حکایتهای مثنوی/ کندن خشت غرور برای رسیدن به حقیقت
من هر خشتي كه بركنم به آب شيرين نزديكتر ميشوم, ديوار كوتاهتر ميشود. خم شدن و سجده در برابر خدا, مثل كندن خشت است.
دوات آنلاین-یکی دیگر از حکایتهای مثنوی معنوی را به نثر بخوانید:
در باغي چشمهايبود و ديوارهاي بلند گرداگرد آن باغ, تشنهاي دردمند, بالاي ديوار با حسرت به آب نگاه ميكرد. ناگهان , خشتي از ديوار كند و در چشمه افكند. صداي آب, مثل صداي يار شيرين و زيبا به گوشش آمد, آب در نظرش, شراب بود. مرد آنقدر از صداي آب لذت ميبرد كه تند تند خشتها را ميكند و در آب ميافكند.
آب فرياد زد: هاي, چرا خشت ميزني؟ از اين خشت زدن بر من چه فايدهاي ميبري؟
تشنه گفت: اي آب شيرين! در اين كار دو فايده است. اول اينكه شنيدن صداي آب براي تشنه مثل شنيدن صداي موسيقي رُباب است. نواي آن حيات بخش است, مرده را زنده ميكند. مثل صداي رعد و برق بهاري براي باغ سبزه و سنبل ميآورد. صداي آب مثل هديه براي فقير است. پيام آزادي براي زنداني است.
فايدة دوم اينكه: من هر خشتي كه بركنم به آب شيرين نزديكتر ميشوم, ديوار كوتاهتر ميشود. خم شدن و سجده در برابر خدا, مثل كندن خشت است. هر بار كه خشتي از غرور خود بكني, ديوار غرور تو كوتاهتر ميشود و به آب حيات و حقيقت نزديكتر ميشوي. هر كه تشنهتر باشد تندتر خشتها را ميكند. هر كه آواز آب را عاشقتر باشد. خشتهاي بزرگتري برميدارد.
12jav.net