یادداشت تحلیلی درباره یک درام اجتماعی:
«رگخواب» داستان درد است
نقد امیربیکی، تحلیلگر سینما، را درباره فیلم «رگخواب» بخوانید:
دوات آنلاین- نیمه اول فیلم بسیار خوب است. مینا زنی سختی کشیده پر از حسرتهای کوچک و بزرگ که به تازگی از شر زندگی در کنار یک مرد معتاد به افیون خلاصی پیدا کرده و طرد شده از سوی پدری که بسیار دوستش دارد (در تمام زمان فیلم دلیل این طرد شدن را متوجه نمی شویم)، برای ایستادن روی پای خودش در یک رستوران مشغول به کار می شود. رابطه عاشقانهای که در رستوران با کامران (کورش تهامی) شکل میگیرد (که باز مشخص نیست کامران در آن رستوران چه کاره است که همه از او حساب می برند) و شکل گرفتن لحظههای بسیار رومانس داخل مغازه، خیابان، داخل ماشین در پیست اسکی و ... احساسات مخاطب را قلقلک میدهد و با گرفتن جواب مثبت کامران از مینا پشت چراغ قرمز به جای کامران، بیننده به وجد می آید. با صدای تنبک کامران، بیننده هم همپای مینا مسخ میشود و به ناگاه با باز شدن چشمان کامران در انباری خرابه مانند، که حالا پناهگاه و خانه مینا شده است، به ناگاه ورق بر میگردد.
حمید نعمتالله در «رگخواب» ثابت کرد که درد را خوب میشناسد. نقطه قوت «رگخواب» همین است. نعمتالله، در «رگخواب» همواره یک قدم از مخاطب جلو است و میداند دست کجای احساسات مخاطبش بگذارد که همپای داستان سرشار از حس عشق شده،گریه کند یا متنفر شود.
داستان معصومه بیات، داستانی کاملا زنانه است که در قسمتهایی از آن، سعی در شعار دادن و شبه فمنیستی عمل کردن را دارد که به نظر میرسد در این مسیر به هیچ عنوان موفق نبوده است؛چراکه در بیشتر زمان فیلم، «رگخواب» داستانی ضد زن دارد.
شخصیت مینا (لیلا حاتمی) به شدت بی دست و پا و منفعل است. زنی که میخواهد روی پای خودش بایستد؛ اما با ورود اولین مرد به زندگیاش کاملا به او تکیه کرده و تمام اهدافش را فراموش میکند. تنها دلیلش هم عشق است؛ اما این دلیل مخاطب را راضی نمیکند. عکس العملهای مینا، عکسالعملهای دختر بچه شانزده سالهای است که در تهران دهه هفتاد زندگی میکند. نه یک زن سی و چند ساله که تجربه یک زندگی شکست خورده را همراه دارد و تمام نکبت شهر را با تمام وجودش لمس کرده است. مینا در هیچ کجای داستان تصمیم درستی نمیگیرد. تمام تصمیمهایش از سر احساسات بچهگانه است و از هیچ منطقی پیروی نمیکند؛ اما علیرغم همه این ضعفهای شخصیتی، همواره از نظر نویسنده و کارگردان سپید است.
کامران اما شخصیت سیاه داستان است. مردی که تمام سعیاش را میکند تا رابطهاش با مینا شکل بگیرد و به ناگاه و با فاصله یک کات، ورق برمیگردد و تبدیل به ضد قهرمان تنفر بر انگیز می شود.
در دنیای پست مدرن امروز، شخصیتها به دو دسته سیاه و سپید تقسیم نمیشوند؛ اما کامران کاملا سیاه است و اوج این سیاهی در سکانس دندانپزشکی و قال گذاشتن مینا اتفاق میافتد. التماس مینا به منشی، پلان به شدت آزاردهندهای است که با روان مخاطب بازی میکند.
اما نعمتالله به خوبی از پس این داستان زنانه بر آمده است. استفاده از جزئیات و دکوپاژ یک دست حمید نعمتالله در کنار تصویربرداری استادانه فرشاد محمدی «رگخواب» را به اثری چشمنواز تبدیل کرده است که در کنار موسیقی سحر انگیز سهراب پورناظری و صدای فوقالعاده همایون شجریان، «رگخواب» به اثری ماندگار تبدیل میشود که نبض مخاطب را در تمام دقایق فیلم در دست دارد.
پایان فیلم را دوست داشتم. مینا بعد از تمام فجایع زندگیاش به آغوش پدر پناه برد. پدری که هر روز از کنارش رد میشد و کیلومترها با او فاصله داشت. پدری که مینا، در روزهای زمینگیریاش سراغش رفت؛ اما در آنجا به آرامش رسید و این نقطه روشنی در انتهای این همه سیاهی بود که مخاطب را به ادامه راه امیدوار میکرد.
12jav.net