2024/12/08
۱۴۰۳ يکشنبه ۱۸ آذر
پیشنهادات ما
پشت پرده زنده شدن زن روستایی در غسالخانه

پشت پرده زنده شدن زن روستایی در غسالخانه

تابوت را که‌ در غسالخانه بازکردند، دقایقی با تعجب به جسد خیره شدند. هیچ جوابی برای چیزی که می‌دیدند، نداشتند....

دوات آنلاین-خبر زنده شدن یک زن روستایی 42 ساله در غسالخانه آن‌قدر پرالتهاب بود که فضای مجازی و حتی رسانه ملی از آن نگذشتند و بارها آن را بازنشر یا از شبکه‌های تلویزیونی پخش‌کردند. حالا با گذشت یک هفته از پخش این خبر، هنوز هیچ‌کس از ماجرای دوباره زنده شدن این زن خبر ندارد، اما بالاخره یدا... امیری، برادر خدیجه خانم و بهمن، خواهرزاده‌ ‌این زن که طاقتشان از شنیدن دروغ‌های عجیب و غریب در مورد مرگ خدیجه طاق شده بود، سکوتشان را شکستند و در گفت‌وگو با جام‌جم پرده از راز زنده شدن این زن در غسالخانه برداشتند. ماجرایی‌که 360 درجه با آنچه در فضای مجازی خوانده‌اید، فرق دارد.

 

زمانی با آقا یدا... صحبت‌کردیم ‌که داشت با تراکتور روی زمین کشاورزی‌اش‌کار می‌کرد. از لحن صحبت‌کردنش معلوم است حوصله مصاحبه ندارد و دلش می‌خواهد زودتر سروته حرف را هم بیاوریم تا به کارش برسد. تعارف تکه پاره‌کردن راکنار می‌گذاریم و از او می‌خواهیم سیر تا پیاز ماجرا را توضیح دهد.

 

یدا...هم از خدا خواسته انگار که منتظر بود کسی از او سوال‌کند، با لحن خسته‌ای به جام‌‎جم می‌گوید:« بعد از این اتفاق، سکوت کردیم تا برای‌کسی مشکل درست نشود و از نان خوردن نیفتند، اما آن‌قدر حرف‌های عجیب شنیدیم‌که تصمیم‌گرفتم حقیقت را بگویم. خواهرم به دلیل معلولیتی که داشت، مدت‌ها با من و خانواده‌ام زندگی می‌کرد. به عنوان وظیفه برادری و به خاطر خدا تا الان از او نگهداری کرده‌ام. بارها خواهران و برادرانم‌گفته‌اند بگذار ما هم چند روز از او نگهدار‌ی‌کنیم، اما به آنهاگفتم تا آخرین روز عمر از خواهرم مواظبت خواهم‌کرد. خدیجه دارو مصرف می‌کرد. چند سال پیش، هم کر شد و هم کور. روز حادثه همسرم‌گفت حال خواهرت خوب نیست و می‌خواهم حمامش‌کنم. می‌ترسم بمیرد و تمیز نباشد. به زن عمویم هم زنگ زد که بیاید وکمکش‌کند.»

 

یدا... مشغول کار در زمین‌کشاورزی‌اش بود که همسرش با هول و ولا زنگ زد و به اوگفت خودت را برسان‌که حال خواهرت خیلی خراب است. فوری برگشت به خانه. همه جمع شده بودند. حتی خواهرو برادرانش. او را سوار ماشین‌کردند و به بیمارستانی در خرم‌آباد بردند. وارد محوطه بیمارستان که شد، نبض خواهرش را گرفت وگوشش را روی سینه‌اش‌گذاشت تا ببیند قلبش می‌زند یا نه که حس‌کرد تمام‌کرده است.  دیگر او را داخل بیمارستان نبرد و از همان‌جا خدیجه خانم را به غسالخانه برد تا فردا به پزشکی قانونی برود و برای خاکسپاری جواز دفن بگیرد. صبح‌که شد، همراه خواهرزاده‌اش به پزشکی قانونی رفت‌که بسته بود. به بهزیستی الشتر رفتند و مسوولش نامه‌ای به او داد که در آن نوشته بود خواهرش تحت پوشش آنجا بوده است. نامه را گرفتند و دوباره به پزشکی قانونی بردند. دکتر بعد از دیدن نامه به یدا...‌گفت‌ جنازه را برای معاینه بیاورید. دوباره به غسالخانه برگشتند و 270 هزار تومان به آمبولانس دادند تا جسد او را برای معاینه به پزشکی قانونی ببرد.

