2024/11/25
۱۴۰۳ دوشنبه ۵ آذر
پیشنهادات ما
راز هولناک دفن مادر در حیاط خانه

راز هولناک دفن مادر در حیاط خانه

هزینه های کفن و دفن او را نداشتم به همین دلیل در حالتی که شیشه مصرف کرده بودم، چاله ای در حیاط کندم و او را همان جا دفن کردم. بعد هم آن منزل را تخلیه کردم.

دوات آنلاین -افکار و خیالات متفرق هم نمی توانست او را از این نگرانی و اضطراب هولناک نجات دهد. اتوبوس شب رو همچنان جاده تاریک تهران به مشهد را درمی نوردید اما زن جوان آرام و قرار نداشت. دلش گواهی می داد که برای مادر پیرش اتفاقی افتاده است ولی برادرش ماجرا را از او پنهان می کند! «لیلا» اگرچه با «مجید» اختلاف داشت اما گاهی با او تماس می گرفت تا احوال مادر پیرش را بپرسد که نزد مجید و همسر صیغه ای او زندگی می کرد. حدود دو سال از آخرین تماس تلفنی با مادرش می گذشت اما بعد از آن هر بار که از تهران با «مجید» تماس می گرفت او به طور آشکار خواهرش را دست به سر می کرد و هربار بهانه ای می آورد تا «لیلا» نتواند با مادرش صحبت کند. «مادر خواب است!»، «مادر بیمار است»، «مادر حال گفت وگو ندارد!» و...

 

همه این ها نشانه ای برای قطع تماس تلفنی بود، تا جایی که دیگر آشوبی در دل «لیلا» برپا شد و احساس عجیبی او را به مشهد کشاند. وقتی صبح در پایانه مسافربری از اتوبوس پیاده شد بی درنگ به طرف بولوار توس به راه افتاد، جایی که «مجید» در خانه ای اجاره ای و در کنار مادرش زندگی می کرد.

 

او چند سال قبل به آن خانه ویلایی نقلی در خیابان نجف 47 آمده بود به همین دلیل پس از مدت کوتاهی جست وجو مقابل در آهنی کوچک منزل یک طبقه ایستاد. ضربان قلبش تندتر شده بود و دلشوره عجیبی وجودش را می لرزاند. در میان همه این نگرانی ها، زنگ قدیمی منزل کوچک را به صدا درآورد اما فرد غریبه ای در حیاط را گشود و لحظاتی بعد مشخص شد که مجید پاییز سال گذشته، منزل اجاره ای دربست را تخلیه کرده و به مکان دیگری رفته است اما کسی از محل سکونت جدید او خبر نداشت. همسایگان که نگرانی را در چشمان زن جوان می دیدند، تلاش کردند به او کمک کنند ولی این تلاش ها به نتیجه نرسید. «مجید» هم که متوجه شده بود، خواهرش از تهران به مشهد آمده است تا با مادرش دیدار کند، دیگر پاسخ تماس هایش را هم نمی‌داد.

 

حالا «لیلا» برای یافتن مادر، آواره کوچه و خیابان شده بود تا شاید اثری از محل سکونت برادر 51 ساله اش پیدا کند. چند روز از این ماجرا گذشت ولی او نتوانست نشانی از مادر پیرش بیابد. دیگر چاره ای برایش باقی نمانده بود که با تسلیم شکوائیه ای دست به دامان قانون شد تا مادر گم شده اش را پیدا کند. بدین ترتیب گزارش این ماجرا از سوی ماموران کلانتری معراج مشهد به دستگاه قضایی ارسال شد و با توجه به اهمیت موضوع، در شعبه 208 دادسرای عمومی و انقلاب مورد کنکاش های قضایی قرار گرفت.

 

قاضی «دکتر صادق صفری» که سطور این گزارش عجیب را زیر ذره بین نکته سنجی هایش بررسی می کرد، ناگهان روی جمله ای خیره ماند «اگرچه نمی توانستم با مادرم به صورت تلفنی صحبت کنم ولی برادرم تصاویری از مادرم را از طریق فضای مجازی برایم ارسال می کرد!»

 

احتمال جنایت

مقام قضایی که حالا «ظن به جنایت» را در سایه روشن این گزارش تلخ می دید، با صدور دستورات محرمانه ای برای ردیابی «مجید» این پرونده را به منظور پیگیری تخصصی در اختیار  کارآگاهان ورزیده اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی قرار داد. طولی نکشید که گروهی از کارآگاهان با نظارت و راهنمایی های سرهنگ کارآگاه «جواد شفیع زاده» (رئیس پلیس آگاهی خراسان رضوی) وارد عمل شدند و به تحقیق غیرمحسوس در این باره پرداختند.

 

کارآگاهان در اولین مرحله از رصدهای اطلاعاتی، بررسی سوابق و موقعیت اجتماعی «مجید» را در دستور کار قرار دادند که مشخص شد او از چند سال قبل به استعمال مواد مخدر صنعتی روی آورده است و کنار زنی معتاد به نام «الف» زندگی می کند.

 

پس از انجام یک سری فعالیت های اطلاعاتی، عملیات دستگیری «مجید» با صدور دستوری ویژه از سوی قاضی «صفری» آغاز شد و بدین ترتیب گروه ورزیده ای از کارآگاهان با هدایت و فرماندهی مستقیم سرهنگ سلطانیان (رئیس اداره جنایی) بررسی های پلیسی را برای یافتن محل سکونت وی ادامه دادند اما در میانه تحقیقات، شیوه عملیات با نظر سرهنگ کارآگاه شفیع زاده، تغییر کرد و آنان عملیات پوششی را در دستور کار قرار دادند.

