شوهر اولم که فوت کرد، غذایی برای خوردن نداشتم. مجبور شدم بیایم دریا کار کنم. آن وقتها با قایق چوبی و پارو صید میکردیم. با تور و طناب دور میزدیم؛ 10 نفر آن طرف و 10 نفر این طرف تند تند تور را تکان میدادیم تا ماهیها به تور بچسبند. دریا هم پر از ماهی و برکت بود. سر و کله چینیها که پیدا شد، بدبخت شدیم.