داستان مبارزه پدر برای نجات فرزندان زال
در شمال کامپالا، پایتخت اوگاندا، قطعه زمینی است که میوانجه و خانوادهاش آنجا زندگی میکنند. او در این روستا صاحب قطعه زمینی است که نسل اندر نسل به خانواده تعلق داشتهاست. به همین خاطر هرگز فکر بیرون رفتن از روستا به ذهنش نرسیدهاست.
میوانجه به همراه دو همسرش لیندا و فلورانش و هشت فرزندش، از پنج ماهه تا 13 ساله، در همین روستا ساکن است. کار آنها کشت سیبزمینی شیرین و پیاز و معاوضه آن با ماهیهای تازه است. همه چیز خانواده میوانجه معمولی است به جز یک چیز: پنج کودک از هشت فرزندش که فلورانس مادر آنها است همگی سندرم آلبینسم (زال بودگی) دارند.
میوانجه درباره اولین مواجهه اش با بیماری فرزندانش گفت:« وقتی پسر اولم به دنیا آمد شوکه بودم. نمی دانم به چه چیز فکر میکردم فقط میدانم که تصمیم گرفتم او را دوست داشته باشم. او پسر من بود.»
قضایا در بسیاری از خانوادههای اوگاندا به همین ترتیب نیست. اغلب پدرهای اوگاندایی ترجیح میدهند به محض متولد شدن کودک زالشان به جای نشان دادنش به بقیه اعلام کنند که او مردهاست. برخی از مردان دیگر نیز زن و همسر خود را ترک میکنند چرا که فکر میکنند بچه زال متعلق آنها نیست.
فلورانش همسر میوانجه در این باره گفت:« شایعات زیادی درباره من و خانوادهام وجود دارد. یکی از آنها این است که من به خاطر خندیدن و تمسخر یک زال در دوران نوجوانی نفرین شدهام. به همین خاطر کودکانم با چنین شکلی متولد میشوند.»
افسانهها درباره آلبینیسم و زالبودگی فراوان است اما نقطه اشتراک تمام آنها بی رنگ بودن پوست آنها است. یکی از اعتقادات این است که انسانهای زال در اصل روح هستند و اگر بخشی از بدن آنها یا تمامی اجزای بدنشان را به یک جادوگر بدهید آن قدر ثروتمند میشوید که دیگر از کار کردن بینیاز خواهید شد.
در کشورهایی همانند تانزانیا و مالاوی تعداد بیشماری از زالها مورد حمله قرار گرفتهاند و اکثر این افراد دست و پای خود را به طمع به دست آوردن استخوان طلا از دست دادهاند.
شرایط در اوگاندا به وخامت اوضاع کشورهای دیگر آفریقا نیست اما تهدیدهای بالقوه میوانجه را مجبور کرده تا ماندن در روستا و کار در کنار اعضای خانواده را به مهاجرت به شهر ترجیح دهند. او درباره امیدهای دستنیافتنیاش برای این کودکان میگوید:« من دلم میخواهد این بچهها به مدرسه بروند تا بتوانند زندگیشان را تغییر دهند. اوایل تصمیم داشتم آنها را مدرسه روستای مجاور بفرستم اما تا آنجا راه طولانی است و من نمی توانم همیشه آنها را برای محافظت از دست جادوگرها همراهی کنم. اگر چنین اتفاقی بیافتد هرگز خودم را نمیبخشم.»
در ادامه عکسهای الجزیره از خانواده میوانجه را مشاهده میکنید.