گفتوگو با مادر دختری که «خونبازی» کرد
باورم نمی شود، دخترم از آمپول هم میترسید
دخترم دو، سه روز گریه میکرد. بعد از این اتفاق من با دخترم خیلی زیاد صحبت کردم. چند ماهی گذشت و الان من زیاد درباره آن قضیه حرف نمیزنم؛ اما هر اتفاقی میافتد، آن را یادآور میشوم که با یک ندانمکاری تو بین همه شرمنده شدم
دوات آنلاین-باورم نمیشود، هنوز هم باورم نمیشود؛ این جمله را بارها تکرار میکند. این را مادری میگوید که وقتی در محل کارش بوده، با تماس معاون مدرسه دخترش، در جریان تیغزنی دخترش قرار گرفته و سراسیمه به مدرسه رفته است. هنوز وقتی از آن روز حرف میزند، صورتش سرخ میشود و تکرار میکند: «باورم نمیشود». با او که زنی حدودا 40ساله است و با دختر 14سالهاش که حالا به مدرسه میرود و ظاهرا از آن بحران عبور کرده، گفتوگویی کوتاه کردیم.
روزی که متوجه شدید دخترتان با تیغ دستش را بریده و خونبازی کرده، کجا بودید و چطور متوجه شدید؟
محل کارم بودم که از مدرسه دخترم زنگ زدند؛ معاون مدرسه بود، زنگ زد و گفت برای یک مورد اخلاقی تشریف بیاورید مدرسه. گفتم الان نمیتوانم بیایم، گفت نه، همین الان باید تشریف بیاورید و فردا نمیشود. من خیلی نگران شدم و گفتم چه اتفاقی افتاده؟ گفت دخترتان با یک تیغ دستهایش را بریده و اصطلاحا تیغ زده. گفت باید تشریف بیاورید وگرنه از فردا دختر شما نمیآید مدرسه. من هم آژانس گرفتم و بلافاصله رفتم مدرسه. وقتی وارد شدم دیدم چند تا دختر بهشدت گریه میکنند. دستهایشان را بالا زدهاند و ناظم مدرسه میگوید دستهایتان را بزنید بالا ببینم، پاهایتان را هم ببینم. گفتم غزل کجاست؟ گفت دخترتان در اتاق مشاوره است. گفتم یعنی چی؟ گفت تیغزنی کرده و فعلا توی اتاق مشاوره است و حالا کار دارد، تشریف داشته باشید. دخترها بهشدت گریه میکردند؛ 9 نفر بودند. بعد از چند دقیقه دخترم از اتاق مشاوره بیرون آمد. باورم نمیشد که این کار را کرده. آنقدر عصبی بودم که سرش داد زدم که چه غلطی کردی و چرا باید این اتفاق بیفتد. به سمتش رفتم. دو نفر از والدین زیر بغلم را گرفته بودند. مربی پرورشی که مشاور مدرسه هم بود گفت این برخورد را نکنید، بگذارید من با شما صحبت میکنم. گفت دختر شما تحت تأثیر یک دختر دیگر دستهایش را تیغ زده و شما متوجه نشدهاید.
محل تیغزنی کجا بود؟ روی دست دخترتان چیزی معلوم نبود؟
یک هفته پیشش درحالیکه هوا سرد نشده بود، دیدم دخترم لباس آستینبلند در خانه میپوشد. فکر کردم سردش است و زیاد جدی نگرفتم. نگو با تیغ دستش را زده بود.
وقتی در مدرسه متوجه شدم که چه اتفاقی افتاده، دو نفر از خانمها من را گرفته بودند، بهشدت عصبانی بودم، دست خودم نبود، شاید اگر نگرفته بودند دخترم را کتک میزدم. شاید اشتباه میکردم و نباید تا این حد عصبانی میشدم؛ اما اصلا فکر نمیکردم چنین اتفاقی بیفتد. فکر میکردم اگر برندگی تلق طوری باشد که مشکلی پیش بیاید چه؟ یا فکر میکردم ممکن است بیماری و ایدز وارد بدن بچه شده باشد. کنترلم را از دست داده بودم و دو نفر زیر بغلم را گرفته بودند. نمیتوانستم سرم را بلند کنم.
درهمینحال یک خانم امروزی وارد مدرسه شد و گفت من مادر فلانیام، من هم نمیدانستم مادر همان همکلاسی دخترم است که تلقها را به بچهها داده و تحریکشان کرده خودزنی کنند، وگرنه اگر میدانستم شاید در آن حالت عصبانیت برخورد بدی میکردم. بعد هم مادرهای دیگری آمدند و بچههایشان را با خودشان بردند.
