2024/11/22
۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
پیشنهادات ما
داستان‌های شاهنامه / صف‌آرایی لشکر ایران و توران در برابر یکدیگر

داستان‌های شاهنامه / صف‌آرایی لشکر ایران و توران در برابر یکدیگر

همه تورانیان رو به بدی آوردند و تمام کینه‌ها را به وجود آوردند چه در زمان فریدون که با نامردی ایرج را کشتند و چه در زمان ما که سیاوش را کشتند.

دوات آنلاین-بعد از اینکه افراسیاب فرار کرد به خلخ رسید و با ناراحتی به کاخ رفت و با اطرافیانش ازجمله پیران و گرسیوز و قراخان و شیده و کرسیون و هومان و گلباد و فرشیدورد و رویین مشورت کرد و گفت: حتی زمان منوچهر دست ایران به توران باز نشد اما حالا تا در خانه من هم می‌آیند. باید فرستادگانم را نزد چینی‌ها و دیگر کشورها ببرم و بخواهم تا جمع شوند و آماده جنگ شویم.

 

همه اطرافیان نظر افراسیاب را تائید کردند پس فرستادگان خود را نزد شاه فغفور و ختن و دیگر نامداران فرستادند و لشکری جمع کردند سپس افراسیاب پنجاه‌هزار تن از لشکر را به شیده سپرد و به او گفت تا راه خوارزم را پیش گیرد.

 

پنجاه‌هزار تن را به پیران سپرد تا به ایران برود.

 

از سوی دیگر به کیخسرو خبر رسید که لشکری از توران به ایران می‌آید.

 

شاه گفت : من از موبدان شنیده‌ام که روزی تورانیان ایران را تسخیر می‌کنند.

 

پس خسرو از روم و هند و تازیان لشکری فراهم آورد و از آن لشکر سی هزارتن را به رستم سپرد و گفت که به سیستان و هند و غزنین برود و تعدادی را از لشکر جدا کند و به فرامرز بسپارد تا به‌سوی کشمیر و کابل برود. الانان و غرچه را به لهراسپ داد تا گروهی از لشکر جدا کرده و تورانیان را ازآنجا بیرون کند و به اشکش نیز گفت که با سی هزار تن از لشکر به خوارزم رود و با شیده بجنگد.

 

سپاه چهارم را به گودرز داد و گفت که با گرگین و زنگه و گستهم و شیدوش و فرهاد و خراد و گیو و گرازه و رهام به‌سوی مرز توران برود و اگر کسی قصد جنگ با تو را نداشت کاری به او نداشته باش و کارهای اشتباه طوس را تکرار مکن .

 

جهان‌دیده‌ای را نزد پیران بفرست تا به او پند دهد و او را به راه آورد.

 

وقتی گودرز به ریبد رسید گیو را فراخواند و سخنان شاه را به او گوشزد کرد و گفت: لشکری را برایت مهیا نمودم با آن‌ها نزد پیران برو و از طرف من به‌فرمان شاه آمده‌ام همه تورانیان رو به بدی آوردند و تمام کینه‌ها را به وجود آوردند چه در زمان فریدون که با نامردی ایرج را کشتند و چه در زمان ما که سیاوش را کشتند. تو فقط در میان آنها خود را خوش‌نام جلوه داده‌ای ولی من می‌دانم که تو دلت با مهر همراه نیست اما کیخسرو گفت که با تو بدرفتاری نکنم زیرا با سیاوش بد نکردی اما من می‌دانم که گناه تو این است که هیچ‌یک از شاهان را از خود نیازرده‌ای به خاطر دورویی و مکاری که داری شاه تمام‌کارهای بد تو را خوب می‌بیند. پس پند مرا بشنو که اگر بپذیری تو و خویشانت در امان هستید وگرنه به کسی رحم نمی‌کنیم.

 

اول اینکه کسی را که تخم کینه را به وجود آورد و باعث ریخته شدن خون سیاوش شد با خفت نزد ما بفرست تا ما او را نزد شاه بفرستیم و بدان که ما نام همه آن‌ها را داریم.

