2024/05/04
۱۴۰۳ شنبه ۱۵ ارديبهشت
دلنوشته تلخ ماهایا پطروسیان به یاد عشق قدیمی

دلنوشته تلخ ماهایا پطروسیان به یاد عشق قدیمی

ماهایا پطروسیان با انتشار عکس زیر یاد عشق قدیمی را زنده کرده است.

دوات آنلاین-ماهایان پطروسیان برای عکس زیر شرح مفصلی نوشته و از عشقی قدیمی سخن گفته و از این‌که مرگ فرصت با هم بودن را از آنها گرفت. این متن را بخوانید:

دلنوشته تلخ ماهایا پطروسیان به یاد عشق قدیمی

حالا دیگر از این عکس بیست سال می‌گذرد، و ششم دی ماه از رفتنت نیز بیست سال خواهد گذشت. بعضی اتفاقات زندگی آدم را به دو بخش قبل و بعد از خود تبدیل میکنند.

 

نگاه آدم به زندگی و مرگ، معنای زندگی، معنای خوشی ودرد و رنج، روحیات، عادات، همه چیز زیر و رو میشود. روز اول که به منزلمان آمدی تا درباره کاری صحبت کنیم، من و مادرم در را که باز کردیم با دیدنت با تعجب نگاهی به هم انداختیم، متعجب از زیبایی و خوش تیپی ات!،آنقدر مغرور بودی که تا بودی نگفتی که مدت ها بود به من توجه داشتی و با قصد قبلی آمده ای، کار را بهانه کردی که بیایی در زندگیم ، کوتاه بمانی و طوفانی به پا کنی.

 

نگفتی و نمی‌دانستی که سال آخر زندگانیت خواهد بود، نگفتی و نمی‌دانستی و نمی‌دانستیم که جوان خواهی رفت و جوان خواهی ماند، تا همیشه. بعد رفتنت در اطاقت مادرت، مجله هایی با عکسهای مرا نشانم داد ، که مدت ها بود داشتی. میخواستی ندانم و بدون دانستن دوستت داشته باشم.

 

یک بار که بعد چند ماه مریضیت با بابا به بیمارستان آمده بودیم، دوره ای از شیمی درمانی ات تمام شده بود و موها و ریش هایت باز در آمده بودند، تو ما را تا دم در بیمارستان بدرقه کردی، بابا بهت گفت چقدر ریشات خوب و قشنگ شده، ما رفتیم، شب بود، از پنجره های بیرون بیمارستان تو را می‌دیدم که به سمت آسانسور رفتی در آینه ای خودت را نگاه کردی، به ریش ها با لبخند دست کشیدی.لابد الان تو و بابا هر دو دارید به ریش نداشته من کلی میخندید، که چه لوس و ناز نازی بود، و چقدر ما نازش را کشیدیم و لوسش کردیم، بگذار کمی سختی بکشد تا بفهمد همه مثل ما نمیشند!

 

ما نشد که با هم پیوند ببندیم، بیماری تو سریع پیش رفت، بیماری که هر که را که دوست داشتم از من گرفت، از جمله خود بابا را. نمیدانم چه حکمتی بود که آمدی، چه حکمتی بود که اینگونه رفتی، این چیزها را آدم هیچوقت نمی‌فهمد. فقط میدانم که کسانی در زندگانی ما با همه فرق میکنند، بودن‌شان و نبودن‌شان. تویی که از هر کسی که در زندگی شناختم سر زنده تر و سر شارتر از میل به زندگی بودی.

 

قطعه ای از شعر لورکا همیشه تو را به یادم می‌آورد: من تو را می‌سرایم، برای بعد ها می‌سرایم، زیبایی تو را و لطف تورا، کمال پختگی و معرفتت را، و اندوهی را که در ژرفای شاد خویی تو بود.

 

این عکس را خودم گرفتم در بیمارستان پارس، وقتی برای اولین بار بستری شدی، همین روزها بیست سال پیش.

12jav.net

 

دیدگاه‌ها
اسی 1398/10/02
آفرین به شما روحش شاد

نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.