برخورد مسئولان مدرسه چطور بود؟
مدیر مدرسه گفت دو روز او را نیاورید تا فکر کند اخراج شده، بعد ما تعهد میگیریم و وارد مدرسه میشود؛ اما هر روز باید میرفتیم مدرسه و التماس میکردیم؛ یعنی روششان بود و گفتند باید بیایید و خواهش کنید که بچه فکر کند واقعا ممکن است اخراج شود. روز سوم تعهد گرفتند و اولیای کسانی که این اتفاق برای بچههایشان افتاده بود همه آمده بودند. هم بچهها و هم پدر و مادرها تعهد دادند که این اتفاق تکرار نشود. مدیر مدرسه صحبت کرد و گفت مشکل خانوادگی دارید؟ من گفتم نه مشکلی به این شکل نداریم. شاید دخترم جوگیر شده که دیده چند نفر زدهاند، او هم زده است. ارتباطی که بین من و دخترم هست، دوستانه است و نباید از من پنهان میکرد. مدیر مدرسه هم صحبت کرد که اینها عوامل محیطی است و مشکل مدرسه نیست و انداخت گردن خانواده؛ اما شوهر من فرهنگی است و خودم کارمند یک اداره دولتی هستم. فکر میکنم عوامل و شرایط اجتماع هم مؤثر بوده است. بچه من نمیتواند بگوید نه، اگر بلد بود، این کار را انجام نمیداد.
بعد از این اتفاق شرایط روحی دخترتان چطور بود؟
دخترم دو، سه روز گریه میکرد. بعد از این اتفاق من با دخترم خیلی زیاد صحبت کردم. چند ماهی گذشت و الان من زیاد درباره آن قضیه حرف نمیزنم؛ اما هر اتفاقی میافتد، آن را یادآور میشوم که با یک ندانمکاری تو بین همه شرمنده شدم. اینکه چرا دختر من باید جزء این افراد باشد من را سرافکنده کرده بود. یک ماه بعد دخترم را بردم آزمایش ایدز و آزمایشهای دیگر گرفتم که خوشبختانه مشکل خاصی نبود؛ اما گفتند تا شش ماه دیگر هم ممکن است در آزمایش نشان داده نشود. هنوز برای آزمایش بعدی نرفتهایم.
مدرسه دخترم دبیرستانی سمت شرق تهران است. حدود 800 دانشآموز دارد که از کلاس هفتم تا نهم هستند. معاون مدرسه کاملا خودش را کشید کنار، طوری که تمام اتفاقاتی که افتاده تقصیر بچهها بوده است. به نظر من نظارت خیلی ضعیف بوده، نوع رفتار و برخورد در مدرسه مشکل داشته است. البته حتما من هم در رفتار با دخترم مقصر هستم، مقصرم که وقتی دیدم در خانه لباس آستینبلند میپوشد پیگیر نشدم؛ ولی اصلا باور نمیکردم این اتفاق افتاده باشد. دختر من که از یک آمپول معمولی میترسد چطور دستش را با تلق برنده آنهم چند بار ببرد؟ هنوز باورم نمیشود.
خانواده آن دختری را که بچهها را تحریک به تیغزنی کرده بود، دیدید؟
همان روز در مدرسه وقتی تعهد میگرفتند، آن خانمی که بعد فهمیدم مادر همان دختر است هم آمده بود. ما آنجا متوجه شدیم دختر او باعث شده بچههای ما هم تیغزنی کنند. البته او گفت به دخترش گفته چرا بچهها را تحریک به این کار کرده که دخترش گفته بچهها قبلا هم این کار را کرده بودند. به آن خانم گفتم الان من به دخترم شک کردهام، اگر اتفاقی افتاده باشد، اگر بچه مریض شده باشد، من از چشم شما میدانم و از شما شکایت میکنم. آن خانم هم پذیرفت و چیزی نگفت. بعد خود آن دختر را آوردند و گفتند چرا این کار را کردی؟ پدر دختر هم به او گفت تو زیاد وارد این سایتها میشوی؟ گفت نه؛ پدر بچه گفت میروی، من میدانم چه سایتی میروی که این چیزها را دارد.
حالا نمیدانم؛ خانوادهها گفتند سایتهای... است که میگوید به خودشان آسیب بزنند که مثلا روح پلید از جسمشان بیرون بیاید و چیزهای عجیبی مثل اینکه روح پاک وارد بدنشان شود. بعضیها این افکار را دارند و در برخی سایتها بوده است. آن چیزی که پدر آن دختر گفت؛ من هنوز هم که هنوز است وقتی یاد آن روز میافتم حالم بد میشود.
12jav.net