عشق پوشالی زندگی دختر جوان را ویران کرد
17 سال پیش از خانه فرار کردم، آن هم با تحریک پسری که ادعا میکرد عاشقم است و تحت هیچ شرایطی تنهایم نمیگذارد اما ...
دوات آنلاین-فریب با عشق پوشالی، عاملی بود که نسرین را گرفتار هیولای اعتیاد کرد. با کلی امید و آرزو تصمیم گرفت با مرد رویاهایش فرار کند و زندگیشان را با هم بسازند، اما آنچه به دست آورد، اعتیاد و از دست دادن سالهای جوانی و طلایی زندگیاش بود.
«17 سال پیش از خانه فرار کردم، آن هم با تحریک پسری که ادعا میکرد عاشقم است و تحت هیچ شرایطی تنهایم نمیگذارد. من از پدرم خیلی میترسیدم و در آن سالها فرار کردن از خانه، مساله کوچکی نبود و گاهی اوقات با کشته شدن دختر تمام میشد، اما او گفت اگر فرار کنم، پدرم مجبور است به ازدواج من با او رضایت دهد. فرار کردیم و مدتی در مسافرخانهای که متعلق به یکی از دوستان امیر بود، زندگی کردیم.
زندگی خرج و مخارج داشت و امیر باید کار میکرد. چند ماهی با هم بودیم، اما یک روز که از خواب بیدار شدم، امیر رفته بود. تا چند روز مقابل مسافرخانه کشیک میدادم، اما هیچ خبری از او نبود و تنهایم گذاشته بود. شبها در پارک و قسمتهای پردرخت و گیاه میخوابیدم تا کسی مزاحمم نشود، اما در همین پارکها بود که با کیوان آشنا شدم. با چرب زبانی مرا به خانه خودش برد.
از روزهای بعد دیگر تبدیل به ابزار دست او شده بودم و بعد از آموزشهای او در پارکها مواد میفروختم. یک ساقی حرفهای شده بودم. تصور یک آینده تاریک باعث شده بود فشار روحی و روانی بدی به من وارد شود و برای آرام کردن خودم به مصرف مواد مخدر پناه بردم. اوایل مواد مصرفیام، تریاک و شیره بود، اما بعد حشیش و هروئین را هم اضافه کردم. وضعیتم آنقدر بد شد که کیوان مرا از خانه بیرون انداخت.
وضعیت بدی داشتم. نه خانه و زندگی داشتم و نه پولی برای سیر کردن شکمم. 26 سالم بود، اما چهره تکیدهام سنم را خیلی بیشتر نشان میداد.
یک روز ماموران ریختند و من را همراه با چند معتاد دیگر که در خرابه جمع شده بودیم، دستگیر کردند و تحویل یک کمپ دادند. دوماه آنجا بودم و بعد بیرون آمدم. دوباره روز از نو، روزی از نو. دو هفته بعد، با نادر آشنا شدم. با اینکه خودش هم معتاد است، اما مرد خوبی است و هوایم را همه جا دارد. به من احساس امنیت میدهد. او یک دستفروش است، اما با همان درآمد دستفروشی سعی میکند نیازهای مرا هم برآورده کند. ما در مرحله نامزدی هستیم. من و او روحیاتمان شبیه یکدیگر است و مهمتر اینکه نادر به پاکی فکر میکند و مرا هم تشویق میکند تا مواد را کنار بگذارم.
قرار است هر دو دوباره به کمپ برویم و درمان شویم. ما می خواهیم به زودی ازدواج کنیم و نادر می گوید دوست ندارد مادر فرزندش یک زن معتاد باشد.»
منبع: جام جم
12jav.net