معصومه بیات فیلمنامهنویس «رگ خواب»:
زن باارزشی که اشتباه میکند
درست است که بلند شدن، سربرآوردن و صعود خیلی دشوارتر از سقوط است، اما امکانپذیر است و من خیلی به پایان فیلم اعتقاد دارم.
دوات آنلاین:رگ خواب چهارمین فیلم سینمایی حمید نعمتالله در مقام کارگردان است. شخصیت اصلی و محوری فیلم برخلاف آثار قبلی نعمتالله یک زن است. فیلم در جشنواره فیلم فجر با اقبال منتقدان و داوران همراه شد و جایزه بهترین بازیگر زن را برای لیلا حاتمی به ارمغان آورد. ایلنا به بهانه اکران این فیلم با معصومه بیات نویسنده فیلمنامه این اثر گفتگو کرده است. خلاصهای از اظهارات نعمتالله را بخوانید:
- به این فکر نکردم که داستان تکراری است یا چه کار کنم که تکراری نباشد. البته به قول حافظ یک قصه بیش نیست غم عشق / وین عجب کز هر زبان که میشنوم نامکرر است یعنی مطمئنام اگر این داستان تکراری نامکرر با تجربههای شخصی و درونی افراد بیان شود قطعا به تعداد گویندهها میتوان داستان شنیدنی و متفاوت داشت. آنچه در فیلمنامه بصورت کلی مدنظر داشتم این بود که به ماجرا اصلا اهمیت نمیدهم، برای همین برایم مهم نبود که شخصیت اصلی چگونه به واقعیت پی میبرد یا دنبال این باشم که یک ماجرای کارگاهی راه بیندازم که دست کامران (کوروش تهامی) رو بشود.
- برایم این مهم بود که ماجراها از زمانی کاملا روشن و مشخص بشود که خود شخصیت میخواهد واقعیت را ببیند. یعنی از موقعی که میخواهد چشمش را بازکند؛ خود به خود میفهمد و از موقعی که بیدار میشود در واقع همه چیز برایش آشکار میشود. فکر میکنم در زندگی معمولی هم همین طوری است. یک چیزهایی را ما خودمان نمیخواهیم بفهمیم. اتفاقا به نظر من بدترین کسی که ازش فریب میخوریم خود آدم است که بدجوری مسایل را پنهان میکند. اصلا اینکه آدم میرود پیش روانکاو شاید یکی از دلایلش همین باشد که واسطه شود و ما را با خود واقعیمان روبرو کند. مثلا فرض کنید ممکن بود تماشاگر فکر کند که ما با فلان رفتار کامران فهمیدیم که با یکی دیگر است ولی مینا نفهمیده. باید بگوییم وقتی داخل ماجرا هستیم، آن را به خوبی نمیفهمیم. برای دیدن بعضی چیزها فاصلهای لازم است، برای تشخیص لازم است که دور باشی و تماشاگر باشی. فکر میکنم از لحظهای که آدم خودش را فریب ندهد و بتواند از دور خودش را تماشاکند همه چیز برایش آشکار میشود.
- جامعهای که به مرد یاد نمیدهد که چه رفتاری درست است، جامعهای که تعهد را به مرد یاد نمیدهد و از او نمیخواهد، زن را در معرض ناامنی قرار میدهد. البته آنچه در جامعه اتفاق میافتد این نیست که مردها فقط باید متعهد باشند، ولی چیزی که عرف جامعه میگوید این است که اشتباه زن خیلی وحشتناک است، خیلی ترسناک و خیلی زشت است اما خیانت مرد چیزیست که راحت میشود از کنار آن گذشت و به قولی بخشید.
