2024/04/20
۱۴۰۳ شنبه ۱ ارديبهشت
دختر جوان در تله شوهرخاله شیطان صفت

دختر جوان در تله شوهرخاله شیطان صفت

دختر جوان بعد از این اتفاق مدتی گوشه گیر و افسرده می شود و اسرار آن شب تلخ را در سینه اش نگه می دارد اما مرد شیطان صفت دست از سر دختر بی پناه برنمی دارد و...

دوات آنلاین-در هزارتوی سیاهی زندگی گم و در جست و جوی محبت گرفتار انواع بلاها از سوی گرگ صفتان شد. مورد آزار شوهر خاله اش قرار گرفت و بعد از فرار از آن لانه شیطانی گرفتار یک مرد قاچاقچی دیگر و با اعتیادش سیاهی دیگری بر زندگی اش افزوده شد.

 

مهر مادری ندید و در کودکی او را از دست داد. پدرش قاچاقچی مواد بود که به غیر از دود و دم چیزی و کسی برایش مهم نبود و سر این اتفاق پشت میله های زندان افتاد. دختر خردسال بی پناه نزد مادربزرگش رفت تا شاید محبت را در او بجوید اما مهر و محبتی در کار نبود، مادربزرگش همچون پدرش در قاچاق مواد روی همه را کم کرده بود.

 

دختر آواره و در جست و جوی پناهگاه امن خیلی زود از آن جا رانده می شود زیرا مادربزرگش به خاطر قاچاق مواد مانند پدرش به زندان می افتد.

 

سرپرستی دختر توسط قانون به یک خوابگاه حمایتی و دولتی سپرده می شود تا آینده اش را در آن جا بسازد. زن جوان افسرده می گوید: تا مدت زیادی شب ها در خوابگاه گریه و بی تابی می کردم و مدام خواب مادرم را می دیدم . وقتی روزها در خیابان بچه ها را می دیدم که دست در دست مادرشان راه می روند اشک از چشمانم جاری  می شد و تا ساعاتی بغض گلویم را می گرفت و گریه می کردم.

 

دختر بی پناه و دور از مهر و محبت خانواده تا 18 سالگی تحت حمایت مالی و معنوی آن مرکز به تحصیل خود ادامه می دهد تا این که مستقل و در یک شرکت مشغول به کار می شود.

 

 خاله دختر جوان او را نزد خود می برد اما اتفاقات دردناکی برایش رقم می خورد. شوهر خاله اش اعتیاد دارد و از همان ابتدا نگاه های شیطانی او روی دختر سنگینی می کند. بالاخره دختر بیچاره از چیزی که می ترسید سرش می آید و یک شب گرفتار حیله و اعمال شیطانی شوهر خاله اش می شود.

 

دختر جوان می گوید: او از همان ابتدای ورودم به خانه شان نگاه بدی به من داشت اما جرئت بازگو کردن آن را پیش خاله ام نداشتم. یک شب خاله ام برای پرستاری از دخترش که تازه زایمان کرده بود، خانه را ترک کرد. 2 دختر و پسر کوچک خاله ام هم در اتاق دیگر خواب بودند. چشمانم تازه گرم شده بود که دیدم شوهر خاله ام محکم دهانم را گرفت و من را مورد آزار و اذیت قرار داد. جرئت فریاد زدن را نداشتم چون شوهر خاله ام من را تهدید به مرگ کرد.

 

دختر جوان بعد از این اتفاق مدتی گوشه گیر و افسرده می شود و اسرار آن شب تلخ را در سینه اش نگه می دارد اما مرد شیطان صفت دست از سر دختر بی پناه برنمی دارد و همچنان در نبود همسرش او را آزار می دهد.

 

 دختر جوان وقتی می بیند آن مرد گرگ صفت در لباس حامی مدام در حال آزار رساندن به اوست، تنها چاره کار را فرار از خانه می داند و همین کار را روزی در نبود خاله و شوهر خاله اش انجام می دهد و بدون مقصد خاصی پا در کوچه و خیابان می گذارد.

 

دختر جوان آزار دیده چون از کودکی خیری از خانواده دودی اش ندیده است اصلاً سراغی از آن ها نمی گیرد و مانند برخی دوستانش که در پارک دوست پیدا کرده بودند پا در یک پارک می گذارد تا ببیند چه ماجرایی برایش رخ می دهد. در همین حین یک مرد جوان معتاد به دختر وحشت زده و بی قرار نزدیک می شود و بعد از کمی صحبت دختر را راضی می کند به حرف های او گوش کند.

 

دختر جوان چون چاره ای ندارد راهی خانه مجردی آن مرد و در آن جا گرفتار اعمال شاقه می شود. مرد جوان از دختر می خواهد کمی مواد مصرف کند تا با یک تیر چند نشان که شامل تسکین درد و دوری از غم و غصه است، بزند. دختر جوان مو به مو به دستورات مرد به ظاهر خیرخواه عمل می کند و تا به خودش می آید می بیند در تله اعتیاد گرفتار شده است.

 

مرد جوان آس و پاس وقتی به نیت شومش می رسد برای سوءاستفاده و همراهی  دختر برای خرده فروشی مواد، او را به عقد موقت خود درمی آورد تا راحت تر کار کند.

 

 زن جوان می گوید: از  تله یک مرد هوسران خلاص و در تله یک مرد قاچاق فروش گرفتار شدم و روز به روز روزگارم سیاه و تاریک تر شد. شب ها بین پاتوق ها پرسه می زدیم و مواد می فروختیم.

 

 ماجرای در به دری ام مدتی ادامه پیدا کرد تا این که روزی در یک پاتوق دستگیر شدم و سر از کمپ درآوردم. حالا می خواهم بعد از ترک اعتیاد گذشته سیاهم را پاک و کم رنگ کنم تا با ازدواج مجدد بتوانم مادر و همسر مهربان و دلسوزی باشم.

 

منبع: روزنامه خراسان

12jav.net

 

دیدگاه‌ها

نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.