 

کارآگاهان پس از یک تماس تلفنی موفق شدند با وی برای دیدار حضوری قراری بگذارند تا درباره یک موضوع ویژه گفت وگو کنند اما وقتی «مجید» با این تصور به بولوار فردوسی آمد، ناگهان خود را در محاصره کارآگاهان دید و حلقه های قانون بر دستانش گره خورد. با انتقال متهم به مقر انتظامی، بازجویی های تخصصی از وی شروع شد.

 

او که سعی می کرد خونسردی خود را حفظ کند در پاسخ به این سوال سروان اسماعیل عظیمی مقدم (افسر پرونده) که پرسید مادرت الان کجاست؟ با آرامش کامل گفت: او سال گذشته بر اثر ابتلا به بیماری کرونا جان داد! و در همان جایی که کرونایی ها را دفن می کنند، مادر مرا هم در آن جا دفن کردند!

 

کشف جسد پیرزن

این جمله او که نمی دانست کجا و چگونه مادرش را دفن کرده اند، سرآغاز رویارویی با یک معمای پیچیده جنایی شد. حالا دیگر «مجید» در برابر سوالات تخصصی و رگباری قاضی دکتر «صادق صفری» قرار گرفته بود و در مخمصه ای خود ساخته دست و پا می زد. او برای رهایی از این سوالات، هر بار داستانی دروغین را بازگو می کرد تا این که ناگهان در اتاق بازجویی اداره جنایی پلیس آگاهی فریاد زد «رهایم کنید او خودش مرد، من هم جسدش را در حیاط منزل اجاره ای دفن کردم!» و... این همان جمله ای بود که چندین ساعت بازجویی های فنی را به نتیجه رساند.

 

دقایقی بعد با دستور قاضی ویژه قتل عمد مشهد، گروهی از امدادگران زحمتکش آتش نشانی مشهد در کنار کارآگاهان پلیس آگاهی عازم بولوار توس شدند. صاحبخانه قبلی «مجید» که او را «تیمپوزن» خطاب می کرد اجازه داد تا جست وجوهای پلیسی در منزل وی انجام شود. امدادگران آتش نشانی در حالی مشغول حفر گوشه هایی از این منزل ویلایی نقلی شدند که «مجید» مدعی بود آن روزها شیشه و سه دود (نوعی مواد مخدر صنعتی) مصرف می کردم و محل دفن جسد مادرم را دقیق به خاطر ندارم! بالاخره کاوش های آتش نشانان در حضور قاضی ویژه قتل عمد، پس از چند ساعت به نتیجه رسید و آنان بعد از حفر حدود دو متر از کف حیاط در نزدیکی سرویس بهداشتی به بقایای پیکر پیرزن 75 ساله رسیدند که با لباس هایش دفن شده بود. در حالی که بقایای جسد از درون خاک های سرد بیرون کشیده می شد اما «مجید» فقط نظاره گر این صحنه تلخ بود و حتی اشکی در چشمانش جاری نشد! 

 

مرد معتاد چه گفت

این گونه بود که روز گذشته این مرد 51 ساله درباره چگونگی ماجرای تلخ دفن مادرش گفت: من او را نکشتم! مادرم نزد من زندگی می کرد و هزینه ها و مخارج خودش را می پرداخت ولی او خودش به تنهایی نمی توانست به سرویس بهداشتی برود، به همین دلیل گاهی توان کنترل خودش را نداشت و موجب اذیت و آزار من می شد. من هم آن روزها با «الف» زندگی می کردم که در عقد موقت من بود. با وجود این، مادرم را در حیاط منزل نگهداری می‌کردم تا فرش ها یا لحاف و تشک های منزلمان را آلوده نکند. متهم به قتل ادامه داد: تا این که آبان سال گذشته و در یک روز پاییزی مادرم روی تشک در حیاط نشسته بود که برایش یک لیوان چای بردم ولی بعد از مدتی که به داخل حیاط بازگشتم، با تعجب دیدم که مادرم افتاده و نفس نمی کشد! نبض او را گرفتم ولی دیدم که یخ زده و جانی ندارد!

 

در عین حال من توان پرداخت هزینه های کفن و دفن او را نداشتم به همین دلیل در حالتی که شیشه مصرف کرده بودم، چاله ای در حیاط کندم و او را همان جا دفن کردم. بعد هم آن منزل را تخلیه کردم و به جای دیگری در همان منطقه رفتم و به زندگی ادامه دادم! ولی هر از گاهی به کنار در حیاط آن منزل می آمدم و آن جا برای مادرم فاتحه می خواندم! تا این که ابتدای امسال راهی زندان شدم و چندین ماه در زندان بودم. همسر صیغه ای ام نیز در همین مدت مرا ترک کرد و به مکان نامعلومی رفت.

 

به دنبال اعترافات و اظهارات متهم این پرونده، وی با صدور قرار قانونی در اختیار کارآگاهان اداره جنایی قرار گرفت تا بررسی های تخصصی درباره زوایای پنهان ماجرای تلخ مرگ یک مادر ادامه یابد.

 

از سوی دیگر نیز به دستور قاضی شعبه 208 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد، بقایای جسد پیرزن برای تعیین علت دقیق مرگ به پزشکی قانونی انتقال یافت.

 

منبع: خراسان

12jav.net

 

پیشنهادات ما
کلید واژه
دیدگاه‌ها
ناشناس 1400/10/02
خدا این شیشه فروشها رو لعنت کنه

نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.