- نمونههایی از این دست مانند مینا در اطرافمان کم نیستند؛ آشکارا گرفتار نوعی آشفتگیست. زنی محتاجِ دیده شدن و توجه، زنی که دست یافتن به او بیزحمت و بیدردسر است، عادت ندارد فکر کند، عادت ندارد برنامهریزی کند، تحقیر را به خوبی پذیرا میشود (ارجاع به صحنهای که کامران و دستیارش با یک گربه وارد خانه میشوند و تمام مدت میخندند. خندهای که تمسخر و استهزای مینا را در بطن خود دارد) و بهطور کلی مینا یک زن فستفودی تمام عیار است. آیا پایانی که فیلم برای او خلق کرده با آغازی که در شخصیت او سراغ داریم؛ از نگاه شما همخوانی دارد؟ آیا زنی با آن همه ضعف؛ چنین تحول عمیقی را میتواند در زندگی تجربه کند به گونهای که تصمیم بگیرد اجازه ورود به هیچ مرد دیگری به زندگی و قلب خود ندهد؟ بهنظر میرسد این توبه چندان دوامی نخواهد داشت چون مینا و میناها... تجربههای تلخ زیادی را عموما تجربه میکنند؟ از این رو پایان داستان کمی شعاری به نظر میآید.
- یادم هست یکی از مصاحبهکنندگان که خانم جوانی بود میگفت «چرا میگویند مینا کم هوش بود و فریب خورد با کارهایی که کامران میکرد، اگر من هم بودم نسبت به عشق و حمایت او اعتماد پیدا میکردم» البته وقتی که مصاحبه را تنظیم کرد، این جملهها را حذف کرد. مراد من این است که مینا آنطور که شما اعتقاد دارید قابل دسترس نیست. تسلیم احساسش شد چون شواهد معتبری برای این کار داشت کامران مرد مهربان و لطیفی به نظر میرسید. مردی که میتوانست تکیه گاهش باشد. مشکل اینجا بود که از جایی به بعد چشمش را بست و ترجیح داد واقعیت را نبیند چون برایش سخت بود و مینا آدم روزهای سخت نبود. توجه کنید که در میانهی رابطه است که مینا تحقیر را تجربه میکند و به آن تن میدهد. در ابتدای فیلم اصلا مینا چنین آدمی نیست و چنین تصوری از خودش ندارد. شما جایی او را ملاقات کردهاید که در سراشیبی سقوط قرار دارد. اصولا گمان میکنم نمیتوان با او این همه بیرحم بود، خوشحالم که این جملهها اینجا گفته میشود باید مشخص شود قضاوت مردسالارانه تا چه اندازه میتواند بیرحمانه و سختگیرانه باشد. نمیتوان گفت مینا اصولا زنیست که این شکلیست. مینا زن باارزشیست که اشتباه میکند. اشتباهی که خودش هم تاوانش را میدهد. جامعه باید فرق این دوجمله و به کارگیریاش را بداند؛ اینکه تو بدی و اینکه تو کار بدی کردی. وقتی خداوند میفرماید صدبار اگر توبه شکستی بازآ، منظور این است که هیچ کس از نظر خداوند «یک زن فست فودی تمام عیار» نیست. خداوند با بندگانش مهربانتر از مواجههٔ بندگان با یکدیگر است.
- باز برگردیم به این جمله متداول اما هولناک که به عنوان یک صفت به کار میرود اینکه؛ مینا خیلی قابل دسترس است. مهم این است که در هر رابطه دو نفر وجود دارند. اگر زنی که در رابطه هست؛ با این جمله قضاوت میشود و در این حد قابل تحقیر است، پس مرد رابطه هم در همین سطح است. چگونه مردی، میتواند زنی را تحقیر کند یا خود را از او بری بداند در حالی که با آن زن در یک رابطه قرار دارد؟ حتی اگر آن زن را واقعا (عذرخواهی میکنم) آدم بیارزشی بدانیم، حتما مرد مقابل ش هم در همین سطح قرار دارد. چرا باید زنانی از نظر احترام و ارزش در جامعه فدا شوند و با خاک یکسان شوند در حالی که مردهای کنار آنها لبهٔ دامن لباسشان را بالا میگیرند که خاکی نشوند؟ نه این موضوع امکان عقلانی ندارد. دلم نمیخواهد برای این نوع مردان صفتی از آن دست که شما میفرمایید بسازم. خوشایند نیست که مردان جامعهمان را بیاعتبار کنیم.دربارهٔ آخر فیلم باید بگویم درست است که بلند شدن، سربرآوردن و صعود خیلی دشوارتر از سقوط است، اما امکانپذیر است و من خیلی به پایان فیلم اعتقاد دارم. از ابتدا بیشتر از هر چیز به پایان فیلم مطمئن بودم. به نظرم شعاری نیست و حاصل یک روند خام بودن و پخته شدن و سوختن است.
12jav.net