عاقبت شوم دوستی خیابانی
در جمع دوستانم که بودم آنها از هر دری حرف می زدند از جمله جنس مخالف و روابط پنهانی شان و من هم برای اینکه در برابر آنها کم نیاورم با وجودی که از اعماق وجودم راضی به این کار نبودم با پسری ارتباط برقرار کردم....
دوات آنلاین-دختری که از زمان نوجوانی و در پی یک دوستی خیابانی زندگی خود را به تباهی کشاند با مراجعه به مرکز مشاوره نیروی انتظامی از مددکاران درخواست کمک کرد. او داستان زندگیاش را این طور شرح داد:
حدودا 14 ساله بودم؛ سال سوم راهنمایی؛ مدرسه ام بسیار نزدیک به منزلمان بود به صورتی که این مسیر را هر روز پیاده طی میکردم.
در جمع دوستانم که بودم آنها از هر دری حرف می زدند از جمله جنس مخالف و روابط پنهانی شان و من هم برای اینکه در برابر آنها کم نیاورم با وجودی که از اعماق وجودم راضی به این کار نبودم با پسری ارتباط برقرار کردم تا از جمع دوستان طرد نشوم. واقعاً خندهدار و تأسفبرانگیز است.
کمکم از انگیزه اولیه خود دور شدم و پسری که با او ارتباط برقرار کرده بودم خودش تبدیل به انگیزه این رابطه شد. کم کم وابستگی که بین من و او شکل گرفت دیدار هرروزه را در پی داشت. او پنج سال از من بزرگتر بود و متأسفانه مثل روباه حیلهگر و به من همچون طعمهای خوشگوار نگاه می کرد!
با صحبتهای عاشقانه و محبتآمیز که البته برای من غریب بود، احساساتم را برانگیخت و مرا کشانکشان با پای خودم به سمت خانهشان برد و تمام آنچه افتخار دخترانهام بود از کفم برد ...
همانطور که گفتم مدرسه من نزدیک منزلمان بود و این فرد هم از هم محلهایهای ما، اما از ترس برملا شدن این رسوایی، هیچگاه این راز را فاش نکردم. او نیز بعدازآن روز نحس دیگر پاپی من نشد اما آن اتفاق دامن من را رها نکرد!
بعد از گذشت چند روز از آن اتفاق، وقتیکه سنگینی رسوایی کمکم جای خود را به بیآبرویی داد. انگیزهای در وجود من بیدار شد که رهایم نکرد! رفتهرفته تبدیل به فردی معتاد شدم که دیگر بیآبرویی و رسوایی برایم مهم نبود.
عواقب آن روز کذایی تمامنشدنی بود زیرا که بدتر از همه بعد از گذشت دو سال بار دیگر فردی سر راهم قرار گرفت که به لحاظ مالی در طبقه بالای اجتماعی قرار داشت و من در مرحلهای از زندگی بودم که دیگر بیآبرویی برایم قبیح نبود.
از گفتن ادامهاش حالم بد میشود، تنفر دارم اما همینقدر که علاوه بر روحم ،جسم من نیز درگیر و بیمار شد. الآن یک سال است که به اراده خودم رابطهام را قطع کردم اما روحم، جسمم و تمام وجودم مرگ را میطلبد...
این را هم بگویم که با مادر و پدرم هیچگاه احساس صمیمیت و راحتی نداشتم و ندارم، مادرم هیچ توجهی به من و خواهرانم (دو خواهر کوچکتر) ندارد، بیشتر اوقات خواب یا مشغول به خودش است به صورتی که حتی به امور منزل هم رسیدگی نمیکند و پدر هم با این موضوع ظاهراً کنار آمده و شکایتی ندارد.آنها ارتباط صمیمانه و احساس گونه ندارند اما باهم کنار آمدهاند. من هیچگاه آنها را دوست خود ندانسته و درواقع حامی زندگیام نبودهاند. نمی دانم چگونه می توانم از این چاه وحشتناکی که در آن گیر افتاده ام خودم را نجات دهم. از شما درخواست کمک دارم.
تحلیل کارشناس
"سید علیرضا هاشمی" کارشناس ارشد مسائل اجتماعی در این زمینه می گوید: از جمله عوامل مؤثر بر تربیت فرزندان استحکام و استمرار پیوندهای خانوادگی و نظارت اولیاء بر کودکان و نوجوانان است که عدم آگاهی والدین و نبود نظارت کافی میتواند زمینههای بروز آسیبهای اجتماعی جبرانناپذیر را فراهم سازد.
وی گفت: تحقیقات نشان داده بسیاری از مشکلاتی که گریبان گیر کودکان و نوجوانان مخصوصاً درزمینهٔ های اخلاقی و اجتماعی می شود از ناآگاهیها آنها نشأت گرفته است.
این کارشناس و آسیبشناس مسائل اجتماعی عنوان داشت: خانواده رکن اساسی این اطلاعرسانی به کودکان و نوجوانان است که قاعدتاً تأکید میشود برای دختران، مادر و برای پسران، پدر راهنما قرار گیرند.
این کارشناس در پایان تصریح کرد: متأسفانه خانوادههای نابسامان، محیطی آسیبپذیرتر برای کودکان و نوجوانان فراهم میکنند که خسارات جبرانناپذیری به بار میآورد. اینجاست که از جامعه متصاعد و پیشرو انتظار میرود کاستیهای خانوادهها را در زمینه تربیتی جبران کند، زیرا این طیف سنی از جامعه در آینده ای نه چندان دور از عاملان اصلی اجتماع خواهند شد و وقتی اعضای این پیکره نقص داشته باشد به تبع آن، جامعه نیز دچار آسیب و صدمه شده و به انحراف کشیده خواهد شد.
منبع: پایگاه اطلاعرسانی پلیس
12jav.net