داستانهای شاهنامه / کشتهشدن افراسیاب بهدست کیخسرو بعد از جنگ 12 رخ
افراسیاب که در کمند هوم گرفتار شده بود به زاری و خواری از هوم خواست تا کمی بند او را سست کند و همینکه هوم چنان کرد، افراسیاب از وی گریخت و در دریای «چیچست» پنهان گشت.
دوات آنلاین-
داستان از آنجا آغاز میشود که به شاه ایران، کیخسرو، آگاهی میرسد که افراسیاب بار دیگر سپاه ساخته و به ایران تاخته است و گودرز با لشکری گران به کنار «زیبد» میرسد و بیژن درنگ در نبرد را روا نمیشمارد و به نزد نیای خود گودرز میآید و داوطلب نبرد میگردد، و از آن سو هومان برادر پیران، سپهسالار توران نیز خواهان نبرد با ایرانیان میشود و سرانجام بیژن و هومان به نبرد میپردازند و در نبرد بسیار سختی که در میان این دو در میگیرد، بیژن گیو، هومان را بر خاک میاندازد و میکشد و نستیهن، برادر هومان، بر لشکر ایران شبیخون میزند و جنگهایی دراز و خستهکننده در میگیرد که هیچیک از دو لشکر ایران و توران در آن به پیروزی نمیرسند، و سران دو لشکر که از خونریزی بسیار به تنگ آمده و راهی برای شکست بنبست جنگ پیدا نمیکنند، بر آن میشوند که به جای نبرد با سپاه، یازده تن از دلیران و سرداران خود را برگزینند و آنان را به نبرد تن به تن گسیل دارند و سرداران هر طرف که پیروز شدند پرچم پیروزی برافرازند و پیروزمندان نبرد باشند. بنابراین یازده سردار ایرانی و یازده سردار تورانی داوطلب نبرد میشوند و در میدانی دور از گروه و سپاه، بیآنکه کسی دیگر به یاری آنان بیاید، با هم پیکار میکنند. این یازده نفر عبارتاند از:
1. فریبرز کاوس که با گلباد ویسه پیکار میکند و او را میکشد و پرچم پیروزی برمیافرازد.
2. گیو گودرز گه با گرویزره میجنگد و او را میکشد.
3. گرازه که با سیامک تورانی نبرد میکند و او را نابود میسازد.
4. فروهل که به نبرد با زنگُله میپردازد و او را شکست میدهد و میکشد.
5. رهّام گودرز که با بارمان سردار بزرگ تورانزمین پیکار میکند و او را نابود میکند.
6. بیژن گیو که با رویین پسر پیران سپهسالار نبرد میسازد و او را میکشد.
7. هجیر دلاور که با سپَهرَم تورانی به جنگ تن به تن میپردازد و وی را از پای در میآورد.
8. زنگه شاوَران که با اَخواشت تورانی میجنگد و جان وی را میستاند.
9. گرگین میلاد که با اندریمان به جنگ در میآید و زندگی را از وی میستاند.
10. بَرته دلاور ایرانی که کُهرَم تورانی را در نبرد از پا در میآورد.
11. و سرانجام گودرز پیر و سلحشور سپهسالار ایران که با پیران ویسه سالار بزرگ لشکر توران به نبردی سخت دست مییازد و سرانجام وی را میکشد.
و بدین سان، همه یازده رخ ایرانی در برابر یازده سالار تورانی به پیروزی میرسند. دوازدهمین رخ نیز کیخسرو و افراسیاب هستند که آنان نیز تا پایان این دوره از جنگها با هم به پیکار سرگرماند و کیخسرو سرانجام با دلیری و هوشیاری بسیار، افراسیاب، نیای خود را دستگیر میسازد، و به کیفر گناهانش، او را از پای در میآورد.