 

 شک بجا

تابوت را که‌ در غسالخانه بازکردند، آقا یدا... و همراهانش، دقایقی با تعجب به جسد خیره شدند. هیچ جوابی برای چیزی که می‌دیدند، نداشتند. جسد انگار حرکت کرده بود. جنازه را سوار آمبولانس‌کردند تا به پزشکی قانونی ببرند.

 

تا به آنجا برسند، یک فکر، مثل خوره به جان یدا... افتاده بود:« به همراهانم‌گفتم حالت جنازه آن‌طور که من در تابوت‌گذاشته بودم، نیست. به خواهرزاده‌ام‌گفتم مگر ما او را رو به بالا در تابوت نگذاشتیم؟ گفت بله. خیالم راحت نشد. به عمویم زنگ زدم وگفتم عموجان! دیروز خواهرم را به چه حالتی در تابوت‌گذاشتیم؟ گفت رو به بالا بود. انگشتان پا و چشمانش را هم خودمان بستیم. یادت نیست؟ در همین فکر و خیال بودم‌که به پزشکی قانونی رسیدیم. دکتر وقتی داشت جسد را در همان آمبولانس ‌معاینه می‌کرد، چند بار با تاکید به اوگفتم موقعی‌که جسد را در تابوت‌گذاشتم، حالتش این طور نبود، اما اهمیتی به حرفم نداد و مرگش را تاییدکرد. بعد هم گفت:جسد را به غسالخانه برگردانید. چون کارتخوان ما خراب است، 200 هزار تومان هم به حساب پزشکی قانونی کارت به کارت‌کنید.» یدا.. لحظه‌ای از فکر خواهرش غافل نمی‌شد. با خودش فکر می‌کرد شاید زنده باشد و خدای ناکرده او را داریم زنده به گور می‌کنیم:« به غسالخانه‌که برگشتیم، دوباره خواهرم را در تابوت نگاه‌کردم. شک نداشتم که تغییر کرده بود. با کمک خواهرزاده‌ام دوباره حالت بدنش را درست‌کردیم که حس‌کردم نفس‌کشید. دوباره جابه جایش‌کردم که این بار دهانش را باز کرد و واقعا نفس‌کشید.»

 

 گفته‌های شاهد ماجرا

به جز مردم عادی، بسیاری از اقوام یدا.. هم شاهد این اتفاق بودند. خدیجه خانم‌که نفس‌کشید، بلوایی در روستا به پا شد. هیچ‌کس باور نمی‌کرد مرده، دوباره زنده شده باشد. بهمن‌کائدی، خواهرزاده آقا یدا...هم یکی از شاهدان ماجراست. او تا متوجه شد در مورد چه موضوعی می‌خواهیم صحبت کنیم، حرف‌مان را قطع کرد و با لحنی شاکی‌گفت:« نمی‌خواستیم در مورد این موضوع با کسی مصاحبه‌کنیم. حتی از صدا و سیما هم آمدند که دعوای‌مان شد و می‌خواستم دوربین‌شان را بشکنم. طوری شد که نیروی انتظامی هم آمد تا دعوا تمام شود. دایی‌ یدا... چند دقیقه پیش به من‌گفت حقیقت را به شما بگویم. ساعت 12 و 30 دقیقه  یا یک بعد از ظهر یک هفته پیش بود که دایی‌گفت حال خاله خدیجه بد شده و دارد او را به بیمارستان می‌برد.گفتم من هم الان راه می‌افتم. به بیمارستان‌که رسیدم، دایی‌گفت تمام کرده است. خاله را به غسالخانه بردیم و فردا صبح افتادیم دنبال کارهای‌کفن و دفن‌که دایی برای‌تان تعریف‌کرد.»

