2024/12/14
۱۴۰۳ شنبه ۲۴ آذر
پیشنهادات ما
زندگی تلخ زنی که کارتن خواب شد

زندگی تلخ زنی که کارتن خواب شد

مادر زن معتاد می گوید خوشگذرانی ها و عشق پوشالی دخترش او را گرفتار مواد مخدر کرد و باعث شد به گدایی بیفتد.

دوات آنلاین -بعد از دو ماه جست وجو دختر جوانم را در حالی پیدا کردم که اوضاع بسیار تاسف باری داشت و در سر چهارراه ها گدایی می کرد. به هر طریقی بود او را به خانه ام بردم تا از این وضعیت نجات دهم اما او ...

 

خراسان نوشت، اینها بخشی از اظهارات زن 49 ساله ای است که برای کمک به دختر 23 ساله اش دست به دامان قانون شده بود. این زن در حالی که حکم قضایی برای دستگیری دخترش را روی میز مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سپاد مشهد می گذاشت درباره سرگذشت تلخ خود گفت: در کلاس سوم راهنمایی درس و مدرسه را رها کردم و به امور خانه داری مشغول شدم تا این که «مراد» به خواستگاری ام آمد.

 

پدر معتاد

آن زمان 23 ساله بودم که پای سفره عقد نشستم و با او که شغل آزاد داشت، ازدواج کردم. حدود سه سال بعد دخترم در حالی به دنیا آمد که شوهرم به خاطر رفیق بازی هایش به مواد مخدر آلوده شده بود و من نمی توانستم این شرایط را تحمل کنم. از همان زمان اختلافات ما شروع شد.

 

همسرم گاهی تلاش می کرد از مواد مخدر دوری کند، ولی این مدت بسیار کوتاه بود و دوباره به مصرف ادامه می داد تا این که دیگر کارد به استخوانم رسید و تصمیم به طلاق گرفتم. آن زمان «ماریا» 12 ساله بود و من برای آن که سرپرستی قانونی دخترم را بگیرم، حاضر شدم مهریه ام را به همسرم ببخشم؛ چرا که خانواده «مراد» مدام مرا تهدید می کردند که حضانت «ماریا» را می گیرند و من نمی توانستم حتی برای لحظه ای به جدایی از دخترم فکر کنم! این بود که برای به دست آوردن دخترم به بسیاری از خواسته های خانواده «مراد» تن دادم و زندگی جدیدی را شروع کردم، اما «ماریا» روحیه حساس و شکننده ای داشت و با هر جمله یا رفتاری که مطابق میلش نبود، به شدت آزرده خاطر و ناراحت می شد.

 

دختر خوشگذران

من هم که نمی خواستم چشمان دخترم را گریان ببینم همه خواسته هایش را برآورده می کردم تا کمبود مهر پدری را احساس نکند،ولی متاسفانه دخترم که در سن نوجوانی قرار داشت از این شرایط و دلسوزی های من نهایت سوء استفاده را می کرد. او با دوستانش به تفریح و گشت و گذار می رفت و به دختری خوشگذران تبدیل شده بود تا حدی که دیگر درس و مدرسه را هم رها کرد و بیشتر اوقاتش را با دوستان نابابش می گذراند!

 

در همین روزها هم با پسر جوانی به نام «کمال» آشنا شده بود و با او بیرون می رفت. من هرچه با او صحبت می کردم تا دست از این رفتارهای ناشایست بردارد، هیچ فایده ای نداشت. از سوی دیگر هم نمی توانستم درباره کارهای دخترم با کسی درد دل کنم؛ چرا که می ترسیدم خانواده «مراد» از این  موضوع مطلع شوند و مرا سرزنش کنند و به این ترتیب دخترم نیز تحقیر شود. خلاصه او در 19 سالگی در حالی با «کمال» ازدواج کرد که من به شدت مخالف ازدواج آن ها بودم، چون او نیز پسر سر به راهی نبود. با وجود این، زندگی مشترک آن ها دو سال بیشتر دوام نداشت و «ماریا» در حالی با یک دختر زیبای کوچک به خانه ام بازگشت که به شدت به مواد مخدر صنعتی آلوده شده بود! اگرچه او قبل از ازدواج نیز با دوستانش مواد مخدر مصرف می کرد، اما حالا اوضاع تاسف باری داشت.

 

این در حالی بود که من هم بعد از ازدواج دخترم به عقد موقت مردی درآمده بودم تا از این تنهایی بگریزم، ولی دیگر با بازگشت دخترم، اوضاع فرق می کرد. به همین دلیل از همسر دومم نیز جدا شدم تا دوباره از دختر و نوه ام مراقبت کنم. چند بار او را در مراکز ترک اعتیاد خصوصی بستری کردم، ولی تاثیری نداشت.

 

«ماریا» به محض این که از مرکز ترک اعتیاد بیرون می آمد دوباره لوازم استعمال مواد مخدر صنعتی را به دست می گرفت. دلم خیلی برای نوه کوچکم می سوخت، خوب می دانستم سرنوشت او نیز همانند من و مادرش خواهد شد، اما هیچ کار دیگری از دستم برنمی آمد. در یکی از همین روزها بود که برای آخرین بار وقتی از مرکز ترک اعتیاد بیرون آمد دیگر او را ندیدم. به هر جایی که به نظرم می رسید سرزدم.

 

زن کارتن خواب

به همه پاتوق های مصرف مواد مخدر رفتم، اما اثری از دخترم نیافتم تا این که پس از حدود دو ماه جست وجو روزی به طور اتفاقی او را در یکی از چهارراه های بولوار خیام دیدم که با دود کردن «اسپند» از رانندگان خودروهای عبوری گدایی می کرد. اشک در چشمانم حلقه زد. او را به آغوش کشیدم و های های گریه کردم، ولی دخترم حال مناسبی نداشت، حتی نمی توانست دست هایش را برای آغوش مادرش باز کند. او به زنی کارتن خواب تبدیل شده بود و حتی دخترش نیز از او خجالت می کشید. آن روز «ماریا» به آرامی از من جدا شد، ولی فهمیدم که او در همین منطقه گدایی می کند! بالاخره به دادسرای انقلاب اسلامی مراجعه کردم و از قانون برای انتقال دخترم به مرکز ترک اعتیاد دولتی کمک خواستم. آن ها نیز مرا یاری کردند و حکم به دستگیری دخترم دادند. حالا نیز به کلانتری آمده ام تا با کمک شما دخترم را از شرایط اسفبار نجات دهم و ...

 

با صدور دستوری از سوی سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری سپاد) اقدامات قانونی برای دستگیری و انتقال «ماریا» به مرکز ترک اعتیاد انجام شد.

 

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

12jav.net

 

پیشنهادات ما
دیدگاه‌ها

نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.