معرفی و نقد متفاوت فیلم آذر که وارد شبکه نمایش خانگی شده است
امیر و آذر، زن و شوهرند و خانه پدری امیر را برای راهاندازی یک رستوران میفروشند. صابر، پسرعموی امیر، برای شراکت با آنها از پدرش مقداری پول میگیرد. همه چیز خوب پیش میرود تا این که صابر پس از چند روز زیر قولش می زند و برای پولها نقشه دیگری میکشد.
دوات آنلاین- امیر و آذر، زن و شوهرند و خانه پدری امیر را برای راهاندازی یک رستوران میفروشند. صابر، پسرعموی امیر، برای شراکت با آنها از پدرش مقداری پول میگیرد. همه چیز خوب پیش میرود تا این که صابر پس از چند روز زیر قولش می زند و برای پولها نقشه دیگری میکشد. امیر و صابر، با هم درگیر میشوند و فاجعه رخ میدهد. فاجعهای که منجر به رو شدنِ لایههای دیگری از شخصیت آدمهای فیلم میشود.
این قصه فیلم «آذر» است که چندوقتی است وارد شبکه نمایش خانگی شده است. فیلمی که به لحاظ سینمایی حرف جدیدی برای گفتن ندارد اما نکات و خردهروایتهایش از منظر روان شناسی، قابل تحلیل و بررسی است. فیلمهایی شبیه به آذر که در ژانر نوپدید «اجتماعی» تقسیمبندی میشوند و در سالهای اخیر، سینمای کشورمان را قرق کردهاند، عموما خلاقیت و نوآوری چندانی بروز نمیدهند؛ صرفا نمایشی چندین و چندباره هستند از آسیبهای اجتماعی بی آنکه راه تازهای پیش پای شخصیتهای مصیبتدیدهشان بگذارند یا دستکم قصه را از زاویه متفاوتی تعریف کنند. در این پرونده، ما این کمکاری سینمایی را جبران کردهایم. از نقصهای فنی فیلم آذر گذشتهایم و سوژهاش را از جنبه روانشناسانه بررسی کردهایم. همچنین به دو مورد از آسیبهای مطرحشده در فیلم، نگاهی آماری داشتهایم به امید آنکه زیر ذرهبین بردنشان فایدهای داشتهباشد.
پنهانکاری، به دلیل منافع فردی
مسئله اصلی فیلم آذر و بهوجود آورنده همه مشکلات «پنهانکاری» است؛ امیر (حمیدرضا آذرنگ)، قضیه مخالفت عمو با حضور همسرش در مغازه را پنهان میکند؛ صابر (هومن سیدی) دلیل پول گرفتن از پدر و ازدواجش را مخفی نگه میدارد و آذر (نیکی کریمی) برای منافع خود و خانوادهاش، جنسیت اش را قایم میکند. پنهانکاری، چیز عجیب و دوری نیست، مربوط به فیلمها و زندگی مردم هم نیست، برای هرکس ممکن است اتفاق بیفتد اما چرا پنهان کاری میکنیم؟ پنهانکاری با جسم و روان ما چه میکند؟ چرا بهرغم همه فشارها و اضطرابهایش، به این رفتار ادامه میدهیم؟ دکتر دادگستر، زوجدرمانگر و خانواده درمانگر به این سوالات پاسخ میدهد، پاسخهای ایشان را در ادامه بخوانید.
مرز مخفیکاری و حفظ حریم خصوصی
پنهانکاری را باید در کنار مفهوم «حریم خصوصی» مطرح کرد. حریم خصوصی، شامل مسائلی است که فقط به خود فرد ارتباط دارد و ضرر و زیانش متوجه اوست، پنهانکاری اما دیگران را هم متضرر میکند. پنهانکاری به دلایل مختلف اتفاق میافتد که مهمترینش، نبود اطمینان در روابط بینفردی است. گاهی ماهیت موضوع باعث پنهانکاری میشود؛ مثل موضوعاتی که بار ارزشی دارند و فرد را درمعرض قضاوت قرار میدهند. همچنین وقتی در روابط بین فردی، منبع قدرتی وجود داشتهباشد، پنهانکاری ناگزیر است؛ صابر، نمیتوانست دربرابر قدرت و سلطه پدرش کاری انجام بدهد پس ترجیح داد چیزهایی را از او مخفی کند. پسزمینه همه دلایل پنهانکاری، منافع فردی است.