 

2 اشتباه بزرگ‌کردم

بعد از این ماجرا، دکتر محمدرضا نیکبخت، رئیس دانشگاه علوم پزشکی لرستان به حرف و حدیث‌های مردم و فضای مجازی واکنش نشان داد وگفت:« به هیچ عنوان این بیمار توسط اعضای خانواده به بیمارستان‌های دانشگاه یا سایر مراکز درمانی ارجاع نشده است. پس از انتقال او به سردخانه، پزشکی قانونی متوجه زنده بودن این بنده خدا شده و با تلاش کادردرمان بیمارستان شهید مدنی، احیا می‌شود.»

 

آقا یدا... را در جریان صحبت‌های نیکبخت قرار می‌دهیم و در جواب می‌گوید:« دکتر درست می‌گوید. اشتباه من این بود که حس‌کردم خواهرم تمام‌کرده و او را به بیمارستان نبردم که پزشکان معاینه‌اش‌کنند. دوم این‌که مصاحبه نکردم تا به خیال خودم برای مامور غسالخانه یا پزشکی قانونی مشکل درست نشود و ناله و نفرین‌مان نکنند. اشتباه‌کردم فکر دیگران بودم؟ طوری شده ‌که مردم فکر می‌کنند من قاتل هستم. این دو اشتباه باعث درست شدن این همه حرف و حدیث شد. آیا نباید در غسالخانه از من نامه رسمی برای تایید مرگ‌بگیرند؟»

 

یدا.... با صدایی ناراحت‌تر از قبل ادامه می‌دهد:« این‌که می‌گویند پزشکی قانونی فهمیده خواهرم زنده است، دروغ است. صحنه زنده شدن خواهرم در دوربین‌های غسالخانه ضبط شده است. »

 

مصرف زیاد دارو علت احتمالی ماجرا

سراغ دکتر احمد پزشکی، معاون درمان دانشگاه علوم پزشکی‌ رفتیم تا در مورد آخرین وضعیت خدیجه خانم بگوید. به گفته او، علائم حیاتی بیمار ثابت است و با انجام اقدامات درمانی، سطح هوشیاری‌اش افزایش پیدا کرده و تحت کنترل و درمان است. آن‌طور که او توضیح می‌دهد،احتمالا مصرف بیش از اندازه دارو، باعث شده تا سطح هوشیاری‌ بیمارکاهش پیدا کند و به همین دلیل خانواده‌اش به اشتباه تصور کرده‌اند  بیمار فوت‌کرده است.

 

از معاون درمان دانشگاه در مورد 18 ساعت ماندن خدیجه خانم در غسالخانه سوال می‌کنیم که وسط حرف‌مان می‌آید و می‌گوید:« هیچ سند و مدرکی برای این‌که نشان دهد بیمار 18 ساعت داخل غسالخانه بوده، وجود ندارد. نه ما و نه پزشکی قانونی هیچ‌کدام به این نتیجه نرسیده‌ایم.»

 

بهمن‌ که از اول تا آخر این ماجرای عجیب حضور داشت، با شنیدن اظهارات دکتر پزشکی با تعجب می‌گوید:«روزی که خاله در غسالخانه زنده شد، آنجا بودم. قبل از زنده شدن، وقتی با دایی، وضعیت او را درست‌کردیم، حس‌کردم نفس می‌کشد. فکر کردم توهم زدم، اما وقتی دهانش باز شد و نفس‌کشید، مطمئن شدیم خاله زنده است. سریع به اورژانس 115 زنگ زدم. چون حدود 18 ساعت در غسالخانه بود،کمی آبگرم روی بدنش ریختیم و او را ماساژ دادیم. بعد از آمدن اورژانس، او را به بیمارستان شهید مدنی بردیم و حالا آنجا بستری است. تعجب می‌کنم از این حرف‌ها. در غسالخانه دوربین‌های متعدد مداربسته وجود داردکه همه چیز را ضبط کرده است. راننده آمبولانس هم شاهد است. صد نفر دیگر هم آنجا بودند و شاهدند که خاله‌ام در غسالخانه نفس‌کشید.»

 

منبع: جام جم

12jav.net

 

پیشنهادات ما
دیدگاه‌ها
ناشناس 1399/03/06
بازم که داستان نيمه کاره موند

نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.