راز شوم داماد در شب عروسی فاش شد
کاش فریب حرف های پوچ دوستان نادانم را نمی خوردم و در آن مهمانی شوم شرکت نمی کردم تا به جای جشن عروسی سر از کمپ در نمی آوردم.
دوات آنلاین-مرد جوان با دست خود زندگی مشترکش را منفجر کرد. او در یک بزنگاه در تله دوستان نابابش افتاد و به پیشنهاد آن ها خواست با چند پک مواد شب خاطره انگیزی را برای خود پدید آورد اما با سر داخل منجلاب افتاد. داماد در شب واقعه به جای تالار عروسی سر از کمپ در آورد و جشن ازدواجش به ماتم تبدیل شد. می خواست با مصرف مواد تالار عروسی را به نوعی تسخیر کند و بترکاند اما خبر نداشت با این کارش زندگی مشترکش را منفجر می کند.
ته تغاری و مورد توجه اعضای خانواده اش بود. خواهر و برادرهایش مثل خودش تحصیل کرده بودند و هر کدام یک شغل آبرومندانه داشتند. هر چند پسر جوان در یک اداره دولتی مشغول به کار بود اما تشکیل خانواده نداده بود و به همراه مادر پیرش زندگی و گاهی با دوستانش برخی خطوط قرمز را رد می کرد تا به نوعی تفریح کند.
پسر جوان مدام با تذکر مادرش بین خطوط اصلی زندگی پیش می رفت تا مبادا در جاده خاکی چپ کند و دچار جراحت روحی و جسمی شود. هر چند پسر جوان به اکثر نصایح مادرش گوش می داد اما گاهی برای تجربه لذت کاذب از سوی برخی دوستانش وسوسه می شد و به بهانه یک شب هزار شب نمی شود ناخنکی به مواد مخدر می زد.
او به خاطر هوش و ذکاوت و پشت کارش در کار، پله های ترقی را یکی یکی طی و پست های خاصی را از آن خود می کند. به موازات موفقیت شغلی اش دوستان ناخلف اش مدام دور او حلقه می زنند تا او را به جمع پیک نیکی ها اضافه کنند اما حواس مدیر جوان جمع است و زیاد دم به تله نمی دهد و گاهی تفننی و آن هم به شکل کنترل شده چند پک با دوستانش همراه می شود تا به نوعی دوستی شان پایدار بماند. با ادامه این داستان مادر خانه وقتی می بیند آینده پسر جوانش با شب نشینی هایش در خطر است تصمیم می گیرد برای او زن بگیرد تا دیگر دوستان مجردش زیاد دور او پرسه نزنند. پسر جوان با پیشنهاد مادرش موافقت می کند و برای خواستگاری دختر مورد علاقه اش پا پیش می گذارد و همه چیز به خوبی پیش می رود.
او بعد از خواستگاری و گرفتن جواب بله از خانواده دختر، تصمیم می گیرد جشن باشکوهی برپا کند اما این سرآغاز یک بحران در زندگی مرد جوان می شود. دوستان ناخلف داماد تصمیم می گیرند او را در شب عروسی به نوعی با دود بسازند تا از یک طرف به واسطه مصرف مواد از خجالتی بودنش دربیاید و از طرفی هم در جمع آن ها پایکوبی کند. بالاخره همه چیز آماده برگزاری یک جشن باشکوه می شود.
مهمانان یک به یک در تالار عروسی جمع و منتظر ورود داماد برای ادامه پایکوبی می شوند. دوستان داماد قبل از رفتن او به تالار از وی می خواهند سری به پاتوق یکی از دوستان شان بزند تا آن جا به نوعی با مواد دوپینگ کند.
داماد بی خبر از همه جا به پیشنهاد دوستان نابابش راهی یکی از پاتوق ها و مشغول مصرف مواد می شود تا به جمع مهمانان چشم انتظار بپیوندد و شروع به پایکوبی کنند. هنوز چند لحظه از ورود داماد به پاتوق نمی گذرد که به واسطه فعالیت ناهنجار قبلی در آن جا، ماموران سر می رسند و تمام شرکت کنندگان را دستگیر می کنند.
داماد جوان که به خاطر این کار شوکه شده بود به ناچار مادرش را در جریان این اتفاق تلخ می گذارد. مهمانان منتظر در تالار از خانواده عروس و داماد می خواهند هر چه زودتر مراسم جشن با حضور داماد شروع شود اما با اطلاع رسانی یکی از حاضران متوجه ماجرا می شوند و مراسم به هم می خورد و لبخند عروس چشم انتظار به گریه و جشن اش به ماتم تبدیل و گریان راهی خانه پدرش می شود.
داماد فریب خورده در این باره می گوید: کاش فریب حرف های پوچ دوستان نادانم را نمی خوردم و در آن مهمانی شوم شرکت نمی کردم تا به جای جشن عروسی سر از کمپ در نمی آوردم. خانواده همسرم زمانی که متوجه قضیه شدند دیگر حاضر نشدند حتی به حرف های من گوش کنند و دادخواست طلاق دادند.
پدر خانمم بعد از این اتفاق اصلاً حاضر نشد به خاطر آبروریزی که من به راه انداختم یک فرصت دیگر به من بدهد و حتی نامزدم هم از من متنفر شد و حاضر نشد جواب تلفن ام را بدهد. البته حق داشتند چون من با بی فکری تمام می خواستم با مصرف مواد مراسم را به نوعی بترکانم اما در حقیقت آن را منفجر و زندگی مشترک خود و نامزدم را تباه کردم. مادرم هم از غصه این اتفاق دق کرد و خانه نشین شد. می خواهم بعد از خروج از کمپ گذشته سیاهم را با خط کشیدن دور دوستان نارفیق ام جبران کنم تا بیش از این حیثیت ام نزد همکاران اداره و خانواده ام بر باد نرود.
منبع: روزنامه خراسان
12jav.net