عادت به دروغ
دروغ، مرحله بعدی پنهانکاری و لازمه ادامه پیداکردن آن است. پنهانکاری و دروغ سیستم «آمیگدال» مغز، مسئول کنترل احساسات و هیجانات را تحت تأثیر قرار میدهد. آمیگدال هرچه بیشتر در معرض دروغ قرار بگیرد، واکنش اش ضعیفتر میشود. روزهای اولی که چیزی را پنهان میکنیم یا اولینباری که دروغ میگوییم، اضطراب و نگرانی داریم چون سیستم آمیگدالمان فعال است اما بهمرور نوعی عادیسازی اتفاق میافتد. همچنین ما یک سیستم ارزشی به اسم «فراخود» یا «سوپر ایگو» داریم که از طریق باورهای خانواده و جامعه شکل گرفتهاست، این وجدان یا طبق قرائت دینیاش، نفس لوامه دربرابر اولین ناراستیهایمان واکنش نشان میدهد؛ احساس گناه میکنیم اما بهمرور واکنشاش کمرنگ میشود. امیر، قبل از اینکه برای خلاصی از زندان به فکر دروغ گفتن بیفتد، قبلا در جای دیگری از فیلم دروغ ظاهرا بیضرری گفتهبود؛ آنجا که به شوخی به پسرعمویش گفت عمو قبول نکرده به او پول بدهد، هشداری است که خطر عادت به دروغ گفتن را نشان میدهد.
مخفیکاری با جسم و روانمان چه میکند؟
پنهانکاری بدون شک، به دروغگویی منجر میشود. دروغ گفتنهای پشت سرهم، در فرد احساسات ناسازگار و منفی به وجود میآورد و سلامت روان او را بهخطر میاندازد. چطور؟ دروغ، استرس زیادی ایجاد میکند. وقتی سطح استرس بالا میرود، فعالیت سیستم «لیمبیک» که کارش کنترل هیجان است، زیاد میشود. در طرف مقابل فعالیت سیستم «کورتکس»، مسئول تفکر منطقی که عملکردش درست عکسِ لیمبیک است، کاهش مییابد. در پنهانکاری طولانیمدت، سیستم هیجانی فعال و سیستم منطقی ضعیف میشود. پنهانکاری همچنین باعث پرخاشگری میشود؛ چون برای مخفی نگه داشتن چیزی، باید انرژی صرف کنیم. در پنهانکاری، انرژی روانی یا لیبیدوی فرد، بهشدت خرج میشود و عملکردش در بخشهای دیگر زندگی افت میکند. الگوی خواب فرد بههم میریزد و حتی احتمال ابتلا به بیماریهای روانتنی (سایکوسوماتیک) وجود دارد. اینها غیر از آسیبهایی است که به طرف مقابل وارد میشود. صابر، دلیل واقعی پول گرفتن از پدرش را پنهان کردهبود. امیر وقتی موضوع را فهمید احساس قربانی بودن کرد چون از اعتمادش سوءاستفاده شدهبود.
گفتن یا نگفتن؟
پنهانکارها، معمولا ترسو هستند و مهارت حل مسئله ندارند؛ آنها مشکلات را بهجای حل کردن، مخفی میکنند. پنهانکاری فرد را وادار میکند که بهتنهایی دنبال راهکار بگردد. در دین ما و در روانشناسی، استفاده از خرد جمعی توصیه شدهاست. پنهانکاری، امتیاز کمک گرفتن از خرد جمعی را میگیرد. حالا فرض کنیم کسی به هردلیلی، موضوعی را از دیگران پنهان کردهاست؛ آیا باید به هر قیمتی آن را فاش کند؟ خیر. باید آسیبهای شخصی و جمعیِ گفتن و نگفتن را بسنجد. اگر ضرر گفتن از ادامه دادن پنهانکاری کمتر بود، دانستن این نکته مهم است که درمیان گذاشتن همه جزئیات، لازم نیست. حالت ایدهآل، کمک گرفتن از یک مشاور رازدار است. اما اگر زیان گفتن بیشتر باشد، سربسته نگه داشتن موضوع هم باز به کمک نیاز دارد. روانشناس امینی که ما را قضاوت نکند، از پس این کار برمیآید. او چیزی را تغییر نمیدهد فقط با تکنیک «قالبگیری مجدد»، زاویه نگاه کردن به موضوع را تغییر میدهد و به ما کمک میکند بار روانی مسئله را کاهش بدهیم و مهارتهای مقابله با هیجانات منفی ناشی از پنهانکاری را یاد بگیریم. درموارد حاد، حتی ممکن است به کمک یک تیم حمایتی برای کاهش آسیبها، نیاز باشد.
زنان خودسرپرست و چالشی بهنام معیشت
آذر، بعد از به زندان افتادن امیر، ناگهان وارد مسیر جدیدی در زندگی میشود؛ او که تا همین چندروز پیش قرار بوده به کمک همسرش زندگی را اداره کند حالا غیر از تحمل شوک اتفاق پیشآمده باید تنهایی از پس اداره زندگی و تأمین دیه مقتول بربیاید. اوضاع برای آذر وقتی سختتر میشود که عموی شوهرش، تنها راه او برای بیرون آمدن از مخمصه را که مدیریت رستوران است سد میکند و آذر هر روز باید منتظر دردسر تازهای در محل کارش باشد. ماجرای زن زحمتکش و فداکار هم در سینمای ما قصه بدیع و ناشنیدهای نیست.
