه را ایجاد میکند که مادرش زنده است.
پرسش یا بهتر بگویم مسئله کیارستمی این بود که وقتی این راز برملا شد، دیگر چیزی برای تماشاگر باقی نمیماند که بار دوم و سوم هم به تماشای فیلم بنشیند. میخواهم این مقدمه را به آثار اخیر فرهادی ربط دهم. درست بعد از «شهر زیبا»، رویکرد او در فیلمنامهنویسی، بر مبنای رازآمیزبودن و غافلگیرکردن مخاطب است. درعینحال از نظر فرم و قالب هم، این درامهای معمایی از الگوی فیلمنامهنویسی در سینمای متعارف شکل گرفتهاند؛ الگویی که از وضعیت پایدار آغاز میشود، به بروز بحران میرسد، مقابله قهرمان با بحران مرحله بعدی است و در نهایت به غلبه بر بحران و پیدایش وضعیت پایدار جدید میرسیم. تقریبا همه این فیلمها از «چهارشنبهسوری» و «درباره الی» بهبعد، بر مبنای همین الگوی کموبیش تکراری شکل گرفتهاند و ما تقریبا میدانیم که طی 20 تا 30 دقیقه نخست، باید با شخصیتها، موقعیت و فضا آشنا شویم و پس از آن داستان آغاز میشود. نزدیک به نیمساعت شاهد تفریح و خوشگذرانی گروهی جوان هستیم که برای گذران تعطیلات به شمال کشور رفتهاند تا اینکه ناگهان خبر میرسد الی گم شده است و تازه این اول داستان است.
در چهارشنبهسوری در همین حدود زمان صرف میشود تا برسیم به اینکه زن درمییابد همسرش با زن جوانی در همان ساختمان سَروسِری دارد. در «جدایی نادر از سیمین» بیش از 30 دقیقه صرف مقدمهچینی میشود تا برسیم به ماجرای گمشدن پول و به همین ترتیب در «گذشته» و «فروشنده» هم با همین الگو سروکار داریم؛ یعنی مقدمهچینی کموبیش طولانی، پیش از آغاز داستان. در «همه میدانند»، از زمان مقدمهچینی اندکی کاسته شده و به حدود 10 تا 12 دقیقه رسیده است؛ یعنی همان مقدار زمانی که اغلب مؤلفان کتابهای فیلمنامهنویسی هم پیشنهاد کردهاند و تأکیدشان بر این است که در یک فیلم داستانی بلند، حداکثر 10 دقیقه زمان لازم است تا مخاطب دریابد موضوع چیست و شخصیتهای اصلی کداماند. همه میدانند، درعینحال از نظر طرح و توطئه بسیار شبیه به درباره الی است...
یعنی اینبار فرهادی از اثر موفقی از خودش پیروی کرده و البته یادمان باشد که طرح داستانی فیلم درباره الی هم تا حدودی به طرح و توطئه فیلم «پیکنیک در هنکینگراک»، ساخته پیتر ویر، محصول 1975، نزدیک و شبیه است. در آن درام معمایی هم، گروهی دانشجو که برای گذران تعطیلات به پیکنیک در جنگلی رفتهاند، با گمشده اسرارآمیز دوستانشان مواجه میشوند. نمیدانم فرهادی هنگام نوشتن فیلمنامه به فیلم یادشده نظر داشته یا نه. اگر داشته چه بهتر که همینگوی زمانی خطاب به نویسندگان جوان گفته بود بدزدید از ما چنانکه ما از پیشینیان خود دزدیدهایم و البته منظورش تأثیرگرفتن بوده، نه دزدی به مفهوم متعارفش. باری. فرهادی تا اینجا مشخص کرده که نقطه قوت آثارش فیلمنامه است و در این شکی نیست.