پس از پیروزی یازده پهلوان ایرانی بر یازده دلاور تورانی، لهّاک و فرشیدورد، برادران پیران ویسه از میدان نبرد میگریزند و گستهم به دنبال آنان میشتابد تا آنان را دستگیر کند و سرانجام آن دو را میکشد و خود خسته و ناتوان در کنار چشمهای از هوش میرود و بیژن به دنبال دوست دیرین خود میشتابد و او را خسته و ناتوان بر خاک افتاده مییابد و به یاری یکی از زنهارجویان تورانی، او را برمیگیرد و به سپاه ایران میآورد و کیخسرو با مُهرهای شفابخش، او را درمان میکند و میگوید:
اگر زنده گردد تن مُرده مَرد جهاندار، گستهم را زنده کرد
گستهم در نبرد بزرگ افراسیاب و کیخسرو، بسیاری از دلاوران ایرانی را کشت و کیخسرو در این نبرد فرمان داد تا لشکر او در کنار رود جیحون آرام گیرند و گرداگرد سپاه را خندقی بزرگ کندند و آب در آن نهادند و افراسیاب به ایرانیان پیشنهاد آشتی داد، ولی کیخسرو نپذیرفت و خود داوطلب شد تا با شیده پسر افراسیاب بجنگد و در نبردی سخت و دشوار توانست شیده را بکشد:
یکی تیغ تیز از میان برکشید سراسر دلِ نامور بر درید
بر او کرد جوشن همه چاک چاک همی ریخت بر تارک از درد، خاک
کیخسرو چون بر شیده پیروز گشت لشکر ایران نیز به پیروزی رسید و بسیاری از سپاه توران کشته شدند و افراسیاب، شبانه، همه ساز و برگ و سراپردههای خود را رها کرد و از جیحون گذشت و به سغد گریخت و کیخسرو به دنبال وی رهسپار بهشت کنگ شد و در گلزریون با سپاه افراسیاب روبرو گشت و نبردی سخت در گرفت:
همانگه برآمد یکی باد سخت که بشکست شاداب شاخ درخت
همی خاک برداشت از رزمگاه بزد بر رخ شاهِ تورانسپاه
افراسیاب شکست خورد و شبانه بار دیگر گریخت و کیخسرو او را تا بهشت کنگ دنبال کرد و دستور داد تا دژ را در حصار گرفتند و از زیر باره دژ خندقی کندند و از هر سو به دژ حمله بردند و آتش در آن افکندند و لشکر کیخسرو به درون دژ راه یافتند.
رستم درفش افراسیاب را سرنگون ساخت و درفش بنفش شیرپیکر کیخسرو را برافراشت ولی بازهم، افراسیاب گریخت و کیخسرو در گنگدژ به پادشاهی نشست و سرداران خود را به دستگیری افراسیاب فرمان داد، و پس از روزگاری دراز، کارآگاهان خبر آوردند که افراسیاب در چین و ختن، با فغفور چین یار شده است و با لشکری به نبرد با کیخسرو، روی نهاده است.
چون لشکر افراسیاب با سپاه کیخسرو روبرو گشت، افراسیاب باز هم از کیخسرو آشتی خواست، امّا کیخسرو نپذیرفت و بار دیگر افراسیاب به کیخسرو پیشنهاد کرد که با وی به نبرد تن به تن بپردازد، امّا رستم شاه را از پذیرش این درخواست بازداشت و کیخسرو پیشنهاد کرد که افراسیاب با رستم یا گیو، به نبرد تن به تن بپردازد و چون سودی از این گفت و گوها به دست نیامد، دو سپاه بر یکدیگر تاختند و شکست در لشکر توران افتاد و افراسیاب ناکام ماند و با هزار تن از یاران خود، دیگر بار، روی به گریز نهاد و لشکر افراسیاب از کیخسرو زینهار خواستند و افراسیاب به گنگدژ پناه برد، امّا در آنجا نیز نماند و کیخسرو هر جا که به دنبال افراسیاب شتافت، او را نیافت و از بیم آنکه مبادا افراسیاب به ایران بتازد، به ایران بازگشت.
در همین هنگام، زاهدی که «هوم» نام داشت و در کوهی نزدیک «بردع»، سرایی بلند داشت و در آنجا خدای بزرگ را بندگی میکرد، از درون غاری که به وی نزدیک بود، صدای نالهای شنید و به سوی آن صدا شتافت که از غاری به نام «هنگ افراسیاب» برمیآمد، هوم دانست که افراسیاب، در آنجا نهان شده است کمند برگرفت و آهسته به درون دژ رفت و:
بیامد به کردار شیر ژیان ز پیشینه بگشاد گُردی میان
کمندی که بر جای زنّار داشت کجا در پناه جهاندار داشت
به هنگ اندرون شد گرفت آن به دست چو نزدیک شد بازوی او ببست
همی رفت و او را پس اندر کشان همی تاخت با رنج چون بیهُشان
افراسیاب که در کمند هوم گرفتار شده بود به زاری و خواری از هوم خواست تا کمی بند او را سست کند و همینکه هوم چنان کرد، افراسیاب از وی گریخت و در دریای «چیچست» پنهان گشت.
گودرز و گیو و گروهی از آزادگان ایرانی که از آن سو میگذشتند، هوم را دیدند و داستان وی و افراسیاب را شنیدند و به کیخسرو خبر دادند و کیخسرو و کاوس به کناره رود چیچست آمدند و با چارهاندیشی هوم، گرسیوز را در خام گاو نهادند و او در زیر شکنجه و درد، فریاد و خروش برمیآورد و افراسیاب چون ناله برادر را شنید، از دریای چیچست بیرون آمد و هوم بیدرنگ او را دستگیر کرد و به کیخسرو سپرد و کیخسرو وی را به کیفر بدیهایی که به ایرانیان کرده بود، بکشت:
به شمشیر هندی بزد گردنش به خاک اندر افکَند نازکتنش
پس از کشتن افراسیاب، کیخسرو گرسیوز برادر وی را نیز میکشد و خود به آتشکده آذرگشسب میشتابد و چهل روز یزدان را سپاس میگذارد و مژده پیروزی خود را به جهانیان میرساند.
منبع: https://www.mehremihan.ir
12jav.net