حق داریم اگر با آذر فیلم همراهی نکنیم اما با آذرهای واقعی، چطور؟ «سوسن باستانی»، معاون بررسیهای راهبردی معاونت امور زنان و خانواده ریاست جمهوری، در سال 95 درباره جمعیت زنان سرپرست خانوار گفتهاست: «این زنان با جمعیت حدود دو میلیون و 500هزار نفر، 12درصد جمعیت زنان کشور را تشکیل میدهند. طی 15 سال گذشته، رشد زنان سرپرست خانوار در کشور 72درصد بودهاست. این قشر از نظر وضعیت اقتصادی آسیبپذیرتر از مردان هستند.» انوشیروان محسنی بندپی، رئیس سازمان بهزیستی کشور هم اعلام کرده است: «350 هزار نفر از زنان سرپرست خانوار به دلیل زندانی شدن شوهر در این گروه جای دارند.» این آمار و ارقام نشان میدهد تعداد زیادی از زنانی که بار مسئولیت خانواده ناگهان به آنها تحمیل میشود، با مشکلاتی دستوپنجه نرم میکنند که معیشت یکی از پررنگترینهایش است؛ زنانی که باید تن به کار سخت و درآمد کم و گوش به حرف و حدیث و گوشه و کنایه بدهند، بی آنکه مستحق این همه ناملایمتی باشند.
قتلهای خانوادگی در صدر جنایتهای کشورمان
صحنه هُل دادن کسی و برخورد سرش با جایی و بلافاصله مردنش، آنقدر در فیلمها و سریالهای ایرانی تکرار شدهاست که حق داریم با دیدنش «ایبابا»ی کشداری بگوییم و دلمان نخواهد بقیه فیلم را ببینیم. «آذر» هم از ترفند قتل ناخواسته خانوادگی استفاده کردهاست تا بحران و گره به فیلمش اضافه کند. نقد کلیشهای بودن این صحنه، نقد بهجایی است؛ میشود به کارگردان و نویسنده خرده گرفت و از همه فیلمسازهای وطنی خواهش کرد دست از سرِ این صحنه بردارند. اما درواقعیت، با تکرارِ مدام چنین قتلهایی چه میشود کرد؟ رئیس پلیس آگاهی کشور، دو سال پیش در یک نشست خبری (به نقل از روزنامه ایران) آمار تکاندهندهای از قتلهای خانوادگی، قتلهایی که دقیقا با یک هل دادنِ ساده اتفاق میافتد، ارائه کرد. او گفتهبود: «بیشترین انگیزه قتل در سال گذشته نزاع و اختلاف قبلی بین عاملان قتل و قربانیان و به معنای دیگر خانوادگی بودهاست. 31درصد قربانیان توسط بستگانشان به قتل رسیدهاند که این عدد بالایی است و لازم است جامعهشناسان، رفتارشناسان و کارشناسان بهداشت محیط و روان وارد میدان شوند».
سال گذشته، دکتر محمدرضا رهبرپور حقوقدان و عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی گفت: «براساس مطالعاتی که انجام شدهاست، قتلهای خانوادگی حدود 40درصد از قتلهای عمد پایتخت را تشکیل میدهند». هرچند هم اکنون آمار تازهای از نزاعهای خانوادگی منجر به قتل، در دسترس نیست اما در چندسال اخیر تا پیش از سال 97، همه آمار اعلامشده از سوی پلیس و دستگاههای قضایی موجود در خبرگزاریها، قتلهای خانوادگی را درصدر جنایتها دانستهاند. این عدد و رقمها خبر از واقعیت تکراری هولناکی میدهند که با «ایبابا» نمیشود از کنارش گذشت. قتلهای ناخواسته خانوادگی یعنی با جانی بالفطره و قاتل سریالی و نقشه و برنامه قبلی طرف نیستیم. یعنی یکنفر، در یک لحظه چنان دستخوش خشم غیرقابل کنترل شده و فاجعه بارآوردهاست؛ یک نفر، یک آدم معمولی، یک کاسب، یک معلم، یک دانشجو، یکی مثل ما. خب اینها را گفتیم که چه بشود؟ برای اینکه کسانی که در این زمینه مسئولیت حقوقی و اخلاقی و اجتماعی دارند، یادشان نرود آمار اعلام کردن و تحلیل عدد و رقمها، قدم اول است و به مجازات رساندن گناهکار، قدم آخر؛ این وسط باید آموزش اتفاق بیفتد و تکتکمان بدانیم قصه این فیلمها، میتواند قصه ما هم باشد. اگر بلد نیستیم خشممان را کنترل کنیم، اگر کنترل اعصابمان زود به زود از کف میرود، اگر دلسوزی به ما هشدار داده که با این فرمان بهجایی نمیرسیم، باید از کسی کمک بگیریم.
12jav.net