 

دوم اینکه هرچه گنج نزد توست از اسب و گوهر و دینار و دیبا و تاج و شمشیر و خود و خفتان و خنجر به ما بده تا نزد خسرو بفرستیم.

 

سوم اینکه پسرت و دو برادرت را به‌عنوان گروگان نزد ما بفرست تا ما از تو مطمئن باشیم و بعدازاین یک‌راه را باید انتخاب کنی یا با دودمانت نزد خسرو بیایید و بدانید که او شما را گرامی می‌دارد و یا اگر از شاه توران می‌ترسی و نمی‌خواهی به ایران بیایی به چاچ برو و اگر هم می‌خواهی نزد افراسیاب بروی برو ولی دیگر به جنگ ما نیا. ولی اگر قصد جنگ داری مطمئن باش که پشیمان می‌شوی .

 

گیو سخنان پدر را شنید و به بلخ رفت و ازآنجا به ویسه گرد رسید و فرستاده‌ای نزد پیران فرستاد.

 

پیران آمد و دوهفته‌ای از او پذیرایی کرد.

 

از آن‌سو افراسیاب را خبر کردند که گودرز با سپاه آمده است. افراسیاب نیز سی هزار شمشیرزن نزد پیران فرستاد و پیام داد که جنگ کند.

 

پس پیران به گیو گفت: برو و به گودرز بگو از چهار سو سپاه آمده است تا تخت ایران را بگیرد و بدان من نمی‌توانم نامداران سپاه را به تو بسپارم و برادران و پسرم را هم به گروگان نمی‌دهم که مرگ صدبار از این بهتر است و درباره سلاح‌ها و گنج هم جوابم منفی است پس اگر خون مرا بریزی بهتر از زندگی ننگین است و بدان که افراسیاب پیام داده که بجنگم.

 

گیو عصبانی به نزد پدر بازگشت و گفت که پیران نظرش به جنگ است. گودرز گفت: می‌دانستم که او حیله‌گر است و شاه بی‌جهت به او مهر می‌ورزد.

 

وقتی گودرز فهمید که سپاه توران می‌آید لشکرش را به دشت برد. صدهزارتن سوار مجهز در لشکر توران بودند. شب که شد آتش افروختند. سپیده‌دم گودرز جای هریک را در لشکر تعیین کرد.

 

در طرف راست سپاه کوه و در طرف چپ رود آب روان بود. در لشکر ابتدا پیاده‌ها و سپس سواره‌ها بودند و پشت آن‌ها پیلان جنگی قرار داشت و درفش کیانی در وسط سپاه بود.

 

گودرز راست سپاه را به فریبرز داد و پس پشت را به هجیر و بنه و گرازه و زواره سپرد و چپ سپاه را به رهام داد و گستهم و گژدهم هم به یاریش پرداختند. پشت لشکر را به گیو داد و ده هزار سپاهی نظیر گرگین و زنگه به او داد. دیده‌بانی نیز بر سر کوه قرارداد تا از چندوچون کار تورانیان باخبر شود و خودش نیز همراه فرهاد و شیدوش در قلب بود.

 

سپهدار توران از آمادگی سپاه ایران برآشفت.  پس سی هزار شمشیرزن انتخاب کرد و به هومان سپرد. چپ رزمگاه را با سی هزار سپاهی به اندریمان و ارجاسپ و برجاسپ سپرد و در طرف راست لهاک و فرشیدورد را با سی هزار سپاهی قرارداد. در پشت سپاه زنگوله گرد و گلباد و سپهرم را قرارداد. رویین را با ده هزار سوار فرستاد تا پنهان شوند و کمین کنند و دیده‌بانی نیز بر سر کوه قرارداد.

دو لشکر در برابر هم قرار گرفتند اما حرکتی نمی‌کردند. گودرز فکر می‌کرد اگر اینجا را رها کنم دشمن به دنبال ما می‌آید و از طرفی پیران مراقب بود که گودرز حمله کند تا جواب گوید.

 

منبع: کافه داستان

12jav.net

 

پیشنهادات ما
دیدگاه‌ها

نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.