2024/11/23
۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
پیشنهادات ما
پایان نحس عشق اینترنتی دختر جوان

پایان نحس عشق اینترنتی دختر جوان

دختر فریب خورده: آن پسر از من خواست فیلم غیراخلاقی از خودم بگیرم و برایش بفرستم كه این بار شاكی شدم و به او اعتراض‌كردم،

دوات آنلاین-درست مثل روح شده بود. انگار كه اصلا وجود نداشت. نه با كسی حرف می‌زد و نه اجازه می‌داد كسی به او نزدیك شود. تجربه چند شكست پیاپی در زندگی، از مهسا زنی ساخته بود كه با وجود فقط 28 سال سن، احساس پیری و خمودگی می‌كرد.

 

تنهایی، عاملی است كه به گفته خودش، او را از مسیر مستقیم و درست زندگی‌اش منحرف كرد. زن جوان، حرف‌هایش را این‌طور شروع می‌كند:« من خیلی تنها هستم. خیلی تنهاتر از آنچه فكرش را بكنید. از وقتی یادم می‌آید، پدر و مادرم همیشه با هم دعوا داشتند و صدای مشاجره‌شان را همسایه‌ها می‌شنیدند. همه دیگر به سرو صدای خانه ما عادت كرده بودند. اوایل كه صدای كتك‌كاری‌شان بیرون می‌رفت، همسایه‌ها می‌آمدند و در می‌زدند تا آنها را از هم جدا كنند، اما بعد از مدتی دیگر برای كسی اهمیت نداشت در خانه ما چه می‌گذرد.

 

من و خواهر و برادركوچك‌ترم هم مثل خود آنها شده بودیم و با صدای بلند و عصبانیت با یكدیگر صحبت می‌كردیم. بزرگ‌تر كه شدم هیچ‌كس را نداشتم با او درد دل كنم. برای همین به فضای مجازی پناه بردم تا تنهایی‌ام را آنجا پر كنم. صبح كه از خواب بیدار می‌شدم، اولین كارم چك كردن تمام شبكه‌های مجازی بود كه در آنها عضو شده بودم. از تلگرام كه تمام می‌شدم، سراغ اینستاگرام می‌رفتم. اینستاگرام تمام می‌شد سراغ واتس‌اپ می‌رفتم و بعد هم سایت‌ها را می‌گشتم. همین‌طوری روزم را به شب می‌رساندم. شب هم موقع خواب، دوباره همین روال تكرار می‌شد. هیچ تفریحی نداشتم. سركار هم نمی‌رفتم كه سرم‌گرم باشم. یعنی پدرم اجازه نمی‌داد مستقل شوم و به هر كاری‌كه می‌خواستم انجام دهم، گیر می‌داد.»

 

مهسا دلش می‌خواست آن‌قدر غرق در زندگی روزانه‌اش می‌شد كه دیگر وقتی برای آمدن به فضای مجازی نداشت، اما همه چیز برعكس بود و چیزی كه همیشه داشت، وقت اضافه بود كه در فضای مجازی تلف می‌شد. «در سنی بودم كه دلم می‌خواست عاشق كسی باشم و او هم مرا دوست داشته باشد.

 

من چون به تنهایی حق بیرون رفتن از خانه را نداشتم، اسیر فضای مجازی شده بودم تا بالاخره با مرد جوان خوش‌قیافه‌ای آشنا شدم كه خیلی به دلم نشست. هر روز منتظر فرصتی بودم تا آنلاین شود و با هم صحبت‌كنیم. حرف‌های خوبی می‌زد. از عشق و دوست داشتن می‌گفت. ته دلم آرزویم بود با او ازدواج‌كنم. با او احساس آرامش می‌كردم، اما بعد از مدتی درخواست‌های غیراخلاقی داشت و به همین خاطر رابطه‌ام را با او قطع‌كردم.

 

دو ماه بعد، عاشق پسری در فضای مجازی شدم كه یكطرفه بود و حاصلی جز افسردگی برایم نداشت. اشتباهات زندگی من تمامی ندارد. بعد از او در ایمو، با مردی آشنا شدم كه اتفاقا بسیار هم مودب بود و درخواست غیراخلاقی هم نداشت. او بارها از من عكس خواست، اما من به خاطر ترس از آبروریزی و پدرم، هرگز به او عكس ندادم، اما او در طول روز بارها برایم عكس خودش را در حالت‌های مختلف می‌فرستاد. كم‌كم به او اعتماد كردم. آن‌قدر كه اگر یك روز با او صحبت نمی‌كردم، به مرز جنون و دیوانگی می‌رسیدم.»

 

مرد جوان‌كه می‌دانست مهسا به او و صحبت‌هایش عادت كرده است، به دختر جوان گفت اگر فیلم و عكس از خودش نفرستند، رابطه‌اش را با او قطع خواهد كرد.

 

مهسا هم كه بین دو راهی انتخاب پدر و آن مرد جوان مانده بود، دل به دریا زد و تصمیم گرفت از خودش فیلم و عكس برای آن مرد بفرستند.« رابطه‌مان چند ماه ادامه داشت تا این‌كه یك روز برایم یك نرم افزار كاربردی فرستاد و آن‌قدر از كاربردهای خاص آن تعریف كرد كه تصمیم گرفتم آن را روی گوشی و رایانه‌ام نصب‌كنم. پس از مدتی متوجه شدم تمام برنامه‌ها و شبكه‌های اجتماعی‌ام را هك و به تمام عكس‌ها، فیلم‌ها و اطلاعات شخصی و خانوادگی من دسترسی پیدا كرده است. بعد از آن، رفتار او تغییر كرد و دیگر از آن حرف‌های قشنگ و محبتی كه همیشه به من داشت، خبری نبود.

 

عكس‌ها و فیلم‌های شخصی‌ام را برایم می‌فرستاد و تهدیدم می‌كرد اگر درخواستش را عملی نكنم و به او پول نپردازم، تمام مدارك را به پدرم نشان می‌دهد. از ترس پدرم، چند بار از پدر و مادرم پول دزدیدم و به اودادم، اما اخاذی‌هایش تمامی نداشت.

 

بار آخر از من خواست فیلم غیراخلاقی از خودم بگیرم و برایش بفرستم كه این بار شاكی شدم و به او اعتراض‌كردم، اما هیچ فایده‌ای نداشت و تا حرف پدرم را می‌زد، تسلیم خواسته‌اش می‌شدم.

 

چند ماه این روال ادامه داشت تا این‌كه دیگر پولی نداشتم به او بدهم و جرات هم نداشتم به طلاهای مادرم دست بزنم. چون كسی به خانه و گنجه‌هایش دسترسی نداشت كه ادعا كنم طلاها گم شده است. یك روز كه دیگر از اخاذی‌هایش خسته شده بودم، به بهانه خرید از خانه بیرون رفتم و به پلیس فتا مراجعه كردم و ماجرا را با افسر كارشناس درمیان گذاشتم كه وارد عمل شدند و خوشبختانه متهم را دستگیر كردند.»

 

منبع: جام جم

12jav.net

 

پیشنهادات ما
دیدگاه‌ها

نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.