گاهی بین فیلمنامه و کارگردانی تعادل خوبی برقرار بوده و نتیجهاش شده است فیلمهایی مانند رقص در غبار، شهر زیبا، درباره الی و جدایی نادر از سیمین. و گاهی این دو کفه برابر نیستند؛ مثلا در «گذشته»، فیلمنامه قویتر از کارگردانی جلوه میکند و در فروشنده برعکس؛ کارگردانی قوی فرهادی، حفرههای موجود در فیلمنامه را کموبیش پر میکند، اما هدف من از این مقدمهچینی، آن است که به همان نکته مورد اشاره کیارستمی برگردم؛ اینکه به دلیل بازی با ذهن مخاطب و رازآمیزبودن فیلمنامههای اخیر فرهادی، تماشاگر در بار نخست دیدن، مرعوب، مشعوف و مجذوب میشود، اما پس از مدتی احساس میکند همان یکبار کافی است؛ چون همهچیز را میداند و راز تازهای در میان نیست تا به کشف تازهای بینجامد. کسانی را دیدهام و از کسانی هم بهواسطه شنیدهام که مثلا جدایی نادر از سیمین را همان یکبار دیدهاند و به نظرشان کافی آمده. آخر همه تماشاگران که سینما را بهمثابه محملی برای کشف و شهود نمیدانند. آنها داستان دوست دارند و فرهادی استاد داستانگویی است، بنابراین علاوهبر رمزوراز و غافلگیرکردن تماشاگران، عناصر دیگری هم مورد نیاز است تا یک فیلم برای همیشه جذاب بماند.
ممکن است بگوییم قدرت کارگردان و انتخابهای درست میتواند تداومبخش ارزشها و جذابیتهای یک فیلم باشد. بله. این نظر درستی است و نمونهاش هم خود هیچکاک است که برخی آثارش را میشود بارها دید و ازشان آموخت. مثل «پنجره عقبی» و تا حدودی «مارنی» و «بدنام»، اما در ورای اینها چیز دیگری هم هم هست که نمیتوان به روشنی توضیحش داد؛ چیزی که مثلا «هامون» را پس از نزدیک به 30 سال همچنان دیدنی و جذاب جلوه میدهد و مخاطب را با خود میبرد. از هنگامی که اصغر فرهادی با این استدلال که فیلم «همه میدانند» امکان دریافت مجوز برای نمایش در ایران را ندارد، دیدن قاچاقی فیلم را مباح اعلام کرد، تقریبا اغلب دوستداران آثار او، بهویژه خانوادهها آن را دیدهاند. البته اگر مباح هم اعلام نمیشد، مردم میدیدند و این را حق خود میدانستند.
در همه میدانند، ما با چهار شخصیت اصلی روبهروییم؛ لائورا (پنهلوپه کروز)، پاکو (خاویر باردم، دوست خانوادگی لائورا)، ایرنه، دختر لائورا و آلخاندرو، شوهرش؛ یک مربع انسانی سرشار از عواطف و حسرت و یک معمای پیچیده. وقتی اینهمه جوشوجلای خاویر باردم را برای پیداکردن ایرنه میبینم و از آنسو واکنش خفیف و غیرمنطقی پدر دخترک را، کموبیش معلوم است که رازی در میان است. ایکاش بهجای بیان کاملا واضح ماجرا از زبان لائورا و اینکه مدعی است ایرنه محصول رابطه او و پاکو است، با ترفندی دیگر و بهگونهای خلاقانهتر این راز برملا میشد. اینکه بالاخره ایرنه فرزند پاکو است یا الخاندرو؟
پاسخی که در انتهای فیلم میشنویم این است که چه فرقی میکند و بهاینترتیب راز کموبیش سربهمهر باقی میماند. چیزی که از ورای داستان و موضوعش ذهن ما را مشغول میکند این است که آیا باز هم تمایلی برای دیدن این فیلم داریم یا همان یکبار کافی است و این مشکل فرهادی است در این شیوه گرهگشایی. بهعنوان یک دوست و دوستدار آثار او، پیشنهاد میدهم به مرور از این الگوی تکراری در داستانپردازی فاصله بگیرد و اجازه دهد علاوهبر حس مخاطب، عقلانیتش هم با دیدن فیلمهایش تکانی بخورد. اگرچه هیچ شباهت ظاهریای در بین نیست، ولی بد نیست اشاره کنم به یکی از رازآمیزترین فیلمهای تاریخ سینما که با وجود گذشت نزدیک به 60 سال همچنان جایگاه و جذابیتش را حفظ کرده است.
منظورم «سال گذشته در مارین باد» آلن رنه است. آنجا هم ما با رازی سروکار داریم. مردی در منطقهای به نام مارین باد با زنی ملاقات میکند که مدعی است سال گذشته هم با هم در همینجا ملاقات کردهاند و تا پایان فیلم هم روشن نمیشود این ملاقات واقعا صورت گرفته یا ناشی از ذهن متخیل و تنهایی زن است. بههرحال فرهادی، هم قدرت نوشتن و هم توانایی خلق آثاری که هامونوار در یادها بمانند را دارد. فقط باید خود را از دایره محدودی که برای خود ترسیم کرده برهاند و به افقهای تازهتری نگاه کند.
منبع: شرق- احمد طالبینژاد
12jav.net