سام از گفتار اخترشناسان شاد شد و آنان را درهم و دينار داد و فرستاده زال را پيش خواند و گفت «به فرزند شيرافکنم بگوي که هرچند چنين آرزوئي از تو چشم نداشتم، ليک چون با تو پيمان کرده ام که هيچ خواهشي را از تو دريغ نگويم به خشنودي تو خشنودم. اما بايد از شهريار فرمان برسد. من هم امشب از کارزار به درگاه شهريار خواهم شتافت تا راي او را باز جويم.»