پیرمرد 80 ساله چرا پرستارش را کشت
شاید باورتان نشود حتی با این که او مرده، هنوز هم دست از سرم برنمیدارد و هر شب سراغم میآید و میخواهد با چاقو مرا تکهتکه کند.
دوات آنلاین -جنایت سن و سال نمیشناسد، مثل مرد ۸۰ سالهای که در آخرین روز تیر امسال پرستار خود را با ضربههای گلدان به قتل رساند. بعد از پیدا شدن جسد این مرد در پشتبام خانه، ماموران به محل قتل رفتند و بعد از تحقیقات، پیرمرد را به اتهام قتل دستگیر کردند. او در بازجوییها درباره انگیزهاش از قتل مدعی شد، مقتول قصد جانش را داشته که همین باعث شده برای خلاصی از او، مرتکب قتل شود. حالا پیرمرد در بازداشت به سر میبرد و منتظر نظریه کارشناسان پزشکی قانونی درباره وضعیت سلامت روانیاش است. این نظریه، سرگذشت او را مشخص میکند. جام جم با این متهم گفت و گویی کرده است که می خوانید:
*سابقه داری ؟
خیر تا به حال پایم حتی به کلانتری محلهمان نیز نرسیده و همه مرا فرد درستی میشناسند. بعداز دستگیریام اهالی شوکه شدند و باورشان نمیشد قاتل هستم.
*مقتول را میشناختی ؟
او از آشناهای قدیمیمان بود. آلزایمر داشتم و بهدرستی نمیتوانستم به کارهایم رسیدگی کنم. خانوادهام با او حرف زدند و خواستند ماهانه مبلغی به عنوان حقوق بگیرد و از من نگهداری کند و شبها نیز در خانهام بماند و جا و مکان به او دادند. ما به او لطف کردیم اما بلای جانم شد.
*با هم اختلاف داشتید؟
در این دو سال نه. اما از چند ماه قبل اختلاف و درگیریمان شروع شد. بیمقدمه با من درگیر میشد. حرفهای نامربوط میزد و اذیتم میکرد. دعوا راه میانداخت و میگفت یک روز تو را خواهم کشت. خانوادهام با او حرف زدندکه اخلاق و رفتارش را تغییر دهد اما به دروغ به آنها گفته بود من سر ناسازگاری دارم و اذیتش میکنم.
* تهدیدت میکرد؟
خیلی. حتی از دو هفته قبل تهدیدهایش بیشتر شد. میگفت مرا به قتل میرساند و جسدم را طوری از بین میبرد که فرزندانم نتوانند آن را پیدا کنند. اوایل، تهدیدهایش را جدی نمیگرفتم. گفتم شاید ناراحت است این حرفها را میزند. هیچوقت فکر نمیکردم تهدیدهایش کابوس لحظههای بیداری و خوابم شود. از ترس کشته شدن به دست او تا صبح درست نمیخوابیدم.
انگیزه قتل پرستار
*چرا او را کشتی؟
شب آخر چاقو گذاشت زیر گلویم که من و اعضای خانوادهام را میکشد و بعد از تهدیدش رفت. باید او را میکشتم تا خودم و خانوادهام در امان بمانیم. آن شب او در پشتبام خوابید. بالای سرش رفتم دیدم چاقو را زیر متکایش گذاشته است. مطمئن شدم تصمیم به قتل من و اعضای خانوادهام گرفته است. با گلدان چند بار محکم به سرش زدم که نتوانست از خود دفاع کند و فوت شد.
*فرار کردی؟
نه. مطمئن نبودم مرده و فکر میکردم زنده است و بلند میشود. چند ساعتی کنارش نشستم. دیدم نفس نمیکشد. از پشتبام به خانه بازگشتم. انگار روح او هنوز دنبالم بود. هر جای اتاق را که نگاه میکردم، او را میدیدم که فریاد میزد من زندهام و تو را خواهم کشت. داشتم دیوانه میشدم. قرص خوردم و خوابیدم. اما کابوسهایش رهایم نمیکرد. روز بعد وقتی دامادم به خانه آمد، ماجرا را برایش تعریف کردم.
* پشیمانی؟
بله. اما چه کنم اگر او را نمیکشتم، خودم و خانوادهام کشته میشدیم. شاید باورتان نشود حتی با این که او مرده، هنوز هم دست از سرم برنمیدارد و هر شب سراغم میآید و میخواهد با چاقو مرا تکهتکه کند.
12jav.net