شاکی چندی پیش با زنی آشنا شده و در مدت زمانی بسیار کوتاه از این آشنایی، آنان برنامه ازدواج شان را پیاده می‌کنند.

دختران با مردان سن بالا و معمولا متاهل در شبکه‌های اجتماعی اینستاگرام و تلگرام طرح دوستی می‌ریختند و آنها را به خانه دعوت می‌کردند. سپس...

پیرمردان پولدار را شناسایی می کردم. بعد خودم را به آنها نزدیک می کردم و زمانی که وارد خانه شان می شدم آنها را با داروی بیهوشی مسموم و اموالشان را سرقت می کردم.

آرام آرام جملات عاشقانه را جایگزین تعریف و تمجیدهایش کرد و من در اوج تنهایی و کمبود محبت به این پیام ها و تماس های تلفنی وابسته شدم .

مادرم حتی چادرش را کنار گذاشت و پوشش نامناسبی برگزید به طوری که با وضعیت زننده ای در خیابان تردد می کرد. همین موضوع سرآغاز اختلافات شدید بین آن ها شد.

اجناق های همکار از همسران خود می خواستند تا با مردان غریبه ارتباط تلفنی برقرارکنند و وارد مکالمه های تلفنی نامتعارف شوند.

ابراهیم در نقش‌های تاجر، مهندس، دکتر، وکیل و حتی کارمند با طعمه‌های‌مان در تماس بود تا با اطلاع از زمان خالی بودن خانه‌های دختران برای اجرای نقشه سرقت‌های‌مان وارد عمل می‌شدیم.

متهم جوان به جرمش اعتراف کرد و انگیزه خود را کسب درآمد در قبال هتک حیثیت از شاکیان عنوان داشت.

متهم که با اغفال و کشاندن دختران جوان به منزل شخصی با استفاده از روش هیپنوتیزم آنان را از حالت عادی خارج و پس از تهیه عکس و فیلم و با تهدید انتشار، اقدام به اخاذی از آنان می کرد در عملیاتی غافلگیرانه دستگیر شد.

بعد از آن روز چند بار دیگر نیز آریا از من سوءاستفاده کرد ولی دیگر طاقت نیاوردم و...

نتوانستم در برابر خواسته شوم آنها مقاومت کنم. آنها نیمه های شب مرا در خیابانی پیاده کرده و فرار کردند.

بعد از اینکه توانستم با سمانه رابطه عاشقانه را آغاز کنم توانستم به عکس های شخصی او دسترسی پیدا کنم و سپس اقدام به تهدید و اخاذی از سمانه کردم.

چنان آبرو و حیثیتم به بازی گرفته شده که نمی توانم حتی این ماجرا را برای نزدیک‌ترین افراد زندگی ام بازگو کنم چرا که...

استاد موسیقی به بهانه تدریس گیتار، دختر جوان را به خانه اش کشاند و نقشه شیطانی اش را به اجرا رساند.

با سپیده در یک پارتی لاکچری آشنا شدم و او با وسوسه من را به سمت خود کشاند و همان شب او را به خانه ام دعوت کردم، عجیب اینکه سپیده پذیرفت و با من به خانه ام آمد.

دوستی اینستاگرامی دختر ثروتمند با کارگر رستوران به‌سرقت گاوصندوق خانه پدری منتهی شد.

مهرماه بود که تلفنی متوجه شدم در مرحله تکمیل ظرفیت دانشگاه قبول شده ام. آن طور که شنیده بودم حدود یک و نیم میلیون تومان برای ثبت نام لازم بود اما من این پول را نداشتم...

پسر جوانی که یکی از دختران شاخ اینستاگرام را بیهوش کرده بود با سرنخ‌هایی که از خود به جا گذاشته بود دستگیر شد.

روز حادثه او مرا سوار خودرویی کرد تا به جایی که می‌گفت والدینش منتظرمان هستند ،ببرد اما وقتی به محل خلوتی رسیدیم به من تعرض کرد.

امروز که دخترم در اعماق دریای فلاکت و بی بند و باری دست و پا می زند تازه می فهمم که اشتباهات بزرگ من در مسیر تربیت او بخش مهمی از ماجرای کشانده شدن دختر نوجوانم به بیراهه اعتیاد و بدبختی را تشکیل می دهد.